باشگاه خبرنگاران- "شمس لنگرودی" در شعر کلمات کلیدی است می خواهد بگوید ما ظرفیت ها را داریم ولی محلی که آن ظرفیت را به کار ببریم نداریم کلماتمان بدون مدلول مانده اند آب که در هوا معلق اند و محل نوشیدن و بهره مند شدن از آن را نداریم، آب پاکی است که مشروبه و محل صداقتش را ندارد تا به ظهور برسد.
می خواهیم آواز بخوانیم اما دهان و حنجره ای برای آواز خواندن نداریم، آوازها نواهای شاعر است که حنجره ای برای بازگو کردن آن ندارد.
در این بین شرایط زمان نداریم زمان منتظر ما نمی ماند تا از ظرفیت هایمان استفاده کنیم در این میان سوز جوانی هم در وجودمان مرده و دلسرد شده است.
شعر در ظاهر امر مفهوم خود را نشان نمی دهد و نمی توان فهمید منظور شاعر چیست جز آنکه بدانیم کلمات شاعر را باید به مثابه کلید دانست و مفهوم درونی آن را جویا شد.
شعر به نوعی معلق بودن ظرفیت ها را نشان می دهد که رها شده اند، در ابتدا به نظر می رسد بندها که با هم ارتباطی ندارند، در صورتیکه انسجام معنایی بین بندها وجود دارد و هر بند نشانگر مفهوم مورد نظر شاعر است، عنوان در کلمات کلیدی است در بند اول تکرار شده است شاعر با این جمله از ما می خواهد به شعر او از دیدی دیگر نگاه کنیم.
شعر سپید است و در آن کلمات به عنوان نماد به کار رفته اند مانند آب نماد پاکی، کلید نماد دال ها و قفل نماد مدلول ها و محل ظرفیت های وجودی است در ان مجاز به کار رفته دهان به عنوان مجاز برای حنجره به کار رفته است و آواز سخنان شاعر است که از حنجره بیرون می آید./ص
بادداشت از : محدثه محمدپور