باشگاه خبرنگاران- شعر عصر جمعه پاييز "نصرت رحماني" از انسجام دروني برخوردار است در هر بند به ياري تشبيه و تشخيص منظرة اي را به تصوير ميكشد تشبيهات بديع و تازه مانند تشبيه رگ را به تسمه تيره پولادين به كار ميبرد.
با كلماتي مانند تسمه و زندان اسارت آدمي را در قفس تن بيان ميدارد مرگ را شاد باش آدمي ميداند خاطره قديمي او در دهليز متروك، مه گرفته، و خاموش خاطره اي دوست داشتني براي اوست.
در شعرش تفكر مرگ به زيبايي بيان شده است مرگي كه او به تصوير ميكشد مرگي خوش همراه با فرياد زدن مظلوميت انسان خفته در خود است تمام اين اتفاقات در لحظه غروب آفتاب رخ مي دهد.
واژهها در اين شعر به زيبايي در كنار هم بدون واژه اي نامانوس نشستهاند تمام شعر در خدمت بيات تفكر به كار گرفته شده است شعر با غروب آفتاب آغاز و پايان مي يابد اين آفتاب خسته بيمار خود شاعر است كه مانند بادي ملايم بر جامعه خود ميوزد با پشت سر هم آوردن عطش زده، آواره، بادرها، حالات اين غروب را به تصوير ميكشد دور بودن و عميق بودن خاطره را در ذهنش با تكرار واژه دور بهتر نمايان ميكند./ي2