به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،از آخرین باری که رضا صادقی را دیدم شاید هفت، هشت سال میگذشت. آن روزها کمتر کسی او را به چهره میشناخت اما تازه کارهایش گل کرده و همهگیر شده بود.
با هم چرخی توی شهر زدیم و گپی زدیم و گذشت تا اینکه رضا صادقی را بعد از این سالها دیدم. آن هم یکی، دو روز قبل از اجرای کنسرتش. همان بود؛ همان رضا صادقی خونگرمی که میشناختم. خوشحال بودم که شهرت او را عوض نکرده بود. گفتوگویی که میخوانید حاصل دیدار فرهیختگان با مردی است که همچنان مشکی میپوشد و دستهایش را روی قلبش مشت میکند.
کار کردن با تیمی که با شما هماهنگ شده و جنس کار همدیگر را می شناسید چه حسنی دارد در برابر کسانی که مدام تیمشان را عوض میکنند؟عوض کردن تیم چیز شق القمری نیست. یک وقتی است که شما تیمت را عوض میکنی که بتوانی نظر جدید یا گروه دیگری را در کنار خودت داشته باشی، نه اینکه این گروه را تایید کرده و آن گروه را تکذیب یا یک گروه را رد کرده و به یکی صلاحیت بدهی. باید اعضای یک گروه نگاهی اجمالی نسبت به موسیقی با هم داشته باشند.
باید خلاقیت های احساسی و درونی، فکرها و تمام تصویرسازی و مردمی بودن را ادغام کنیم با فضای محترم موسیقیای که شسته و رفته است، کمغلط یا بی غلط است و کانالیزه شده است و در نتیجه ما به مردم سلیقه موسیقی ارائه کنیم. البته این را هم بگویم که به سادگی هم اینها اتفاق نمیافتد.
گاهی هم شده که از رضا صادقی بودن خسته بشوی؟بله، رضا صادقی بودن دو وجه دارد. یکی رضا صادقیای است که با مردم است که قشنگ است و اصلا خسته نمیشوم و هر چندتا هم که عکس بگیرند و با آنها باشم خسته نمیشوم اما یک چیز هست که مرا خسته میکند، خسته که نه، کدرم میکند و آن هم این است که رضا صادقیای که این همه حرمت دارد، یکجاهایی حرمتش نگه داشته نمیشود.
مثل پروسه اجرایی یا پروسه آلبوم و از این دست چیزها که میگویم ول کن بابا! اینجا فرقی نمیکند تو رضا صادقی باشی یا صادق رضایی. اینجا فرقی نمیکند که تو بیایی تفکر در موسیقی ارائه کنی یا اینکه یک موسیقی کمارزش بخوانی. اما رضا صادقیای که همیشه در کنار مردم است برای من لذتبخش است.
برای مساله کپیرایت، شما یا دوستان دیگرتان هیچ حرکتی نکردهاید؟حرکت کردیم، فقط خندیدیم! دم هرکسی گرم که دانلود میکند یا کپی میکند.
پس چرا آلبوم منتشر میکنید؟برای اینکه دلمان خوش باشد. برای اینکه بتوانیم کارمان را ارائه کنیم. همین. منتها وقتی بحث مجوزهای موسیقی حل شد و توانستیم آلبوم موسیقی تولید کنیم چیزی که درست ارائه نشد این بود که فرهنگ موسیقی درست در میان مردم تزریق نشد و چون تزریق نشد من حق میدهم به آن کسی که در عین دوردست بودنش از شرایط تولید و انتشار آلبوم من، میآید و این آلبوم را دانلود میکند.
مثلا همین آلبوم جدیدم اگر کنار ترشی در مغازه نمیگذاشتند شاید کسی آن را تهیه نمیکرد و حتی شما هم آن را کپی میکردید. ما هم در کنار این ترشی سود میبریم. ولی کلیت ماجرا و دوردست بودن مردمان باعث میشود به دانلود و کپی رایت رو بیاورند و ما هم عکس العملی از خودمان نشان ندهیم.
کسی که در شرایط بدی از نظر فکری، لحظه ای و حتی دسترسی به آلبوم موسیقی به سر میبرد من چه توقعی از او دارم که بخواهد مجموعه تهیه کند با موارد حاشیه اش و...؟ من اینطوری به آن نگاه نمیکنم. هر وقت توانستم به مردمم بگویم این فرهنگ موسیقی سالم است آن وقت است که میتوانم بگویم چرا مردم کپی یا دانلود میکنند.
نظرتان در رابطه با حضور در رسانه های فراگیری مثل تلویزیون چیست؟برای رضا صادقی همیشه رسانه فقط یک چیز بوده و آن اینکه پدر و مادرم از دیدن من دلخوش بشوند چون از آنها دور هستم.
از نظر شما موسیقی کار کردن چه مشکلاتی دارد؟شما ببینید موسیقی کار کردن چقدر سخت است که در عین حالی که جایی برای ارائه کردنش وجود ندارد باید کارمان را ارائه کنیم. یک دروغ مسخره در دنیای موسیقی وجود دارد، مثلا میگویند آلبوم رضا صادقی اینقدر فروش کرد. نه آقا! کدام فروش؟ فروشی وجود ندارد، برای هیچکس فروش وجود ندارد.
آلبوم من شب منتشر شد، فردا ظهر خودم آلبومم را دانلود کردم که ببینم چه مزه ای میدهد. در چنین شرایطی فروشی به وجود نمی آید و اتفاقی هم در فروش نمی افتد که بخواهیم بگوییم پرفروش شده ایم. چه بشود و چه اتفاقی بیفتد که اهل جراید از آلبوم من حرف بزنند.
دوباره چه بشود و چه اتفاقی بیفتد که شما در رادیو بتوانید بگویید آلبوم من منتشر شد. همیشه گفته اند که با بال شکسته پرگشودن هنر است. این را همه پرندگان میدانند اما بقیه این را نمیدانند. ما داریم با یک بال داغون بال بال میزنیم ولی با چنین شرایطی به هیچ اوجی نمیرسیم.
شهرت چیست که بعضی ها تا اولین قطعه موسیقیشان را منتشر میکنند و اولین آلبومی که از آنها منتشر میشود فکر میکنند کار مهمی کرده اند؟شهرت خیلی خوب است ولی پپسی و کولا از من خیلی مشهورتر هستند. پفک از من خیلی مشهورتر است. ریکا هم همینطور.
یک وقتی بود که رضا صادقی فقط صدایش منتشر میشد و کسی او را نمیشناخت ولی حالا همه تو را میشناسند. رضا صادقی پیش خودش و تنهاییاش چقدر با آن دوره فرق کرده است؟رضا صادقیای که روی صحنه است خیلی کوچکتر از من است. من هرجا میروم او را با خودم نمیبرم. اصلا خجالت میکشم و در شأن من نیست، به دلیل اینکه او فقط فکرهای مرا میخواند. تازه عصاره ای از فکر مرا میخواند و همه مرا نمی تواند بخواند. کسی که عصاره ای از فکر مرا میخواند و در جایگاه بلندگوی من است چقدر میتواند ارزش داشته باشد که پزش را هم بدهم؟ حالا یکسری حواشی مثل شهرت هم دارد که عزت است. الهی شکر! بابام همیشه حرف جالبی میزد.
میگفت به رسم بناز نه به اسم. میگفت ریکا و کوکاکولا از تو خیلی معروفترند. از قبل از جوانی ما هم بوده اند و بعد از تو هم خواهند بود. باورهای اینگونه را من ندارم و اصولا خجالت میکشم وقتی رضا صادقی خواننده را به کسی معرفی میکنم. من همینم. خودمم و هرجا که میروم آدمها مرا میبینند و سلام میکنند و دوست دارند و احترام میگذارند و محبت دارند. آنها کسی را میبینند که برای آنها با یک آهنگ خاطره ساخته. والسلام.
چرا ترانه های اولی ات ماندگارتر هستند و ترانه های بعدی خیلی نتوانستند حس و فضای ترانه های اولیه را داشته باشند؟آن ترانه ها در ابتدای حضور موسیقی پاپ در مملکت بود. در آن زمان چه کسی جرات میکرد بگوید «مشکی رنگ عشقه». از آن طرف هم بسیاری از ترانه هایی که تصویر میشود مردم بیشتر برای خودشان میخوانند و محبوبتر می شوند. مردم این روزها با فضای چشم و دید بیشتر آشنا هستند. دنیای تکنولوژی است، قرن بیست و یکم است. من نمیتوانم فقط صوتی برای مردم کار کنم.
رابطه سیاست و صدا چقدر است؟به نظر من هیچ ربطی به هم ندارند. به لحاظ باطن خود ماجرا، نباید با هم ربط داشته باشند. درکل صدا برگرفته از احساس درونی است و احساس درونی هم قاعدتا بی سیاست است. دنباله و پیرو اتفاقی نیست. من احساس میکنم خیلی بی ربطند و به هم ربطی ندارند.
در میان خوانندگان و همکاران آیا کسی بوده که نخواندن یا سکوت یا مرگش خیلی تو را اذیت کند؟ مثلا کسی مثل ناصر عبداللهی چقدر فکر تو را مشغول میکند؟ رفتن ناصر یکی از اتفاقات بد دنیای موسیقی بود. هنوز هم کسی حتی در جایگاه تقلید به پای ناصر نرسیده. ناصر عبداللهی یک مولف، آهنگساز و تنظیمکننده بود. صدای قدرتمندی هم داشت. مرگ او برای شهر بندر هم ضایعه بدی بود. برای مملکت هم بدتر. زمانی که خبر مرگ ناصر به من رسید بلیت هواپیما گیرم نیامد و با ماشین به بندر رفتم. بعد از اینکه قرار شد ناصر از این سرزمین برود به این فکر کردم که قرار است بعدش چه شود؟ تکلیف آثارش، تکلیف دنیایش یا همین آلبومی که بعد از مرگش منتشر شد، چه میشود.
اتفاقاتی که برای ناصر افتاد مرا نسبت به خودم نگران کرد. واقعا میگویم. اگر الان بخواهم وصیت بنویسم میگویم این هارد و کیسی که آثار من در آن هست را دست کسی بدهند که بداند دارد با دنیای فکری من چه کار میکند. دوست دارم اینها به دست یک آدم آگاه بیفتد.
چرا یک خواننده نمیتواند برای خودش کار کند و همیشه باید پای یک شرکت در میان باشد؟من به این دلیل نمیتوانم برای خودم کار کنم که حتما باید یک شرکت داشته باشم. قراردادهایی که باید با شرکتهای دیگر ببندم، کنسرت، آلبوم، اجرا و پخش باید حقوقی با حقوقی باشد. در حقیقی با حقوقی احقاق حق سخت میشود. در نتیجه یک شرکت معتبر که فضای حقوقی را گذرانده بیشتر میتواند از حق من دفاع کند. حضور هر هنرمند در یک شرکت بعد از همکاری، برای این است که یک نظام حقوقی از حقش دفاع کند.
میتوانی برای خودت یک شرکت داشته باشی؟بله میشود. اتفاقا در فکرش هم هستم ولی نه الان. چون بیتعارف نمیخواهم ذهنم را پراکنده کنم زیرا اگر در پروسه شرکت قدم بگذارم باید بروم دنبال مجوز آلبوم و تهیه کردن آن و کلی اتفاقات دیگر که حساب و کتاب دارد و من راستش را بخواهی اهلش نیستم.
مدیر برنامه هم داری؟نه مسوول هماهنگی دارم؛ شرکتی که برنامه های مرا هماهنگ میکند و در ماجراهایی هم که داشتم با من بود.
الان همه مدیر برنامه دارند.من بلد نیستم ولی حتما در اولین فرصت مدیر برنامه میگیرم.
در تنهایی هایت چه موسیقیای گوش میکنی؟ صدای خودت را هم گوش میدهی؟نه! اما صدای خودم را دوست دارم. در تنهایی هام احسان را گوش میدهم. این کارش را هم خیلی دوست داشتم که منو از این عذاب رها نمیکنی.