به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، من يك كاري را هرگز انجام ندادم؛ اينكه به دفتر سينمايي يا تلويزيوني بروم و تست بازيگري بدهم، چون تئاتر را دوست داشتم و در آن بازي ميكردم، ترجيح دادم بدون هيچ كمكي تلاشم را انجام دهم و رشد كنم. اين اتفاق هم افتاد.از چهار، پنج سال پيش تا امروز، پيشنهادهاي تلويزيوني زيادي به من ميشد. در اين ميان يا من نقشها را دوست نداشتم يا اينكه نقش سه يا چهار بوده و من قبول نكرد.
«علي سرابي»، بر خلاف اسم معروفش، چهره آشنايي براي سينماروها و تلويزيونبينها ندارد. اسم او بيشتر در تئاتر شنيده شده و بهعنوان يكي از چهرههاي سرشناس شناخته ميشود. متولد 1357 است و كارشناسي بازيگرياش را از دانشكده هنر و معماري دانشگاه آزاد گرفته است. تئاتر را از سال 79 و بازي در نمايش «هشتمین سفر سندباد» به كارگرداني «كيومرث مرادي» شروع كرد. اين تئاتر براي اولين بار در تالار سايه تئاتر شهر روي صحنه رفت.
بعد از آن، با كارگردانان مطرح تئاتر از جمله «محمد يعقوبي» و «نيما دهقان» كار كرد و در همان سالها چند نمايش را نيز خودش كارگرداني كرد. بارزترين حضورش در «خشكسالي و دروغ» به كارگرداني «محمد يعقوبي» بود كه در اين اجرا، همبازي «پيمان معادي» بود.
او علاوه بر تئاتر، بازي در يك فيلم سينمايي در سال 86 به نام «اشکان انگشتر متبرک و چند داستان دیگه» به كارگرداني «شهرام مكري» و يك تله فيلم به كارگرداني «منوچهر هادي» با نام «عزيزي كه ناپديد شد» را نيز در كارنامه كارياش دارد.
سرابي در بیست و ششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در سال 86 به عنوان بهترين بازيگر مرد انتخاب شد. حضور در سريال «مهرآباد» به كارگرداني «فرید سجادحسینی» بسيار مورد توجه قرار گرفته است. اولين سريالي كه او بازي كرده و درواقع اولين حضور طولانياش در مديوم تلويزيون.تهران امروز با سرابي به بهانه همين اولين حضور، گفتوگو كرديم.
بعضيها ميگويند بازي در تئاتر با بازي در تلويزيون و سينما متفاوت است. به عنوان يك بازيگر حرفهاي تئاتر اين گفته را قبول داريد؟اين يك بحث مفصل است كه در اين مصاحبه نميگنجد و فكر ميكنم به يك مصاحبه مجزا نياز دارد ولي اگر بخواهم به صورت مختصر جواب شما را بدهم بايد بگويم، بازي مديومهاي مختلف نبايد براي يك بازيگر تفاوت داشته باشند.
يك بازيگر موظف است يك نقش را بسازد و بازي كند و اين فرقي نميكند كه بازي در تئاتر باشد يا سينما يا تلويزيون يا حتي در نمايش راديويي به عنوان گوينده نقش. بازيگر بايد قابليت بازي كردن داشته باشد ولي آن چيزي كه تفاوتي در اين بازيها ايجاد ميكند، نوع اجرا در مديومهاي مختلف است.
يعني وقتي بازيگر بداند كه در تئاتر روي صحنه است و متوجه باشد كه فاصلهاش با تماشاگر چقدر است و طبق همان، سطح ابتداياش كمي بالاتر خواهد بود در كيفيت بازياش تاثير ميگذارد. بايد ببيند تئاتري كه بازي ميكند به چه سبك و سياقي است و چه نوع بازياي ميطلبد. در سينما و تلويزيون هم، اينگونه است.
بايد ببيند اندازه نماي پلاني كه بازي ميكند چقدر است. در واقع تكنيكهاي كار را بايد ياد بگيرد. بنابراين بازيگري در مديومهاي مختلف در اصل تفاوتي ندارد فقط آنچيزي كه در اينها متفاوت است تكنيك اجرايي است.
پس يعني بالاخره تفاوتهايي با هم دارند. شمايي كه هم در سينما، هم در تئاتر و هم تلويزيون كار كردهايد، بهطور حتم تكنيكهاي مختلفي را در بازيهايتان به كار بردهايد.بله، دقيقا.
بعضي از پيشكسوتان تئاتر معتقدند، بازيگران سينما و تلويزيون نبايد براي سرگرمي و بهنوعي تفنن وارد تئاتر شوند. اينگونه به نظر ميرسد كه قداستي براي تئاتر قائلند كه آن را متعلق به تئاتريها ميدانند. اين را قبول داريد؟اين حرف كاملا غلط است. من بهعنوان يك تئاتري هيچوقت معتقد نبودم كه كسي حق ندارد وارد تئاتر شود. اصلا نميشود گفت كه كسي حق ندارد نقاشي بكشد يا بازيگر تئاتر شود يا در سينما بازي كند. معتقدم اين حرف بسيار اشتباه است. هنر در واقع امري است كه هر كسي مختار است هر رشتهاي كه ميخواهد را انتخاب كند و به آن وارد شود.
مگر ميشود كسي بگويد هنري در محدوده من است و كسي حق ندارد در آن ورود كند. اينكه هنري تقدس دارد و توسط گروهي اين واژه به كار برده ميشود، اشتباه است. دوستان حرفهاي تئاترياي دارم كه هميشه از ورود بازيگران سينما به تئاتر ايراد ميگرفتند ولي من به آن اعتقادي ندارم.
گاهي هم گفته ميشود بهطور مثال بازيگر تئاتري كه ميرود در مديومهاي ديگر بازي كند و هر نقشي را هم قبول ميكند به خاطر امرار معاش و گذران زندگي است. شما به اين امر قائل هستيد؟اينكه بازيگر تئاتري ميرود در مديومهاي ديگر بازي ميكند، اصلا غم نان نيست. من الان تئاتر بازي ميكنم و درآمدم هم از تئاتر خيلي خوب است و زندگيام به خوبي اداره ميشود. درآمد كمي ندارم كه بخواهم هر نقشي را قبول كنم.
اتفاقا من معتقدم اصلا نبايد غم نان باعث حراج هنر شود. يعني هنرمند نيز اين اجازه را ندارد كه به خاطر ارتزاق، هر نقشي را در مديومهاي مختلف بازي كند. اين دوستاني كه خودشان را مجبور ميكنند هر نقشي را بپذيرند، چرا اصلا اين كار را انجام ميدهند و هنرشان را به اين راه ميكشند؟ خب بروند يك تاكسي كرايه كنند و روي آن كار كنند!
چه دليلي باعث شد بهعنوان يك بازيگر حرفهاي تئاتر، بازي در تلويزيون را قبول كنيد؟ صرفا تجربه كسب كردن يا دليل ديگري دارد؟من كارم بازيگري است و فرق نميكند در صحنه تئاتر، سينما يا تلويزيون باشد. من بازيگرم و عاشق بازيگري هم هستم. ولي حرفم نافي اين نيست كه من در بين گزينههاي مختلف بازيگري، اولويتم با تئاتر است. چون كه احساس ميكنم بازيگر روي صحنه بيشتر ارضا ميشود، بيشتر ميتواند هنر بازيگرياش را خرج كند. اين در تمام دنيا و بين همه هنرمندان وجود دارد.
اما سينما و تلويزيون، به مشهور شدن بازيگر كمك ميكند و محبوبيت بيشتري براي او ميآورد و به شدت اعتقاد دارم كه هر بازيگري وجهه اولش براي انتخاب اين حرفه، مشهور شدن و ديده شدن است اگر اين نباشد يا آن آدم دروغ ميگويد يا به ذهنيتش آگاه نيست.
اگر اشتباه نكنم شما از اواخر دهه هفتاد در حال بازي در تئاتر هستيد. خودتان هم ميگوييد بازيگر بايد مديومهاي مختلف را تجربه كند. اينكه الان بعد از مدتها حضورتان در تئاتر، تازه وارد مديوم تلويزيون شدهايد، دليلش چيست؟ چرا زودتر وارد نشديد؟من يك كاري را هرگز انجام ندادم؛ اينكه به دفتر سينمايي يا تلويزيوني بروم و تست بازيگري بدهم، چون تئاتر را دوست داشتم و در آن بازي ميكردم، ترجيح دادم بدون هيچ كمكي تلاشم را انجام دهم و رشد كنم. اين اتفاق هم افتاد.
از چهار، پنج سال پيش تا امروز، پيشنهادهاي تلويزيوني زيادي به من ميشد. در اين ميان يا من نقشها را دوست نداشتم يا اينكه نقش سه يا چهار بوده و من قبول نكردم. تا اينكه در سريال «سهمي براي دوست» بازي كردم.
بازي در اين سريال هم در وهله اول به خاطر شخص اشكان خطيبي بود. در اين سريال هم يكي از دو نقش اصلي را داشتم و كارگردانش نيز مسعود اطيابي بود كه در شبكه دو پخش ميشد. اين سريال در زمان پخشش اصلا ديده نشد.
مهرآباد اولين سريال بلندي است كه من بازي كردم و صرفا به اين دليل كه فيلمنامه به شدت جذاب و حرفهاي داشته و من قرار بود نقش اصلياش را بازي كنم براي همين قبول كردم تا از اين طريق به مديوم تلويزيون هم وارد شوم.
يعني شما به عنوان بازيگر، شأنيتي براي كارتان قائل هستيد كه وقتي فيلمنامهاي به شما پيشنهاد ميشود به اينكه چه نقشي را ميخواهيد بازي كنيد، اهميت ميدهيد!بله دقيقا. من در دو كار سينمايي بازيگرداني كردهام صرفا به اين دليل كه پشت دوربين سينما را هم تجربه كنم. چه براي اينكه فيلمسازي كنم، كه در دوسال آينده چنين اتفاقي خواهد افتاد، چه براي اينكه بازيگرداني را تجربه كرده باشم. الان هم سر دومين پروژه بازيگردانيام هستم كه فكر ميكنم يكي از پروژههاي ماندگار سينماي ايران خواهد شد.
در اين دو كار سينمايي هم نقش مكمل مرد به من پيشنهاد شد و من قبول نكردم. صرفا به اين دليل كه احساسم ميگويد فعلا زود است كه بخواهم بازيگري در سينما را شروع كنم. اگر هم بخواهم شروع كنم، اصلا عجلهاي ندارم، منتظر ميمانم تا نقش يك پيشنهاد شود. چون معتقدم كسي كه نقش دو و مكمل بازي ميكند سالها طول ميكشد كه در نقش يك وارد شود.
ولي اگر اشتباه نكنم شما يك فيلم سينمايي در سال 86 بازي كردهايد...آن فيلم براي چندين سال پيش است و تازه داشتم سينما را تجربه ميكردم. شهرام مكري، كارگردان آن كار، دوست صميمي من است و كساني كه در فيلمش بازي ميكردند همهشان بازيگران تئاتر بودند و اپيزود بود كه در يكي از اپيزودهايش از من و سيامك صفري دعوت كرد كه پذيرفتم.
پذيرفتن نقش كيا هم به همين دلايلي كه گفتيد اتفاق افتاد؟بله. دليل اولم، فيلمنامه محكم است، دليل دوم نقش و دليل سوم گروهي بود كه سريال را توليد ميكردند. از نويسنده و كارگردان گرفته تا فيلمبردار و طراح صحنه و به ويژه بازيگراني كه براي كار در نظر گرفته شده بودند. همه اينها دليلي بود براي اينكه من بازي در اين سريال را قبول كنم.
در اكثر سريالهاي ايراني، هر شخصيتي، نمايندهاي از قشر خاصي از جامعه است. كيا هم چنين چيزي است؟ يعني ميتوان گفت نماينده گروهي از آدمهاست كه بعد از مدتها زندگي در خارج از كشور به ايران ميآيند؟اين اتفاق اساسا غلط است. ما نميتوانيم بگوييم همه آدمهايي كه از خارج ميآيند شبيه هم هستند. مثلا نميتوانيم بگوييم يك زنداني كه از زندان خارج ميشود نماينده همه زندانيهايي است كه آزاد ميشوند. اساسا اين تفكر غلط است.
چون در آنجا دچار يك تيپسازي كليشهاي ميشويم. من سعي كردم از چنين چيزي پرهيز كنم كمااينكه فيلمنامه هم به من ميگفت چنين چيزي را براي مخاطب جا نيندازم. كيا آدم نمايشياي است كه از خارج ميآيد ولي سعي كرديم عناصر كليشهاي را كه براي آدمهاي از خارج آمده در سريالهاي ديگر وجود دارد نداشته باشد.
يكي از همين كليشهها، تكه كلامهاي انگليسي است كه اين آدم ندارد ولي در تمام سريالهاي ديگر وجود دارد. شخصيتهاي اصلياي هم كه در اين سريال ميبينيد اصلا از سوي درامنويس، تعريف تيپ ندارند.
تمام شخصيتهايش، در طول درام سي قسمتي شخصيتپردازي شدهاند و با اتمام سريال هم به پايان ميرسند و بازيها هم در طول همين شخصيتپردازيها انجام شدهاند. مگر در پارهاي از موارد كه كمي اضافه و كم شدهاند.
شما سالها بازيگر تئاتر بوديد و بازي را به خوبي بلديد. در اين سريال، كاملا تابع كارگردان بوديد يا در جاهايي بين شما و ايشان تعامل وجود داشت و اظهارنظر درباره نحوه بازيتان هم ميكرديد؟آقاي سجاد حسيني به شدت آدم اخلاقياي است. خيلي خوشاخلاق است و سر كاري كه هشت ماه طول كشيد، روز به روز رابطه ما صميميتر ميشد. در روزهاي كار، دست و بال من و چند بازيگر اصلي را باز گذاشته بود و ما اجازه داشتيم پيشنهاد اجرايي هم به كارگردان بدهيم. او هم خيلي پذيراي پيشنهادهاي ما بود.
بازيگردان بودنتان در سينما چقدر در بازيتان در اين سريال كمككننده بود؟زماني كه ما اين سريال را تمام كرديم، هنوز بازيگردان نشده بودم. ولي آن چيزي كه خيلي به كمكم آمد بازيهايم در تئاتر و همه آن چيزهايي بود كه از استادم مرحوم سمندريان ياد گرفتم.