مركز تحقيقاتي "گلوبال ريسرچ" در مقاله اي به قلم پروفسور "جيمز پتراس" به بررسي سيستم رياست جمهوري در آمريكا و نحو عملكرد و سياست هاي جنگ طلبي روساي جمهور آمريكا از گذشته تاكنون پرداخته است.

به گزارش سرويس بين‌ الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از پایگاه تحقیقاتی گلوبال ریسرچ ؛ در سيستمي انتخابي كه توسط تعداد اندكي از ثروتمندان اداره مي شود، فريب و عوام فريبي عناصر كليدي سرگرم ساختن مردم هستند تا خود به افزودن ثروت شان مشغول باشند.

هريك از روساي جمهور آمريكا به نحوي در "نمايش" حفظ محبوبيت ، خنثي سازي توطئه دشمنان، ومنحرف ساختن راي دهندگان از سياست هاي خارجي وداخلي نقش ايفا مي كنند. هرسياستي ذاتا با پيامي عاميانه همراه مي شود تا دل مردم را بدست آورد. اين اتفاق زمان رياست جمهوري "جيمي كارتر" به هنگام جنگ هاي گسترده در افغانستان و پس از جنگ ويتنام، "رونالد ريگان" در جنگ هاي مرگ بار امريكاي مركزي، "جرج بوش پدر" به هنگام غارت عراق در جنگ خليج فارس، "بيل كلينتون" به هنگام نابودي رفاه اجتماعي مردم آمريكا، همزمان با بمباران غيرنظاميان در يوگوسلاوي و بي قانوني "وال استريت"، "جرج بوش" به هنگام تجاوز و تقسيم عراق و افغانستان، كودتاي ونزوئلا و كاهش بي سابقه نرخ ماليات ثروتمندان، "بارك اوباما" به هنگام نجات پي در پي محتكران و زمين بازان "وال استريت"، آغاز بي نظير 5 جنگ پي در پي، دستگيري و اخراج ميليون ها كارگر مهاجر؛ اتفاق افتاد.

 هر يك از روساي جمهور در حاليكه برنامه هاي ارتجاعي خود را دنبال مي كند، روشي را براي حفظ محبوبیت خود در نگاه مردم ابداع كرده است.انان بايد از نظر بلاغت، ظاهر وشخصيت نماينده تمامی مردم باشند و در عين حال به فعاليت هاي سياسي خود از جمله جنايات جنگي متعهد باشند. هر رئيس جمهوري در نقش خود شيوه اي را متناسب با دوره خود پيش مي گيرد. آنها دائما مشغول مبارزه با گمانهای مردم و دشمني بالقوه با سياست هاي آشكار و پنهان خود هستند.

*نمايش دروغين "كارتر": جنگ هاي "حقوق بشر" دوره پس از جنگ ويتنام
"جيمي كارتر" در زمان بزرگترين انقلاب ضدجنگ در تاريخ اروپا به رياست جمهوري آمريكا رسيد. تبلیغات نتخاباتي ، وي را رئيس جمهوري نرم و طلح جو، ضد-جنگ و خواهان برقراري و رعايت حقوق بشر نمايش داد . 

اما دورويي به سرعت در سیاست های وی آغاز شد . "كارتر" اشكارا ديكتاتوري "سوموزا" در نيكاراگوئه را مورد انتقاد قرار داد درعين حال پنهاني از وي مي خواست كه انتقادهاي مردمي را ناديده بگيرد و وي را به حمايت امريكا اميدوار مي ساخت. وي رهبران آمريكاي لايتن را براي تشكيل هئيتي دعوت نمود تا در مداخله نظامي با آمريكا مشترك  شوند تا "جان انسان ها" را نجات دهند و انقلابيون نيكاراگوئه را از قدرت گرفتن منع كرده و ارتش انها را خلع سلاح نمايند. اما اندكي نيانجاميد كه رهبران آمريكاي لاتين به ماموريت به ظاهر "بشر دوستانه" و در حقيقت "ديپلماسي مسلح" وي پي برند و از همكاري با آمریکا امتناع كردند. 

با اين حال "كارتر" سريعا "جنگ سرد" را مجددا راه اندازي نمود و ميلياردها دلار صرف سرمايه گذاري تسليج و آموزش ده ها هزار تن از جنگجویان در سرتاسر جهان نمود تا به افغانستان حمله نماید . 

سياست نظامي گری و اغاز عمليات هاي با مقياس بزرگ ، طولاني و سري "سيا" با کمک  ديكتاتورهای سعودی  با سخنراني هاي مقدس نما درباره حقوق بشر براي حمايت از "غيرنظاميان" همراه شد. در همين راستا "كارتر" پايه گذار مباحث دو گانه اي شد: مردي فريبكار كه آشكارابا استفاده از"پينوشه" به حبس و شكنجه مخالفانش در شيلي پرداخت و حمامي از خون را در افغانستان به راه انداخت.

*"ريگان": خوشرويي و نسل كشي
 "ريگان" كه تجربه بازيگري در هاليوويد را داشت، به عنوان "استاد فريبكاري" شناخته شده بود. وي قانونمند و شديدا حامي سياست هاي طراحي شده براي متمركز نمودن ثروت و از بين بردن اتحاديه ها بود و باقي ماند."ريگان" در نقش "كلانتر درستكار"،  از مغرضاني است كه به نيكاراگوئه هجوم برده و مدارس و كلينيك ها  نابود كردند .

در كل هر دو رئيس جمهور ريگان و كارتر در حال باز سازي ماشين جنگ آمريكا پس از جنگ ويتنام بودند. آنها شبكه اي جهاني را براي ديكتاتورهاي دست پرورده شان تشكيل دادند.

*بوش پدر: آغاز دوره امپریالیسمی آمریکا 
در پي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، آمريكا و اروپاي غربي به غارت، فتح و مستعمره سازي مجدد اروپاي شرقي پرداختند. آلمان غربي به آلمان شرقي پيوست. و عياشي گانگسترها بيش يك تريليون دلار از اموال عمومي را نابود كرد و ميلیون ها تن از مردم را در فقر و بدبختي رها ساخت ، مبالغ غير قانوني را استادانه از وال استريت، لندن  و تل آويو پولشويي كرد.

"بوش پدر" معتقد بود آمريكا مي تواند اراده خود را به زور هرجا و هرزمان بدون ترس از عملكرد متقابل و تلافي تحميل كند. به عقيده بوش او وارث حكم جديد امپرياليستي بازار آزاد، انتخابات آزاد، و غارت بي حد و حصر است. اولين جنگي كه وی آغازگر آن بود در خاورميانه روي داد: حمله و بمباران گسترده و ويراني عراق. اين حمله با گسترش بي سابقه پايگاه هاي ناتو در كشورهاي اروپاي شرقي همراه شد. گسترش نئولیبراليسم منجر به غارت اموال عمومي در سرتاسر آمريكاي لاتين و اروپاي شرقي بود. اين امپراتوري با استفاده از ديكتاتور هاي دست نشانده از تونس، مصر،‌عربستان گرفته تا پاكستان بر جامعه مسلمانان حكومت مي كرد.

بوش شخصيت "جنگجوي شاد" را به خود گرفت:رئيس جمهور شكست ناپذير آمريكايي كه بر امپراتوري شيطان پيروز شده بود ! در اين حين اقتصاد داخلي به دليل هزينه هاي انبوه نظامي رو به وخامت گذاشت و بحراني را دامن زد كه به مردم آمريكا صدمه زد. سخت گيريهاي بوش باعث شد كه وي برخلاف رئيس جمهور پيشين نقش مرد فريكار را بازي نكند . حتي با وجود ارتقاي قدرت نظامي امريكا، شغل وي به عنوان يك "خودي" و مدير  عملياتي "سيا" باعث نشد تا وي مهارت فريبكارانه لازم را براي انتخاب مجدد به عنوان رئيس جمهور كسب كند.

در حاليكه بوش پيروزي هاي آنسوي مرزي خود را جشن مي گرفت در جذب نظر عموم موفق عمل نكرد. عوام فريبي و تظاهر عوامل مهمي در انتخاب مجدد روساي جمهور هستند و  بوش جايگاه خود را تقديم "بيل كلينتون" كرد. 

*كلينتون فريبكار: كاهش دهنده هزينه هاي رفاهي و جنگجوي وال استريت
"بيل كلينتون" همانند "ريگان" محبوب وال استريت شد. وی تلاش داشت دروس بازار آزادي را كه از استادانش در وال استريت آموخته بود، به كار گيرد. کلینتون با ابراز همدردي به فقرا مي گفت "من درد شما را حس مي كنم" در حاليكه بر زنان بی سرپرست ، بدبختي را  تحميل مي كرد و آنها وادار به ترك فرزندانشان و انجام مشاغل با حداقل دستمزد مي كرد . 

بیل کلینتون مشتاقانه "بلگراد" و دیگر شهرهای یوگوسلاوی را هفته ها بمباران کرد، کارخانه ها، بیمارستان ها، مدارس، نیروگاه های برق، ایستگاه های رادیویی و تلویزیونی و پل ها را ویران کرد. وی همچنین در حمایت از تروریست های "ارتش آزادی خواه کوزوو" و جنگ جدایی طلبانه ان علیه "بلگراد" ،سفارت چین را بمباران نمود."کلینتون" تحت نام "مداخله بشردوستانه" و برای شادنمودن  بسیاری از لیبرال های غربی،ترقی خواهان، دموکرات های اجتماعی، و مارکسیست ها ؛ غیرنظامیان و سازمانهای آنها را بمباران کرد.

 در آمریکا نیز "کلینتون" با ادعای همیشگی اش مبنی بر "نماینده مردم" بودن  "قانون گلس استیگل 1933" – که برای جلوگیری از کلاهبرداری بزرگ بانکی به تصویب رسیده بود- را لغو نمود و  تمام محدودیت های بانکی را به کنار گذاشت. این مسئله مسیر را برای تقلب و کلاه برداری انبوه بانکی باز کرد و حقوق بازنشستگی بسیاری از کارگران زا تباه نمود. سیاست های "کلینتون"  زمینه را برای سقوط تکنولوژی اطلاعات و 200001 سهام بازار بورس فراهم نمود. 

*بوش پسر: مردی با لهجه تگزاسی
حکومت "بوش" پسر، دو جنگ بزرگ را به راه انداخت و از دو حمله اسرائیل به غیرنظامیان فلسطینی غزه- بزرگترین زندان فضای باز دنیا-  پشتیبانی کرد. وی از میلیاردها تن از ثروتمندان آمریکایی مالیات نگرفت و در رشد بی سابقه پلیس مخفی امریکا مشارکت کرد. بوش حباب بزرگ رکود اقتصادی را بزرگ تر از همیشه نمود، استاندارد های زندگی بیش از 90% آمریکاییان را کاهش داد –و با وجود تمام این بلایا  و عملکرد بی فروغش به عنوان فریب کار بزرگ، برای بار دوم به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب گردید.

حامیان و پشتیبانان بوش تمام تلاش خود را برای موجه و امریکایی جلوه دادن وی انجام دادند: مدرک " آیویلیگ"  و سابقه "نیوانگلندی" اش با لهجه کاملا ساختگی تگزاسی،  تا هرچه بیشتر به یک آمریکایی اصیل شباهت پیدا کند.

بوش در یونیفرم یک خلبان جنگی مبارز سابقه سیاه اش را پنهان کرد. این پسر میلیونر در حین خدمت در "گارد ملی" از ارتش فرار کرده بود. بی پایه بودن ادعای کوته فکرانه اش درباره جنگ عراق با اصطلاح "ماموریت با موفقیت انجام شد" ، تنها به هنگام مقاومت مردم بر پیروزی امریکا آن هم چند ماه  پس از حمله مشخص شد. بوش سیاست گذاری خارجی به ویژه خاور میانه، را به  ارتش کوچک صهیونیست ها و سربازان بدنامی همچون "چنی" و "رامزفلد" واگذار کرد.اکثر وقایع سیاسی اصلی توسط وزیر امور خارجه اش "کالین پاول" طراحی میشد همانند حمله به عراق با داستان ساختگی سلاح کشتار جمعی "صدام حسین". و این "دونالد رامزفلد" و "پاول ولفوویتز" بودند که ماجرای دست داشتن افغانستان را در حادثه 11 سپتامبر ابداع کردند.

"چنی" و سه یار صهیونیست اش "ولفوویتز"، "داگلاس فیس" و "اسکوتر لیبی"  ابداع گر اصطلاح "جنگ با تروریسم"بودند. ""مایکل چرتوف"، "مایکل ماکازی" و "استوارت لوی" جنگی داخلی را علیه "قانون و مقررات آزادی های امریکا" به راه انداختند و به دفاع از شکنجه، حبس هزاران مسلمان، مجازات تجارت با ایران پرداختند و مخالفان جنایت های جنگی اسرائیل را "تهدید امنیتی" خواندند. بوش تنها کاری که کرد سرش را به نشانه تائید تکان داد وگفت "بگذاریم دوستان عزیزمان دست به کار شوند"! در دوره بوش صلحی در میان نبودفقط صحبت های ساده با یاران صمیمی با عنوان : "بگذار بمب ها را بر پایتخت ها رها کنیم". اما در دوره ریاست جمهوری بوش پسر نیازی به تبلیغ در کلیساهای سیاه پوستان نبود چرا که وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی کابینه اش هر دو سیاه پوست بودند تا در جنایات کثیفش دست داشته باشند.

شیوه بوش ترکیبی از "خونسردی" و "صراحت" بود: وی به راحتی به جنایات جنگی دست زد، کلاه برداران وال استریت راحمایت کرد، و نیروی پلیس را افزایش داد . با ادامه جنگ ها، سقوط بازار بورس به خاطر کلاهبرداری و دسیسه و افزایش قوانین سرکوب گر بحث برانگیز، بوش تنها شانه هایش بالا اندخت و بدون هیج نمایش و هیاهیویی ریاست جمهوری را به نفر بعد تقدیم کرد.

باراک اوباما: استاد دروغ و نیرنگ!
از آغاز مبازرات انتخاباتی اش مهارت خود را در انواع عوام فریبی و دروغ نشان داد. صحبت های صبورانه ومهربان علیه شکنجه میکرد و در همان حین با شکنجه گران در حال مذاکره بود، کلاه برداران وال استریت را محکوم می کرد در حالیکه آنها به سمت مشاوران اقتصادی منصوب می نمود.وی صدایش را برای هر مخاطبی تغییر می داد: با آهنگی مشابه کشیشان برای سیاه پوستان و تن صدایی از یک وکیل تحصیل کرده برای تجار وال استریت سخن می گفت.

دوست ستارگان هالیوود  و میلیاردرها، قهرمان داستان افسانه ای "پیروزی تاریخی" و اولین رئیس جمهور آفریقایی-آمریکایی که نماینده تمام آمریکاییان است، نه تمام مردم جهان! میلیون ها طرفدار، سفید، سیاه، پیر و جوان، اتحادیه های بازرگانی، و فعالان اجتماعی با اراده خود فریب اوباما را خوردند. آنها برای مبارزات انتخاباتی انتخاب شدند تا مشاوران اصلی باراک نظامیان متعصب، بانکداران بزرگ، مدیران عامل شرکت ها، صهیونیست های جان سخت، و بازیگردانان وال استریت را پشت پرده نگه دارند.

در حقیقت حامیان اوباما در صحبتهای ساختگی، عوام فریبی و "سندیت های" جعلی استاد هستند. اوباما مردی بود که قول داد به جنگ ها پایان می دهد، زندان گوانتانامو را می بندد ، وال استریت را به موقعیت پیشین خود می رساند، "قانون پاترویت" را لغو خواهد کرد، و "قانون اساسی" را به وضعیت پیشین باز خواهد گرداند. اوباما توانست با ماجراجویی های وسیع تر جنگی در خارج از خاک آمریکا و سرکوبی پلیس حکومتی، در ارتکاب جنایات جنگی از بوش پیشی گیرد. وی با فرماندهی نیروهای دیکتاتوری پلیس و بر پا کردن چندین جنگ دیگر در حین هدایت انتقال سهام دولتی به بانکداران وال استریت از تمام رئیس جمهور های آمریکا پیشی گیرد. اوباما را می توان استاد اعظم فریب کاری در تاریخ آمریکا نامید. "کارتر" ها "ریگان" ها و "کلینتون" ها در مقابل وی هیچ هستند.

باراک اوباما حملات پهپادی را در پاکستان، یمن، افغانستان هدایت نمود، بمباران هایی که کشاورزان ، تمام خانواده ها و یتیمان گرسنه را به هلاکت رساند. سخنان رسمی معنوی و اخلاقی وی با تسلیح و تمجید 40 هزار افراطی مزدور که برای مبارزه علیه حکومت سوریه اعزام شدند، همراه شد. پیش زمینه کشتار های جمعی را طراحی میکند: دروغ هایش درباره استفاده گاز سمی در سوریه توسط دولت اسد اغاز گر حمله مزدورانه به این کشور شد. داستان های ساختگی کشتار در "بنغازی" لیبی و ادعاهای دروغین انتخابات و دزدیده شدن آرا در ونزوئلا دیگر نمونه ها ی فریب کاری هایش هستند. لفاظی های وی جلادان را به قربانی و قربانیان را به جلاد مبدل ساخت.

*نتیجه گیری
هزینه سیاست های دوگانه اوباما هنگفت هستند: دموکراسی راه را برای دفاع رئیس جمهور و رهبران کنگره از نیروی پلیس باز نموده؛ بازیابی وال استریت و شرکت های احتکاری به سرعت سلامت عمومی و امنیت اجتماعی را نابود کرد. جنگ های بی پایان و مداخلات اوباما شهرهای بزرگ، سازمان ها، و فرهنگ ها را ویران می کنند؛ میلیون ها تن از مردم لیبی فلسطین و سوریه  را به کام مرگ کشانده و نابود می کنند.

برچسب ها: اوباما ، انتخابات ، فریب
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار