ماه رمضان که مي آمد، رخت و لباس مردم هم عوض مي شد. مردها که از شب عيد غدير يا نوروز صورتشان را اصلاح نکرده بودند، در مراسمي به نام «کلوخ اندازان» که از سه تا يک روز قبل از ماه شروع مي شد، صفايي به سر و صورت شان مي دادند و به سر و وضع خود مي رسيدند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  تا چند دهه قبل، ماه رمضان براي مردم ايران شبيه نوروز بود. با آداب و رسوم خاصي که از آخرين روزهاي شعبان شروع مي شد و تا وقتي نقاره چي عيد فطر را اعلام مي کرد، ادامه داشت.

در ماه رمضان بود که بهترين و مرغوب ترين خوار بار، با نازل ترين قيمت ها به دکان ها مي آمد و در همين ماه بود که سنگ هاي کم وزن و ترازوهاي معمولي در دکان ها جاي خود را به سنگ هاي تمام وزن و ترازوهاي دقيق مي دادند. ماهي که خريدها چندبرابر مي شد و برکت به خانه مردم راه باز مي کرد. از آخرين روزهاي شعبان، پيشواز شروع مي شد.

 زن ها خانه را تميز مي کردند، آذوقه و خوار بار مي خريدند و مردها به غبارروبي مساجد مي رفتند و از همان شبي که قرار بود ماه مبارک رمضان در آسمان تهران ظاهر شود، خانواده هاي زيادي با آب و آيينه و سبزه راهي پشت بام مي شدند تا هلال آغاز ماه را به چشم خود ببينند.

ريش کوتاه، چادر بلند

به گزارش مجله مهر،ماه رمضان که مي آمد، رخت و لباس مردم هم عوض مي شد. مردها که از شب عيد غدير يا نوروز صورتشان را اصلاح نکرده  بودند، در مراسمي به نام «کلوخ اندازان» که از سه تا يک روز قبل از ماه شروع مي شد، صفايي به سر و صورت شان مي دادند و به سر و وضع خود مي رسيدند.

 آنها با خانواده به طبيعت مي رفتند و هنگام غروب کلوخي دست مي گرفتند و رو به قبله مي ايستادند و مي  گفتند: «خدايا گناهان خود را شکستيم و خود را براي عبادت و روزه ماه رمضان آماده کرديم.» بعد، کلوخ را محکم به زمين مي زدند و عقيده داشتند با شکستن کلوخ تمام اعمال بدشان نابود مي  شود.ماه رمضان، ريش مردها را کوتاه تر مي کرد و چادر زن ها را بلندتر. آنها چادرهاي معروف به عبايي شان که تا روي پنجه پاها را مي پوشاند از گنجه ها بيرون مي کشيدند و به سر مي کردند.

روبندهاي بلند تا نزديک زانو هم جاي نقاب هاي چهار انگشتي قبلي را مي گرفت و بزک و سرخاب وسفيدآب و هر نوع آرايشي تا هلال ماه شوال منسوخ مي شد.آن زمان اکثر اعيان هر شب در بيروني خانه (جايي که محل پذيرايي از ارباب رجوع بود) مراسم افطاري برپا مي کردند و به مردم افطاري مي دادند. جايي که عده اي از زنان براي حاجت گرفتن راهي اش مي شدند تا نذرشان را ادا کنند. بين زنان تهران قديم نذر ظرفشويي براي حاجت گرفتن مرسوم بود و آنها در مهماني هاي عمومي بعد از آن که سفره افطار جمع مي شد به حياط مي رفتند و ظرف ها را مي شستند. از ديگ هاي دودگرفته تا دوري و ديس و کفگيرو ملاقه.

تعطيلي «پزندگي» و رونق کفن فروشي

ماه نو، کسب و کار بعضي ها را هم تعطيل مي کرد و بعضي را رونق مي داد. جعفر شهري، در کتاب طهران قديم مي نويسد: «...تعطيلي کسب و تجارت مخصوصا در نصفه اول روزهاي ماه رمضان و سکوت و مردگي و خاموشي و بهت زدگي مردم...خاصه تعطيل کامل پزنده هاي ناهار بازاري از قبيل چلويي، ديزي پز، يخني پز، شيربرنج پز، قهوه چي، مطرب و لوطي و امثال آن و کسادي کار حکيم و دوافروش و زالويي و حجامت چي و دلاک و رگ زن و دندان ساز و سلماني و مشاطه و... خلاف اين گونه کسبه، کسبه اي بودند که اين ماه، ماه کسب و کار و بره کشان و رواجي شان بود.

مانند حمامي ها، ساعت ساز ها و علما و وعاظ، معرکه گيرها، مسئله گوها، فروشندگان قرآن و کتاب دعا و عکس و شمايل پيغمبر و امام و فروشندگان سجاده و جانماز و مقنعه و کفن و... رواج کامل وصيت و وصيتنامه و تعيين وصي و قيم و ناظر و اقدام به امور خيريه و تهيه موقوفات و تصفيه محاسبات و حلال کردن دارايي و اموال شبهه ناک و...»

هر مغازه يک چراغ نفتي

آن زمان که خبري از راديو و تلويزيون براي اعلام اوقات شرعي به مردم نبود زمان سحر و طلوع و غروب خورشيد با صداي طبل، دهل، نقاره و دف زني اعلام مي شد. در برخي شهرها مردم با صداي نقاره به استقبال اذان صبح مي رفتند و روزه مي گرفتند. نقاره زني که قبل از اسلام به عنوان يک رسم کهن هنگام طلوع خورشيد اجرا مي شد با آمدن اسلام جلوه اي ديگر پيدا کرد و به سنتي براي اعلام زمان سحر و افطار در ماه رمضان تبديل شد.

در تهران قديم اعلام زمان سحر و افطار با شليک گلوله توپ همراه بود. چنان که در هر گوشه اي از شهر دو توپ جنگي کار گذاشته مي شد که اين توپ ها هنگام سحر و اذان مغرب، 3 بار شليک مي شدو اوقات شرعي را به اين ترتيب به مردم اعلام مي کردند. در آن زمان رسم بود يکي دو ساعت مانده به اذان صبح جلوي در خانه ها و مغازه هايي که در جايگاه مرتفع و بلندتري قرار داشتند يک چراغ نفتي آويزان مي کردند تا مردم با ديدن نور آنها بساط سفره سحري را بچينند.

زنجيره مشت کوبي

تقريبا از ۳ ساعت به اذان صبح مانده، زن ها بيدار شده و يکديگر را براي پخت و پز سحري و آماده کردن سفره سحر همراهي مي کردند و بيدار کردن مردها هم بستگي به اين داشت که اگر سواد خواندن دعاي سحر را دارند زودتر بلند شوند تا دعا بخوانند در غير اين صورت زن ها آنها را تنها براي خوردن سحري بيدار مي کردند.

از همان اولين بانگ و صداي مناجاتيان در شهر که به خواندن دعاي سحر مشغول مي شدند، کم کم شور و هيجان و سر و صدايي در شهر پيچيده مي شد که جعفر شهري در کتاب طهران قديم اين طور روايتش مي کند: «اين غوغا و هياهو در سحرها به جايي مي رسيد که شهر يکپارچه بانگ و فرياد مي شد، تا آنجا که نقل است: ديپلماتي اروپايي هنگام سحر ماه رمضان وارد شهر مي شود، وقتي آن غوغا و ولوله را مي شنود به گمان آنکه مردم به اعتراض برخاسته يا انقلاب شده است بازمي گردد و فرار مي کند.»

مردم البته به همين ها بسنده نمي کردند و براي جا نماندن در و همسايه از قافله سحري خوران، چشم به چراغ همديگر داشتند. به اين ترتيب اولين نفري که در خانه يا خانه هاي ديوار به ديوار بيدار شده بود موظف بود ديگران را هم بيدار کند. ابزار بيدارباش هم مشت بود! همسايه ها به ديوار هم مشت مي کوبيدند و اين مشت کوبي اتاق به اتاق تا آخرين اتاق حياط ادامه داشت. شروع مشت کوبي هم از اتاقي بود که يا ساعت شماطه اي داشت يا ساکنانش سحرخيزتر و سبک خواب تر بودند.

چند انگشت حلوا قبل از کوفته نخودچي

غذاي سحر به تناسب فصل هاي سال متغير بود، اما آنچه گذشته از مخلفات، غذاي کامل سحربه حساب مي آمد، غذاهاي پرگوشت و پرچربي در زمستان و غذاهاي کم گوشت و کم چربي براي تابستان بود، چيدن سفره افطار و افطاري کردن هم براي خود آدابي داشت، اول با نصف استکان آب گرم که گاهي شيرين بود روزه خود را باز مي کردند و بعد با خوردن دو تخم مرغ عسلي، چند انگشت حلوا و چند لقمه نان با پنير و چاي شيرين به خوردن ادامه مي دادند که گاهي با آش رشته و جو هم همراه بود.

شام افطارها هم تقريبا کم و بيش به اين صورت تهيه مي شد که مقداري از آن جزو مخلفات و مقداري جزو غذا محسوب مي شد. مثلا بوراني اسفناج با ماست، حلوا ارده، ماست و لبو را اول مي خوردند و در آخر شام آورده مي شد. شام تهراني هاي قديم در ماه رمضان بيشتر از غذاهاي نخوددار مثل کوفته شامي، شامي لپه و کوفته نخودچي بود که معتقد بودند روزه دار را جان دارتر و قوي تر مي کند.

شب زند ه داري در زورخانه و قهوه خانه

شب هاي رمضان هم مردم تهران براي خود سرگرمي هايي داشتند عده اي بعد از افطار و خواندن نماز از يک محل به محل ديگري براي ديد و بازديد مي رفتند. آنها که ورزشکار بودند به زورخانه مي رفتند و جوان تر ها گاهي به قهوه خانه ها سر مي زدند. ترنا بازي و سخنوري هم سنتي براي ماه رمضان بود. مساجد محلات هم از شلوغ ترين مراکز براي گذران وقت روزه داران بود.

در واقع شب نشيني هاي ماه رمضان از جمله مهماني هاي با نشاطي بود که همه مردم تهران از آن استقبال مي کردند در اين شب نشيني ها بود که زولبيا و باميه براي پذيرايي از مهمان آورده مي شده است و چون وقت بيشتري داشتند، کتاب خواني و قصه سرايي و افسانه پردازي ها و امثال آن نيز نقل مجالس مي شد که تقريبا تا سحر طول مي کشيد.

چشم به راه تلگراف از کربلا

نزديک به غروب شب اول ماه شوال که مي شد مردم از لحظه غروب تا يک ساعت از شب رفته روي بام ها و گل دسته ها و بلندي ها مي ايستادند و دنبال ماه مي گشتند. اگر ماه را به صورت اجماع مي ديدند، فردا را عيد مي گرفتند وگرنه منتظر رسيدن تلگراف از کربلا و نجف مي شدند و اگر خبري نمي رسيد خودشان تلگرافي را به علما مي فرستادند و کسب تکليف مي کردند.

برچسب ها: ماه ، رمضان ، تهران ، قدیم ، باشگاه ، شبانه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار