به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ مرد با موهاي ژوليدهاي که سفيديهايش بيش از سياهيها به چشم ميايد، عينک و کاپشن، در خانه اي سرد و تاريک و به هم ريخته راه ميرود و با تلفن حرف ميزند. بوم نقاشي نصفه و نيمه گربهاي که اين طرف و آن طرف ميرود و پردههاي کشيده شده اين فضا را مغشوش و بستهتر کردهاند.
اين چندمين تماس تلفني او با خارج از کشور براي پيدا کردن ردي از همسر و دخترش است که به قصد اقامت در آلمان از اردوگاه پناهجويان سوئد سر در آوردهاند. با اين که همه قصد دارند به شکل ضمني حامد را از خوش خيالي که نسبت به همسرش مهناز دارد در بياورند، اما او باز هم حاضر نيست با واقعيت مواجه شود و از گوشه امن خود بيرون بيايد.
اين بار وقتي دوستش او را از رابطه مهناز و مردمي به نام شريف که از دوستان قديمي حامد بوده در سوئد با خبر ميکند حامد که در حال هواگيري شوفاژ به ديوار و زمين خانه فوران ميکند مانع از ارتباط بيواسطه حامد و ما با واقعيت ميشود. حامد همان جا روي زمين افتاده و به اندازه مابقي فيلم زمان لازم دارد تا تصميم بگيرد از گوشه امن خود خارج شود و با تلنگر پريا، گذشتهاش را در فيلمهاي ويديو و مرور کند و بفهمد مهناز هيچ وقت دوستش نداشته و هيچ چيز هم يکباره اتفاق نميافتد نه عشق نه نفرت.
پوستهاندازي حامد در فيلم شب يلدا سير منحصر به فردي دارد که محدوديتهايي مثل لوکيشين واحد و دروني بودن اين روند را تبديل به نقطه قوت و امتياز فيلم ميکند. آن هم به مدد تکيه بر جزئيات و حس و حالهاي شخصي و تجربه شده. فيلمي که در آن همه چيز بجا و به اندازه و همراه برانگيز است./ص
منبع:ماهنامه فيلم نگار
سحر عصر آزاد