به گزارش
خبرنگار حقوقي قضايي باشگاه خبرنگاران، در اسلام، زن و مرد از حقوق مساوی اما غیرمشابه و یکنواخت برخوردارند، نقش
مادری و تربیت فرزند از ارزش والایی برخوردار است ولی در عین حال، حضور
زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، با رعایت موازین شرعی و اخلاقی و تناسب
شغل مطلوب واجب بوده و فقها و حقوقدانان ما نیز باید با روشن
بینی و در نظر گرفتن عنصر زمان و مکان البته با رعایت معیارها و اصول صحیح
ضابطهمند استنباط، در فهم متون دینی با استمداد از حقایق و واقعیات روز
تلاش بیشتری كرده و راهکارهای عملیتر و به روز ارائه کنند، در جهت
جلوگیری از ستم بر زنان و بدرفتاری با آنها و نیز در تضمین حقوق مشروع
اجتماعی و فردی آنها بکوشند.
تعریف و تاریخچه فمینیسم
فمینیسم اگرچه به معنای کنونی آن واژهاي نوین است، ولی قدمتی به اندازه تاریخ دارد. مبنای اندیشه فمینیسم که در زبان فارسی «زن گرایی»، «زن محوری» و «زن مداری» است، تساوی حقوقی زن و مرد بوده است. اولین کسانی که چنین نهضتی را آغاز کردند نویسندگان متون ادبی هستند که در کتابهای خود به بیان ظلم و ستم مردان علیه زنان پرداختهاند.
با آغاز قرن بیستم، مبارزه فمینیسمها علیه مردان سازمان یافتهتر شد و زنان به عرصههای علوم و مسایل تحقیقاتی قدم گذاشتند و کوشیدند تاریخ، جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد و ... را که عرصههایی کاملاً مردانه بود، با بینش زنانه تفسیر و بررسی کنند. از ویژگیهای دیگر این قرن، تنوع و چند گانگی در اندیشه فمینیسم است که منشأ پیدایش تفکرات متفاوتی در این جنبش شد، نظیر: فمینیسم لیبرالیستی، مارکسیستی، رادیکالی و سوسیالیستی.
فمینیسم مفهوم زن را در کثرت میجوید نه در وحدت، زیرا فمینیسم گفتمانی چند صدایی است که از پلورالیسم استقبال میکند و به تفاوتها ارج مینهد. بنابراین فمینیسم درک مفهوم زن را در دگرگونی میداند و نه در رکود، زیرا فمینیسم حرکتی همیشه پویا و در حال بازنگری است. در واقع فمینیسم خود را با جریان پست مدرن همگام کرده است. اگر جریان پست مدرن اعتبار مبانی دانش کنونی را بیشتر نفی میکند و مفهوم دانش محض و حقیقت مطلق را (افسانه متافیزیک) میداند، فمینیسم نیز اصالت سردمداری را به عنوان یکی از مبانی دانش بشر رد کرده و میکوشد از الگوهای ثابت و مطلقگرا اجتناب کند.
ظهور فمینیسم و رواج آن نشانة بحران از تفکر معاصر غربی محصول رنسانس است که در ستیز با واقعیات طبیعی و دادههای علمی (روان شناختی، زیست شناختی و ...) قرار دارد. فمینیسم تمامی شاخهها و جلوههایش، هدف و نتیجهای جز ایجاد اختلاف و ناسازگاری بین دو جنس و تشدید بحران عدم تفاهم انسانها ندارد. فمینیستها با نادیده گرفتن نقشها و کارکردهای ویژه زنان و مردان سعی در ایجاد یک همانند سازی مصنوعی و بعضاً انقیاد مردان توسط زنان دارند.
در اسلام زن و مرد از حقوق مساوی اما غیرمشابه و یکنواخت برخوردارند. نقش مادری و تربیت فرزند از ارزش والایی برخوردار است ولی در عین حال هنوز زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، با رعایت موزاین شرعی و اخلاقی و تناسب شغلی مطلوب، بلکه احیاناً واجب است و فقها و حقوقدانان ما نیز باید با در نظر گرفتن عنصر زمان و مکان و با رعایت معیارها و اصول صحیح و ضابطه مند استنباط، در فهم متون دینی با استمداد از حقایق روز تلاش بیشتری نموده، راهکارهای علمی تر و به روز، در جهت جلوگیری از ستم بر زنان و بدرفتاری با آنها و نیز در تضمین حقوق مشروع آنها ارائه کنند.
مشارکت اجتماعی زنان
مردم در همة جوامع به طرق گوناگون در تعیین سرنوشت خود شرکت میکنند. مسأله مشارکت عمومی زنان در قالب این مقوله میگنجد که تا چه حد کارگزاران هر جامعه نسبت به این مسأله حساسیت خویش را معطوف داشته و به آن احترام میگذارند. در جامعهای که این ارتباط دو جانبه باشد میتوان شاهد نتایج مطلوبی بود و این بستگی به رشد و عمق فرهنگ عقلانی ـ اجتماعی افراد جامعه دارد. در سیستمهای مردسالار، 60 درصد مردم فعال، 30 درصد تابع و 10 درصد بیتفاوت اند. در حالی که نظامهایی که اقتدارگرایانه اند 10 درصد مردم فعال، 60 درصد تابع و 30 درصد جامعه بیتفاوتاند. پس رابطه متقابل، ساز و کارهای اجرایی و مورد توجه قرار دادن زنان در امر مشارکت عمومی یکی از عوامل مردمی بودن نظامهاست.
زن و مرد از دید ادیان الهی
مؤسسان تمام ادیان اصلی جهان، همگی نوآور بودند. تمام پیامبران باعث ایجاد تغییرات اجتماعی به نفع حقوق زنان و کودکان بودند. به عنوان مثال مسیحیت با ورود خود سطح حمایت از بیوه زنان را افزایش داد. اسلام هم از همان آغاز زنده به گور کردن و سوء رفتار با فرزندان مؤنث را باطل خواند و قوانینی وضع کرد تا براساس آن زنان متأهل از حمایت و حقوق بیشتری برخوردار شوند. اما باید متذکر شد که گاهی آرمانهای پیامبران و مؤسسان مذاهب توسط برخی عالمان جدید بعضاً تضعیف شده، مورد تجاهل قرار گرفتهاند و در بسیاری مواقع بد عرضه و معرفی میشوند. به عنوان مثال فرقههای مدرن مسیحی که در آنها زنان هم چنان اجازه رهبری ندارند نمونههای خوبی هستند. بیانیه پاپ در 1977 مبنی بر اینکه هیچ زنی نمیتواند کشیش شود آن هم به این دلیل که «عیسی یک مرد بود» به خوبی قرنها مردسالاری حاکم بر مسیحیت را که کاملاً با تعالیم و کمال گرایی مسیحیت اولیه در تضاد است نشان میدهد.
جایگاه زن در اسلام
درک این نکته مهم است که بر خلاف جهان غرب به ویژه آمریکا که میکوشد مرد و زن را به نحوی کمی و ظاهری، برابر قرار دهند، چنان که گویی هیچ تفاوت و تمایزی میان آنها نیست، اسلام، مردان و زنان را موجودات کامل کنندة یکدیگر میداند. تفاوت این دو جنس در نقش و وظیفه ظاهری اجتماعی آن دو است و اسلام در این زمینه، به نوعی استکمال زن و مرد نسبت به یکدیگر قائل است تا برابری کمی ایشان، انتقادی که غالباً به نقش زن در اسلام دارند بیش از هر چیز اطلاق متکلفانة رسم و روشهای غربی بر جهان اسلام مبتنی است.
در اسلام به شدت بر ازدواج تأکید شده و در جامعه اسلامی، فشار معنوی و اجتماعی نیرومندی، مردان و زنان را به ازدواج وا میدارد. تجرد و بیهمسری در جامعه اسلامی، فوق العاده نادر بوده و افراد اعم از زن و مرد از طریق ازدواج، آن چنان در ساختار گستردة خانواده ادغام شدهاند که مانع از ذرهای شدن جامعه و استقلال یافتن مطلق فرد در آن بوده است.
از حیث مشارکت سیاسی زنان نیز، اسلام پیشرو بوده است. فراخوان مرد مسلمان به انجام وظیفه در مقابل زن و حفظ حرمت و حقوق او، مشارکت سیاسی، نظامی و اجتماعی زنان از صدر اسلام به بعد (غزوات، مهاجرتها، نماز جمعه و جماعات، حضور در مسجد و مشارکت فرهنگی ـ آموزشی) و طرح مستقل مسأله «بیعت زنان» با پیامبر و ... همگی دال بر این امر هستند که اسلام، بسیار فراگیرتر و در فاصلة زمانی بسیار پیشتر و دورتر از لیبرالیسم و سوسیالیسم، زن و حقوق سیاسی و اجتماعی او را مدنظر داشته و این مسأله را به نحوی مترقی و ارزشمند، جامة عمل پوشانده است. فهرست کتب متعددی که سلسله نامهای زنان دانشمند، پژوهشگر، شاعر و مبارزان صحنه های سیاسی و ... را ثبت کرده اند. جایی برای دغدغه ضعف زن، باقی نمی گذارد.
طنین انسانی همین فرهنگ است که حتی امروزه در دورترین نقاط غرب، باعث اقبال وسیع زنان به سوی اسلام شده است. روزنامه هرالدتریبون در 9 نوامبر 1993 در مقاله ای با عنوان «زنان مسلمان رو در روی آمریکا قرار میگیرند» مینویسد:
«زنان مسلمان که از منطقة فلوریدا تا قلب لوس آنجلس و ویرجینیا درصدد حمایت از یکدگیر بوده و از تبعیضات، خشمگین هستند درصدد سازماندهی گروههای کوچک برآمدهاند».
خبرگزاری ایتالیا در 11 نوامبر 1993 در گزارشی از لندن، توضیح میدهد که زنان انگلیسی، چه راه حلی برای مشکل زنان غرب به آنان نشان میدهند:
«این زنان همیشه در دور ماندن از دامهای زندگی و پیش گرفتن راههای جدید، از سایر زنان غرب جلوتر بودهاند. راه حل زنان انگلیسی، روی آوردن به اسلام است. تنها در 2 سال اخیر بیش از 20 هزار نفر از باسوادترین زنان انگلیسی به اسلام روی آوردند.»
در نظام اسلامی زن دارای مسئولیت های متعدد است از جمله:
1 ـ زن در جامعه اسلامی به عنوان یک مسلمان موظف به کسب آگاهیهای لازم جهت حیات و فراهم کردن موجبات رشد و ارتقای خویش است.
زن وظیفه دارد خود را براساس وظایف و ضوابط و تعالی شرعی بسازد، صفات و ویژگیهای مورد نظر اسلام را در خود پدید آورد، از طریق امر به معروف و نهی از منکر و تبشیر و انذار به سازندگی دیگران اقدام نموده و در امور سیاسی و اجتماعی و براساس ضوابط شرع به پیش رود و در کارهای مالی و اقتصادی حق دخالت و نظر داشته باشد.
2 ـ دومین مسئولیت زن «در نقش همسری» است.
در صورت شایستگی در ادای وظیفة همسری میتوان او را فردی معجزهگر دانست و در تعبیرات اسلامی زن شایسته، به عنوان خیر دنیا و آخرت معرفی شده، او را کارگزار خدا لقب دادهاند و در برخی از روایات به عنوان یکی از سنتهای الهی قلمداد گردیده است. وظیفه او را در دو عبارت میتوان خلاصه کرد.
3 ـ مسئولیت دیگر زن نقش مادری است.
زن باید بکوشد مادری الگو و تمام عیار باشد و فرزندان را در دامن پرمهر و محبت خود بپروراند. زن آگاه مسلمان میداند که بیش از شوهر در ساختن یا ویران کردن بنای اخلاقی کودک مؤثر است، سعادتها و شقاوتها تا حدود نسبتاً زیادی به مادران مربوط است.
4 ـ مسئولیت دیگر زنان «مدیریت کانون» است.
زن مدیر و کانون خانه است و وظیفة گردانندگی و گرمی آن را به عهده دارد. ادارة امور اقتصادی خانواده، ادارة امور اخلاقی خانواده در خصوص همسر و فرزند، آموزگار درس انسانیت و اخلاق و تقوا و پاکی، حفظ محیط خانواده از نفوذ عوامل فساد و بالاخره مدیریت حیات داخلی خانه بر عهدة زن است.
5 ـ مسؤولیت دیگر زن «نقش اقتصادی» است.
اسلام از زن وظیفة اقتصادی را نخواسته است، ولی دوست دارد در این زمینه او هم نقش سازنده و مثبت داشته باشد. همین که زن به کارخانه و فرزندان میرسد وظیفهای سنگین و شغلی دشواری است، در عین حال جنبة گذشت و ایثار زن، فداکاری او را در راه حفظ گرمی کانون، آدمی را طلب میکند که از او بخواهد در ساعت فراغت به کاری دستی و یا خدمت درآمدزا مشغول باشد. این امر ضمن این که موجب رونق کانون خانواده است زمینه را برای ایجاد تنوع در زندگی او نیز فراهم خواهد کرد.
زن از لحاظ علم، جز دانستن اصول و معارف و فروع دینی که عبارتند از احکام عبادات و قوانین اجتماعی، چیزی بر او نیست و از لحاظ عمل فقط باید وظیفه دینیاش را انجام بدهد و از شوهرش در اموری که مربوط به استمتاع از اوست اطاعت نماید و اموری مانند تحصیل علم و کسب و پرورش نوباوگان امری زاید بر وظیفه و موجب افتخار اوست و اسلام تفاخر را بر زنان جایز، بلکه مطلوب شمرده است.
درست است که بر مردان واجب است مخارج خانواده را تأمین کنند و بانوان شرعاً در این باره مسؤولیتی ندارند، لیکن خانمها نیز باید شغل و کاری داشته باشند. در اسلام فراغت و بیکاری مذمت شده است.
کار زن یک نوع ایثار است: تحقیقات به عمل آمده نشان میدهد که این خودخواهی زن نیست که بر جان خود دردسر میخرد، این خیرخواهی و ایثار اوست که موجب میگردد تا هزاران صدمه را بر جان و عمر خویش بپذیرد، ریشه کار زن در بیرون حادثه جویی یا اثبات برتری خود نسبت به شوهر نیست.
شخصیت حقوقی مستقل زنان
زن و مرد مسلمان هویتی مستقل را از گهواره تا گور حفظ میکنند. این شخصیت حقوقی از حق تجارت و مالکیت مستقل برخوردار است. ازدواج بر شخصیت حقوقی، حق مالکیت، حتی نام فرد تأثیر نمیگذارد و چنان چه زن جرم مدنی مرتکب شود، مجازاتش کم تر یا بیشتر از مجازات مرد نیست. همچنین اگر در مورد او خطایی صورت گیرد یا آزاری به وی رسد مانند مردان مستحق غرامت میگردد.بنابراین تقاضای شخصیت حقوقی مستقل زنان از سوی فمینیسم مورد حمایت سنتهای اسلامی قرار دارد.
تا پیش از ورود زنان به قلمرو علم و مجاز دانستن آنها برای تحصیل در سطوح عالی، درخواست زنان برای دستیابی به حقوق مساوی با مردان، فقط در ابعاد حقوق مدنی و سیاسی آن هم توسط زنان طبقه متوسط که از مناصب و کار خود محروم شده بودند. خلاصه میشود و بعدها با فراهم شدن شرایط کار در کارخانهها برای زنان، حقوق اقتصادی نیز به این حقوق اضافه شد، همزمان با ظهور فمنیسم در ادبیات و نفوذ زنان به عرصههای مختلف علمی، مباحث فمنیسم بعد علمی و نظری یافت و بتدریج شکل یک فلسفة سیاسی را به خود گرفت. از این رو به جای ارایه خواستهای حقوقی به چرایی وضعیت زنان و کشف این نکته پرداخت که چرا نظام جهان، نظامی دو جنسی است نظامی که در آ ن مردان با برخورداری از قدرتی تام و تمام همواره زنان را تحت سلطه و سیطرة خود دارند.
جنبش فمینیستی دارای کاستیهای فراوان بوده است و علاوه بر اینکه موجب احیای حقوق و منزلت اجتماعی زنان نگردیده، بلکه موجب پیامدهای ناگواری برای آنان شده است. در ذیل به نمونههایی از پیامدهای منفی جنبش فمینیستی اشاره میگردد:
1 ـ هیچ گونه وفاق مشترکی در خصوص اندیشه فمینیسم وجود ندارد و تفاسیر و نظریات در این زمینه طیف وسیعی دارد و برخلاف عقیدة سیاسی، فمینیسم فاقد نوعی جهان بینی منسجم و هرنوع اصول و ارزشهای ثابت است و صرفاً به دلیل وجود تبعیضها و بیعدالتیهای جنسی در جوامع مدنی غربی، جنبشهای خودجوش زنان یکی پس از دیگری ظهور و دست به مبارزه جهت احقاق حقوق خود زدهاند. زنان مسلمان و یا زنان جوامع شرقی نیز به تبع و تقلیدگونه از آنان این مبارزات را احیا کردند.
2 ـ متأسفانه امروزه و در عصر پسانوگرایی (پست مدرن) به رغم بهبود وضعیت زنان نسبت به گذشته، زنان به گونهای دیگر عصر بردهداری نوین را سپری میکنند و وضعیت آنان در جوامع مدنی غربی بسیار رقت بار است. زنان غربی هنوز به عنوان کالای جنسی در تبلیغات سینمایی، تلویزیونی و مطبوعاتی به شمار میایند و از آنها به عنوان ابزاری برای فروش کالاها بهره برداری میشود. این زنان ابزار توسعة اقتصادی و جذب سرمایه های داخلی و خارجی جوامع غربی اند، نه موجودی انسانی، جالب این که فمینیست های غربی این امر را به عنوان پیروزی بزرگ مبارزات خود قلمداد میکنند.
3 ـ در جوامع غربی با شعار استقلال، آزادی و کسب قدرت زنان در قالب فمینیسم،اساس بنیان خانواده فرو ریخته و ازدواجهای غیررسمی و طلاقهای مکرر و فراوان بنیان فرهنگ و تمدن غربی را متزلزل ساخته است. این امر، امروزه بزرگترین دغدغة فکری اندیشمندان غربی را تشکیل میدهد.
گرچه فمینیسم در واقع زنگرایی و مبارزه با تحقیر زنان است، اما این نهضت امروزه، خود به تحقیر زن میپردازد. شوهرداری، مادری، فرزندزایی و شیردهی که از کمالات و افتخارات زن محسوب میشد، امروزه از سوی فمینیستها به شدت مورد حمله قرار میگیرد. هر چند هدف اصلی نهضت فمینیسم مبارزه با تبعیض و بیارزش نمودن زنان از سوی مردان بود، اما امروز نقش بیاعتبار و بیمنزلت ساختن زنان را خود آنان برعهده گرفتهاند.
5 ـ هر چند از جمله شعارهای مهم فمینیستها، رهایی زنان از قید و بند کارهای مربوط به خانهداری، شوهرداری، و بچهداری و کسب استقلال اقتصادی و اشتغال زنان بودهاست. اما امروزه زنان فقیر که معمولاً در جوامع غربی حجم بالایی از جمعیت را تشکیل میدهند، برای کسب استقلال اقتصادی از سوی خانوادههای ثروتمند، برای حضانت فرزندان آنها به استخدام در میایند و مجدداً در عمل آنان به تربیت و حضانت فرزند و خانهداری روی آوردهاند.
6 ـ از دیگر پیامدهای منفی نهضت فمینیسم، ایجاد تقابل و تضاد شدید میان مرد و زن است. توجه نکردن به فلسفه آفرینش زنان و تفاوتهای زیستی آنان که در واقع، موجب کمال آنها و نوعی حکمت است، موجب گردیده فمینیستها تصوری خشن، سلطهگر و خشونتگر و خشونتطلب از مرد ارائه دهند و درصدد مبارزه با آن برایند. این خود زمینة بروز ناهنجاری و نزاعهای خانوادگی و نیز تزلزل بنیان خانواده و وقوع طلاقهای فراوان و وجود زنان و مردان مجرد را موجب شده است.
7 ـ از دیگر پیامدهای بسیار منفی این نهضت، تزلزل بنیان خانواده و پیدایش فرزندان پرخاشگری بیعاطفه است. چنین فرزندانی هرگز دامان گرم پرمحبت مادران را احساس ننموده اند. والدین آنها نیز با ازدواج در سنین بالا مسئولیت گریزی در انجام وظایف مربوط به خانه از سوی زنان و نیز ازدیاد طلاق، کاهش میزان ازدواج، رها کردن فرزندان در سنین طفولیت و سپردن آنها به دست مهدهای کودک، فرایند تضعیف بنیان خانواده را بیش از پیش تشدید کرده اند.
8 ـ با تحقق شعار فمینیستی مبنی بر این که زنان نیز باید دوشادوش مردان روانه بازار کار شوند. به طور معمول زنان شاغل در بازار بین چهل تا پنجاه درصد که در شهر زندگی میکردند مجرد بودند و جز نیروی کار خود چیزی برای اشاعه نداشتند و بسیاری با علت نداشتن کار، به فحشا پناه بردند، مقدار این زنان در قرن نوزده در پاریس و لندن بین چهل تا شصت هزار نفر بودند. بنابراین هر چند، به ظاهر زنان به اشتغال روی آوردند اما عملاً پس از اندک زمانی مجدداً با مزد کم، بیکاری، دشواریهای کار و سرانجام فحشا و سرنوشت محتوم زنان در جوامع مدنی غربی بود.
11 ـ و سرانجام آن که امروزه تبعیض جنسی و شعار «دفاع از حقوق زنان» به حربهای سیاسی تبدیل شده است و کشورهای استعمارگر به بهانه اسکات رقبای خود و از میدان به در کردن آنها، آنها را به نادیده گرفتن حقوق زنان و نقص دموکراسی متهم می کنند.
نتیجه
واقعیت این است که ظهور فمینیسم و رواج آن نشانة بحران در تفکر معاصر غربی محصول رنسانس است که در ستیز با واقعیات طبیعی و دادههای علمی (روان شناختی و زیست شناختی و ...) قرار دارد. فمینیسم در تمامی شاخهها و جلوههایش، هدف و نتیجهای جز ایجاد اختلاف و ناسازگاری بین دو جنس و تشدید بحران عدم تفاهم انسانها ندارد.
فمینیستها با نادیده گرفتن نقشها و کارکردهای ویژه زنان و مردان سعی در ایجاد همانندی مصنوعی و بعضاً حتی انقیاد مردان توسط زنان دارند.
اندیشة فمینیستی از آثار تفکرات سکولاریسم، لیبرالیسم و اومانیسم است و تنها در قلمرو «هوس مداری» و «آزادی مطلق» و «عدم توجه به وحی و احکام دینی» قابل طرح است و لذا به هیچ وجه با حقیقت و ماهیت دینی نسبتی ندارد، به همین جهت شعارهای سطحی فمینیستی برای جامعه اسلامی وصلهای ناچسب است و کسانی که درصدد ارائه تفسیرهای ناصواب و بدون ضابطه و تخصصی از متون دینی ما، نوعی فمینیسم اسلامی را پدید میآورند در واقع به دامان التقاط و روشنفکری یا عوام فریبی درغلتیدهاند.
انتهاي پيام/
مرد و زن از لحاظ ارزشی در جایگاه یکسانی قرار دارند فقط با وضایف متفاوت فقط بخاطر اینکه اونه در انجام اون وضایف بهتر از طرف مقابل عمل میکنند الان بعضی ها این دو چیز رو باهم قاطی کردن ولی بعضی از مردها واقعا زن ها رو بدرد نخور تصور میکنند که این نشان از آگاهی کمشون داره