به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران؛ پنجشنبه از میان روزنامههای جورواجور روی کیوسک، تیتر اول کیهان که از تازهترین جنایت تروریستها در سوریه خبر میداد توجهم را جلب کرد. وقتی روزنامه را خریدم و از زیر دیگر روزنامهها بیرون کشیدم چشمم به عکس این تیتر افتاد، جا خوردم و ناخودآگاه چشمانم نمناک شد. تصویر متعلق به کودکانی بود که آرام و بیصدا و بدون هیاهوی کودکی در کنار هم خوابیده بودند. کودکانی با لباسهای جورواجور و رنگی که میشد در رنگهای متنوع لباسهایشان سلایق کودکانه آنها و محبت مادرانشان را دید. چهرههای آنها آرام بود بدون آنکه خبری از شیطنتهای کودکانه را با خود داشته باشند.
بدون قیل و قال. بدون بهانههایی که کودکان برای خوراکی و اسباببازی میگیرند. کودکانی مثل فرشتههای خدا. مثل شکوفههای بهاری که با رگبار و تگرگ از شاخهها جدا شده باشند. مثل آیههای قرآن پاک و معصوم. میشد در چشمان بسته این فرشتهها امیدهای ناامید شده پدران و مادرانشان را دید. در موهای بعضی از آنها هنوز میشد رد انگشتان پر مهر مادرانشان را دنبال کرد که با نواهای مادرانه، شانه شده بود.
میشد در چهره رنگ پریده و بیجان آنها جای بوسه مادرانشان را دید و این آیه را بلند خواند که «بأی ذنب قتلت»؟ بعضی سر به روبرو داشتند و بعضی سر به کنار.
شاید در آخرین لحظات یکی بابای خود را صدا زده و به کمک او امید بسته بوده و دیگری چشم به دنبال مادرش چرخانده است. شاید یکی از ترس به جنازه مادرش پناه برده و دیگری عروسکش را بغل کرده است. شاید دیگری برای خبر دادن شهادت مادرش به دنبال بقیه خانواده گشته است. چه میدانیم؟...اما، همه آنها الان سرد و بیجان در کنار هم خوابیدهاند. کوچک و ناز و معصوم.یکی کوچک، یکی کوچکتر، یکی دختر، یکی پسر. یکی دستان کوچکش را کنار صورتش آورده و یکی دستش را کنار پهلوهای کوچکش گذاشته. همانطور که بچههای ما راحت میخوابند آنها هم راحت خوابیده... ساکت و آرام... انگار بعد از بازی زیاد در یک روز طولانی اینگونه خسته خسته اسیر خواب شدهاند. یا انگار که با لالاییهای مادرانشان به خواب رفتهاند. یا شاید بعضی از آنان خواب بودهاند و منتظر صدای با محبت مادر تا با دخترکم و پسرکم آنان را از خواب ناز بیدار کند. اگر مادرشان قبلا شهید نشده باشد. ایکاش هیچکدامشان مادر نداشته باشند تا آنها را در خوابی اینگونه ببیند.
اگر بخواهیم از این عکس بیشتر بگوییم و بنویسیم میشود ولی چه سود. این بچهها که جان نمیگیرند. قاتلان که مجازات نمیشوند. وهابیها که آدم نمیشوند. مفتیهای تکفیری که نمیفهمند. خانه ظلم آمریکا و اسرائیل که بر سرشان خراب نمیشود و صدای شعارهای حمایت از حقوق کودکان سازمان ملل که در جهان بلند است خفه نمیشود...دیشب برای دختر دو سالهام جشن تولد گرفتیم. کیک و لباس عروس. میوه و شیرینی و کادو و... نمی دانستم که امروز تصاویر این دخترکان معصوم را خواهم دید. اگر امروز این عکس را نمیدیدم هنوز از خندههای کودک دو سالهام لذت میبردم. اگر این عکس را نمیدیدم هنوز دغدغهام خریدن عروسک برای دخترم بود. به دخترم یاد دادهام که بعد از غذا خوردن با دستان کوچکش دعا کند: خدایا هیچ بچهای گرسنه نباشد. خدایا همه بچهها سالم باشند. خدایا همه بچهها خوشحال باشند. اگر این عکس را نمیدیدم هنوز بلند آمین نمیگفتم و هنوز به این کار خودم به دیده یک کار تربیتی نگاه میکردم نه یک ضرورت حیاتی.
این باغچه پر از گلهای پرپر، مهد کودکی است که جهان مرتجع و جاهلی عرب به همراهی جهان ملحد و لیبرال غرب و صهیونیستهای کودککش، برای کودکان معصوم و بیگناه جهان اسلام تمهید و تدارک کرده است.و حقیقتی دیگر آنست که در جهانی زندگی میکنیم که دیگر گرگهای آن بچه نمیخورند و این رئیسجمهور آمریکا و اسرائیل و انگلیس است که به همراهی عربستان و کفتاران تکفیری بچهها را پاره پاره میکنند و از این به بعد باید در قصه بزبز زنگوله پا به جای گرگ بیچاره قصه، از اوباما، نتانیاهو، ملک عبدالله و اردوغان نام برد.
منبع: كيهان