پوران درخشنده همواره سینمایی دغدغه مند را برای مخاطبانش عرضه کرده است.

باشگاه خبرنگاران- پوران درخشنده همواره سینمایی دغدغه مند را برای مخاطبانش عرضه کرده است. جنس نگاه مادرانه اش به موضوعات اجتماعی و آسیب های برآمده از آن سبب شده است معیار ارزش گذاری برای فیلمهایش بیش از آنکه به جنس ساختاری آثارش بازگردد معطوف به غنای معنایی و مفاهیم انسانی زیبایی باشد که تلنگری برای اذهان و افکار نکته بین و دغدغه شناس است. اثر اخیرش هم اگرچه کمی دیر ساخته شده است اما به دلیل در جریان بودن زائده و آسیبی به نام کودک آزاری همچنان گزندگی خاصی را به رخ می کشد. گزندگی و تلخی اشک انگیزی که قلب های پاک هر انسانی را به درد می آورد و با پیام مهم اثر همراه می کند. 

اما سوال مهم پیرامون این فیلم ناهمسانی غنای محتوایی اثر با ساختار متوسطش است. به واقع دغدغه بزرگ کارگردان در ظرف ساختاری نسبتا کوچکی قرار گرفته است و پیامدهایی چون ضعف در اجرای سکانس مهمی چون دادگاه را به دنبال داشته است به گونه ای که در این سکانس «مریلا زارعی» صلابت و اعتماد به نفس یک وکیل را بازتاب نمی دهد.

برای فهم بهتر آنچه گفته شد به سکانس نفس گیر و پرحرارت داداگاه در ملودرام تحسین برانگیز «می خواهم زنده بمانم» ارجاعتان می دهم ؛ در این فیلم «فرامرز قریبیان» با حرارتی خاص به عنوان یک وکیل مدافع زبردست با اشراف به تاثیراتی که تکانه های روان شناختی کلام پرشور در ذهن مخاطب ایجاد می کند فریاد مظلومیت زنی را منعکس می کرد که در حصار سوءتفاهم و ظنی که عرف جامعه نسبت به کلمه نامادری دارد قرارگرفته است و در عین بی گناهی متهم به قتل فرزند شوهرش شده است. 

این آسیب برآمده از عرف گرایی که تاحدودی غیر منطقی است در فیلم هیس!... نیز به گونه ای دیگر مولد بحران است. بحران های زیر لایه ای روان شناختی که روح یک فرد را می کشد و تنها جسمی متحرک از وی باقی می گذارد. روایت فیلم از همان سکانس اول با یک شوک به تماشاگر آغاز می شود. دختر جوانی که در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته است و از ترس آبرو این جریان تلخ را چون یک راز سنگین با خود همراه کرده است متوجه شکل گیری جریانی مشابه برای یک دختربچه می شود و برای نجات وی مرتکب قتل می شود. 

فیلم در واقع با این شوک اولیه تلاش دارد پایه محکمی برای انعکاس زنجیره ای از مسائل که کار دختر جوان را به اینجا می کشاند، تدارک بیند. به واقع نگاه گذشته گرای آسیب شناس با بهره گیری از عنصر روان شناسی مروری بر مسیر رشد این دختر جوان دارد و نشان می دهد که وی از همان کودکی تا لحظه ازدواج، آسیب ها و زائده های روانی رویداد تلخ تجاوز را در مواردی چون تشویش و اضطراب های رفتاری، ترس های شبانه و کابوس هایی که در هنگام خواب و تنهایی به سراغش می آید، از خود بروز می دهد و حتی این آسیب روحی وی را تا خودکشی نیز می رساند. 

چنین است که فیلم با تاکیدی البته کم مایه تر از ابعاد عظیم این موضوع، به رویدادهای داستانی خود حالتی زنجیره ای می بخشد تا همراهی مخاطب را در این گستره تراژیک موضوعات داشته باشد. هیس! به لحاظ ساختاری تداعی گر دوران اوج این جنس از فیلمسازی در دهه 60 و 70 است اما به لحاظ موضوعی روزآمد است و بحرانی زیرلایه ای از خاموشی ها و سکون های غیرمعمول کودکان و قشر آسیب پذیر این جامعه را به تصویر می کشد، شاید بدینگونه در دو راهی میان «آبروداری برای حفظ شخصیت اجتماعی و طبقاتی خود»  و «حفظ ناموس اجتماعی از طریق گذر از آبروی عرفی خود برای حفاظت از حریم امن کودکان و زنان ایران» راهی درست را در عین تلخی ها و سختی هایش برگزینیم. 

دو نمونه انسانی همسان با موقعیت دراماتیک پیش گفته در فیلم هیس! وضعیت متفاوتی را میان تماشاگران پیدا می کنند؛ یکی(طناز طباطبایی) گرچه پای چوبه دار است اما شجاعت و از خودگذشتگی اش در نجات کودک از دست متجاوز نزد اغلب مخاطبان فیلم ستودنی است و دیگری(امیر آقایی) به بهانه حفظ آبروی اجتماعی و موقعیتش بین جامعه حتی حاضر به دفاع از حریم روانی کودک مورد آسیبش و نجات یک فرد دیگر از اعدام نیست و بدین ترتیب فیلم پایان بازی را برمی گزیند تا تماشاگران مدافع و مخالف هر دو موقعیت تماتیک را به چالش بکشد./ي2
    
يادداشت از نيما بهدادي مهر
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.