«صوفیا – جرج حداد» در این ارتباط مینویسد: در سال 1989 میلادی و همزمان با سقوط دیوار برلین و آغاز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، «فرانسس فوکویاما»، از نویسندگان نئومحافظهکار آمریکایی مقاله مشهور خود تحت عنوان « پایان تاریخ» را نوشت.
فوکویاما در این مقاله به پایان جنگ سرد و پیروزی واهی و دروغین تفکر لیبرالیسم و «دمکراسی» آمریکایی به عنوان «پایان تاریخ» یعنی پایان تاریخ کشمکشهای سیاسی و ایدئوژیک ثبت میشود.
فوکویاما در این مقاله دولت آمریکا را به اعمال خشونت به منظور درهم ریختن پایههای رژیمهای دیکتاتوری و تحمیل «دمکراسی» دروغین آمریکایی توصیه میکند.
با سقوط شوروی گروههای تبلیغ در اقصی نقاط جهان برای دمکراسی آمریکایی و یگانه بلوک حاکم که جهان را با رهبری خود به سمت صلح، آرامش، امنیت، پیشرفت و رفاه پیش خواهد برد، به راه افتاد.
از بزرگترین طنزهای روزگار این است که بخش وسیعی از جنبش جهانی کمونیسم
«قبله گاه» خود را از مسکو به واشنگتن منتقل کرده و پرچم آمریکا را به دست
گرفته و پرچم کمونیسم را زیر پا گذاشتند.
در کشورهای عربی نیز افرادی که از کمونیسم روی گردانده بودند، به دامن
«خیانت» پناه برده و از تجاوز آمریکا به کشور و ملتشان با نام «دمکراسی
آمریکایی» حمایت کردند.
«بوریس یلتسین»، عضو دفتر سیاسی و مسئول سازمان حزب کمونیستی اتحاد شوروی در مسکو تبدیل به همپیمان بیارزش آمریکا شد و در نوامبر سال 1993 میلادی به نام دمکراسی آمریکایی مقر پارلمان روسیه را بمبارن کرد و دروازههای کشورش را به روی انحصارطلبیها، مافیا و سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، غرب و جریان صهیونیسم گشود که در راستای غارت ثروتها و تحقیر ملت روسیه و با هدف تبدیل این کشور به عنوان مستعمره جدید آمریکا و رژیم صهیونیستی فعالیت میکرد.
در نتیجه این سیاستهای حمایت شده از سوی آمریکا، صهیونیسم جهانی و غرب، یک جریان مقاومت ملی از سوی کلیسا و تودههای مردم روسیه شکل گرفت و «حزب لیبرال دمکرات روسیه» به رهبری «ولادیمیر ژیرونوفسکی» تاسیس شد که یک حزب ملیگرای افراطی به شمار میآمد که در راستای پاکسازی روسیه از یهودیان و سازمان اطلاعات آمریکا فعالیت میکرد.
ولی در نهایت ملت روسیه راه میانه را در ملی گرایی به رهبری «ولادیمیر پوتین» برگزید و اواخر سال 1999 میلادی یلتسن از قدرت کنار گذاشته شد. روی کار آمدن پوتین اولین نفوذ و شکاف جدی در سلطه یک جانبه آمریکا در جهان بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق به شمار میآمد.
با مرور حوادث دهه اخیر قرن گذشته جهان درمییابیم که نصیحت فوکویاما به دولت آمریکا در زمینه توسل به خشونت به منظور «تحمیل دمکراسی» نه تنها توهمات و تخیلات پوچ روشنفکرانه فاشیستی و دیوانهوار نبوده، بلکه یک نسخه واقعی و راهکار از سوی نومحافظهکاران یا همان دشمنان انسانیت و نونازیها برای دولت آمریکا، دمکراسی و جمهوریت بوده است.
با این نسخه دولت آمریکا با درخواستها انحلال پیمان ناتو بعد از اینکه پیمان ورشو سابق همچنان مخالف ناتو بود، مقابله کرد؛ بلکه دولت آمریکا و صهیونیسم جهانی پا را از این حد فراتر گذاشته و از تمام توان خود و با به کارگیری تمام اهرمهای فشار و اغوا در جهت بسط نفوذ پیمان ناتو در شرق به منظور محاصره هرچه بیشتر روسیه استفاده کردند.
انقلابهای رنگین حمایت شده در برخی کشورهای اروپای شرقی شکل گرفت و مزدوران آمریکا در گرجستان و اوکراین روی کار آمدند. آنها در صدد بودند، تا این دو کشور را به ناتو ملحق و تبدیل به پایگاه نظامی در مرزهای روسیه کنند.
ولی درپی بحران روسیه – گرجستان و بحران روسیه با اوکراین در سال 2008 و 2009 میلادی روسیه گاز اوکراین و برخی کشورهای اروپایی را قطع کرد و هواپیماهای روسی در آسمان تفلیس پایتخت گرجستان به پرواز درآمدند و پیمان ناتو مجبور شد، از الحاق اوکراین و گرجستان به خود چشم پوشی کند.
با تکیه بر نسخه فوکویامایی بود که آمریکا در سال 1991 میلادی به بهانه آزادی کویت به عراق حمله کرد و در سال 1999 میلادی صربستان مورد حمله قرار گرفت و تبدیل به ویرانه شد، اقلیم کوزوو جدا و جمهوری مستقل در آنجا تاسیس شد و عملا مافیای سارقین، قاچاقچیان مواد مخدر و تاجران انسان در آنجا به حکومت رسیدند که به دستور سازمان اطلاعات آمریکا و با همکاری ارتش در این کشور فعالیت میکنند.
در کوزوو پایگاه «بوند استیل»، تبدیل به بزرگترین پایگاه نظامی در اروپا ایجاد شد. در سال 2001 ، پس از رخدادهای 11 سپتامبر همان سال که توسط سازمان جاسوسی آمریکا و موساد سازماندهی شده بود، ارتش آمریکا با حمله به افغانستان و اشغال این کشور به بهانه دمکراسی آن را به بزرگترین مزرعه خشخاش و تولید مواد مخدر صنعتی در جهان تبدیل کرد.
ارتش آمریکا در سال 2003 با حمله به عراق به بهانه سرکوب رژیم «صدام حسین» پیام آور و منادی دمکراسی شد! آمریکا با بمباران عراق و شلیک هزاران تن اورانیوم ضعیف شده جنایتهایی علیه شهروندان، زنان، کودکان و افراد مسن مرتکب شد که بسیار فراتر از جنایت شلیک بمب هستهای به هروشیما و ناکازاکی در اواخر جنگ جهانی دوم بود.
در سال 2006 میلادی آمریکا با حمایتهای سیاسی و نظامی، رژیم صهیونیستی را به بهانه جنگ با حزب الله به آغاز جنگ علیه لبنان و تخریب زیر ساختهای این کشور و تنگ کردن عرصه زندگی برای مردم لبنان و واداشتن آنها به ترک میهن خویش تحریک کرد.
در حال حاضر نیز تجاوز گروههای سلفی جهادی - تکفیری به سوریه که از جانب عربستان سعودی و قطر تامین مالی و از طرف آمریکا حمایت میشوند و تهدیدهای آمریکا درباره حمله به سوریه به بهانه استفاده از سلاحهای شیمیایی – که در حقیقت توسط گروههای تروریستی تکفیری علیه ارتش سوریه صورت گرفته - در چارچوب پیاده کردن نسخه فوکویاما مبنی بر توسل به خشونت به منظور تحمیل دمکراسی آمریکایی به جهان است.
ولی سوال اینجاست که آیا بعد از گذشت حدود 25 سال از تجویز نسخه فوکویاما، دولت آمریکا، دمکراسی و جمهوریت مورد ادعا خود توانستهاند، در استیلای بلوک یک جانبه آمریکایی – صهیونیستی در جهان موفق باشند؟
ضرب المثلی وجود دارد که میگوید: «هر چیزی در ابتدا از یک امر کوچک به وجود میآید وسپس بزرگ میشود، ولی مصیبت ابتدا بزرگ بوده و سپس کوچک میشود». با نگاهی به تحولات جهان در مییابیم که نفوذ آمریکا در جهان با سرعت غیر قابل پیشبینی در حال فروکش کردن است.
روسیه اقدام به تاسیس «اتحادیه کشورهای مستقل» کرد که تعدادی از اعضای سابق اتحاد جماهیر شوروی سابق از جمله: روسیه، بلاروس، اوکراین، مولداوی، گرجستان، ارمنستان، آدربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، تاجیکستان و قرقیزستان آن عضو هستند و در زمینههای بازرگانی، سرمایهگذاری، امنیتی و قوانین با یکدیگر همکاری میکنند.
با همکاری روسیه و چین سازمان همکاریهای شانکهای تاسیس شد که کشورهای چین، روسیه، قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان عضو آن هستند. هدف از تاسیس این موسسه مبارزه با تروریسم و مقابله با تجارت سلاح و مواد مخدر اعلام شده است؛ ولی بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که این سازمان شبیه به یک پیمان نظامی جدید با هدف مقابله با پیمان ناتو است.
ولی باید گفت، مهمترین اقدامی که روسیه و چین در آن موفق بودهاند، تشکیل «سازمان بریک» در سال 2009 میلادی است که بعد از عضویت آفریقای جنوبی در سال 2010 به آن به «بریکس» تغییر نام داد. در حال حاضر این مجموعه متشکل از: برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی است، مساحت این کشورها یک چهارم مساحت کل خشکیهای زمین و جمعیت آن نیز قریب به 40 درصد کل جمعیت جهان است. از ویژگیهای بارز این کشورها، اختصاص سریعترین رشد اقتصادی به خود است.
کارشناسان پیش بینی میکنند که این کشورها در سال 2050 تبدیل به بزرگترین بلوک اقتصادی جهان شوند. سیاست اصلی سازمان بریکس مقابله اساسی با سیاستهای سلطه طلبانه و یک جانبه آمریکا است و این سازمان از میان پنج کشوری که در شورای امنیت حق وتو دارند، رای دو کشور عضو یعنی روسیه و چین را داراست.
این مجموعه مانع از پیروی محض شورای امنیت سازمان ملل از سیاستهای متجاوزانه آمریکا میشود. اخیرا این مسئله به وضوح در مورد طرح قضیه سوریه در شورای امنیت نمایان شد؛ چراکه وتوی مشترک روسیه و چین تمامی تلاشها برای اتخاذ تصمیمات متجاوزانه علیه دولت و ملت سوریه را ناکام گذاشت. تلاشهایی که برای اتخاذ تصمیمات یک جانبه خارج از چارچوب شورای امنیت جهت حمله به سوریه انجام میشد. همانطور که در سال 1999 میلادی نیز علیه صربستان و در سال 2003 میلادی علیه عراق چنین تصمیماتی اتخاذ شد، ولی مواضع قاطع روسیه و کشورهای عضو گروه بریکس به آمریکا و تمام کشورهای عضو ناتو نشان داد که در صورت تجاوز یک طرفه علیه سوریه هزینههای نظامی، اقتصادی و سیاسی زیادی را متحمل خواهند شد که در نتیجه آن انگلیس، پیمان ناتو و سرانجام آمریکا مجبور به عقبنشینی از حمله به سوریه شدند.
غیر از آن در عرصه بین المللی سازمان دیگری تحت عنوان «اتحادیه آفریقا» و متشکل از 52 کشور آفریقایی وجود دارد که علی رغم فقر و ضعف اقتصادی کشورهای آفریقایی که آنها را به کانونهای راحت و آسان نفوذ و توطئههای سازمانهای جاسوسی آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار میدهد؛ با این حال کشورهای عضو این سازمان تلاش میکنند، خود را از سیاستهای تجاوزکارانه آمریکا به دور نگه دارند و به اتحادیه اروپا و گروه بریکس به ویژه چین نزدیک شوند؛ چرا که چین فعالیت اقتصادی - بازرگانی و سرمایهگذاری – گستردهای را در این قاره در دست انجام دارد.
همچنین باید از سازمان دیگری به نام «سازمان کشورهای آمریکایی»، متشکل از 35 کشور آمریکایی نام برد که در زمینه رهایی از سلطه آمریکا و پایان همکاری با آمریکای لاتین فعالیت میکند که به عنوان محل نفوذ و حیات خلوت آمریکا به شمار میآید.
سازمان دیگری با عنوان «مجموعه کشورهای آمریکای لاتین و کاریب» وجود دارد که در سال 2010 تاسیس شده و ونزوئلا در آن نقش اساسی ایفا میکند و متشکل از 33 کشور از جمله کوبا است. وظیفه اصلی این مجموعه مقابله با نفوذ آمریکا و آزادی از سلطه این کشور است، این مجموعه روابط مستحکمی با روسیه دارد.علاوه بر این باید به برخی عوامل اقتصادی نیز اشاره کنیم:
1. اتحادیه اروپا به عنوان هم پیمان اصلی آمریکا در تلاش است تا از سلطه اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا رهایی یابد. در سال 1999 اتحادیه اروپا پول خود را در قالب واحد یورو منتشر کرد تا برای اولین بار و تا ابد احتکار سلطه اقتصادی را از دلار به عنوان تنها واحد پول جهانی بگیرد.
2. روسیه لولههای گاز طبیعی خود را به اروپا رساند که باعث میشود، تصمیمات کشورهای اروپایی با استقلال بیشتر و به دور از مواضع متجاوزانه و یک جانبه آمریکا اتخاذ شود.
3. تا به امروز چین قیمت واحد پولی خود یعنی یوان را پایینتر از قیمت واقعیاش نگه داشته و دلیل آن تداوم توان رقابت بالا برای کالاهای چینی است که با قمیتهای پایین خود کل بازارهای دنیا را در اخیتار گرفته است. ولی با پیشرفت تکنولوژی و تولید کالاهای ارزان با نیروی کار کمتر، مسلم است که چین قیمت یوان را شناور کرده و از استراتژی صادرات کالا به استراتژی صادرات سرمایه روی میآورد، با این اقدام چنین ضربه سنگینی به دلار آمریکا و سلطه آن بر بازارهای جهان وارد می شود.
در اواخر قرن بیستم آمریکا به اوج سلطه خود رسید؛ ولی با کنار گذاشتن بوریس یلتسین از کاخ کرملین و شروع نهضت جدید ملی – ارتدوکسی روسیه دوران سقوط و شمارش معکوس برای پایان سلطه آمریکا بر جهان شروع شد.
از مهمترین نشانههای سقوط آمریکا، الزام رژیم صهیونیستی به عنوان هم پیمان نازپرورده آمریکا به عقب نشینی از جنوب لبنان به صورت غیر مشروط و شکست در برابر مقاومت اسلامی و ملی لبنان به رهبری حزب الله بود.
آمریکا تلاش کرد، با استقرار سپرهای موشکی در اروپا برای مقابله با روسیه و
ایران از سرعت سقوط خود بکاهد، ولی در مقابل قاطعیت و همکاری رهبران ایران
و روسیه با شکست مفتضحانهای مواجه شد.
همان طورکه رژیم صهیونیستی نیز تلاش میکرد، با درهم کوبیدن حزب الله در
جنگ 33 روزه از روند سقوط خود جلوگیری کند؛ ولی به فضل خدا و جانفشانی
نیروهای مقاومت و گرد آمدن قاطبه مردم لبنان بر حول محور مقاومت و به برکت
همکاری نظامی و سیاسی میان مقاومت لبنان و ایران و روسیه، این رژیم نیز
شکست خورد.
تلاش آمریکا با گرایش امپریالیستی – صهیونیستی به منظور سلطه یک جانبه بر جهان مصیبت اصلی جهان متمدن کنونی است.
ولی همانند همه مصیبتهای دیگر وجودش بزرگ جلوه کرد، اما با گذشت زمان کوچک شده و هر روز درحال کوچکتر شدن است و در این تردید وجود ندارد، روزی فرا خواهد رسید که نه تنها آمریکا نفوذ خود را از دست خواهد داد، بلکه بیش از پیش منزویتر، منفورتر و ضعیفتر خواهد شد که همه ملتهای جهان در «دادگاه تاریخی و جهانی» آمریکا را به خاطر تمامی جنایتهایی که علیه بشریت مرتکب شده است، محاکمه خواهند کرد.