فیلم"ماه اوت در اوساژ کاونتی" با بازی "مریل استریپ"،"جولیا رابرتز" ، کارگردانی "جان ولز" و تهیه کنندگی "جوج کلونی" و"هاروی وین‌اشتاین" نهم سپتامبر اکران شد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، این فیلم از نمایشنامه‌ یتری سیلتس اقتباس شده است که خود او فیلم‌نامه‌نویسی‌اش را انجام داده است. نمایشنامه‌ی او برنده‌ی جایزه‌ ی پولیتزر شده است.

سخت است گفتن اینکه "ماه اوت در اوساژ کاونتی" فیلمی راجع به تاریکی ،پیچیدگی وخندیدن به طبیعت خانوادگی است یا ویترینی است که بازیگران خوبش،اجرایشان را به رخ بکشند.در هر دو صورت نمایشی مجذوب است که گروه بازیگرانش خاطره می‌آفرینند،مخصوصا مریل استریپ.تصویری از خانواده‌ی بهم ریخته و تکه تکه شده که روابطی پیچیده و ساییده شده دارند و دیگر نمی‌توان تکه‌های جدا شده را بهم وصل کرد این تکه‌ها فقط خردتر و خردتر می‌شوند.

Black Comedy که در روابط خانوادگی‌شان نشان داده می‌شود تنها چیزی است که باعث می‌شود مخاطب فیلم را دنبال کند.

بورلی وستون (با بازی سام شپرد)پدر خانواده‌ی وستون مرده است و مراسم ختم او خانواده‌ی ازهم پاشیده‌اش را دور هم جمع کرده است . مادر خانواده ویولت (مریل استریپ) در کنار دخترانش باربارا (جولیا رابرتز)،کارن (جولیت لوییس) و ایوی (جولیان نیکولسون)قرار می‌گیرد.خواهر ویولت،متی فائه و شوهرش کریس و پسرش چارلز هم حضور دارند.دختر باربارا، جین، بیل شوهر باربارا که به تازگی متارکه کرده‌اند و نامزد کارن،استیو هم به مراسم می‌آیند.تنها کسی که خویشآوند نیست خدمتکار جدیدشان جوآنا است و حضورش مدام یادآور این نکته می‌شود که با این گروهِ دیوانه نسبتی ندارد.چند روزی می‌گذرد و دل‌خوری‌ها گفته می‌شود،رازها برملا می‌شود و روابط مصنوعی‌شان پیچیده‌تر می‌شود.

خانواده‌ی وستون به مثابه‌ی بشکه باروت می‌ماند با این تفاوت که بشکه‌ی باروت فقط یکبار منفجر می‌شود.ویولت سوگوارتر و آسیب دیده‌تر از همه است.شوهر ویولت دوست صمیمی برای او بوده است و حالا او را از دست داده است،همچنین او معتاد به قرص است و از سرطان رنج می‌برد و بچه‌هایش او را دوست ندارند.

فقط  دو رابطه‌ی سالم می‌بینیم؛بقیه‌ی روابط بر روی کینه،فریب‌کاری،زرنگی و سوءاستفاده بنا نهاده شده است.جدا از این موضوع،هر کدام از شخصیت‌ها مشکلات خودش را دارد،اما جمع شدن آنها در کنار یکدیگر فقط مشکلات ومسایل‌شان را پر‌رنگ‌تر و بدتر ‌می‌کند.

اوساژ کاونتی با نشان دادن شخصیت‌ها و تبدیل زندگیشان از بد به بدتر به ملودراما نزدیک می‌شود.وستون‌ها نماینده‌ی همه‌ی خانواده‌ها نیستند اما ترکیبی از مشکلات و مسائل را پیش می‌کشد که ممکن است بعضی از خانواده‌ها با آن روبرو شوند.امکان بازی یک کاراکتر پر نقص، بهشت یک بازیگر است.بازیگران با همه‌ی توانایی‌شان و بی‌قید و شرط با مریل استریپ در صحنه‌ی نمایش حاضر می‌شوند.ویولت انسان حقیری است اما استریپ شوخ بودن،بامزگی،افسردگی،کینه‌توزی و زرنگی را هم به این شخصیت اضافه می‌کند.می‌توان دید چگونه زشتیِ شخصیت ویولت اطرافیانش را از او دور می‌کند و در ضمن چگونه ضعف‌های او باعث می‌شود بچه‌هایش خود را گناهکار بدانند و به او نزدیک شوند.استریپ چیزی برای اثبات ندارد اما "ماه اوت در اوساژ کاونتی"مدرک مستدلی است که ثابت می‌کند او یکی از بهترین بازیگران تمام دوره‌ها است.

بقیه‌ی بازیگران راه و جای خود را در این فیلم پبیدا کرده‌اند.باربارا نقش مکمل را بازی می‌کند،اما اصلا لازم نمی‌بیند نقش‌اش را تا نیمه‌ی دوم فیلم نشان دهد.به یکباره متوجه می‌شویم که اجرای رابرتز تقلید است وقتی می‌بینیم زنی مخالف مادرش است اما خصوصیات و اخلاقش شبیه به مادرش است.رابرتز در طول فیلم به ویولت نگاه‌های معنی‌داری  می‌کند،حداقل وقتی باربارا خود را آزاد می‌بیند ،خشمش را فرو می‌خورد و صبر می‌کند تا فرصت مناسب را بدست بیاورد.همه‌ی کاراکترها فرصت مناسب برای رویارویی با فرد مخالفشان را بدست ‌می‌آورند اما اصلی‌ترین تضاد،تضاد ویولت و باربارا است.

تضادهای غیرمعمول و از حد گذشته با کمدی تاریکی که در طول فیلم جریان دارد،تشدید شده است.

یک صحنه‌ی معمولی از این فیلم مضحک،دارای تک‌جمله‌های شایسته‌ی نقل قول و همچنین رازهایی که با افشا شدنشان همه چیز خراب می‌شود،است.بیشتر صحنه‌های فیلم شامل سکانس‌های بلندی می‌شود که در یک لوکیشن فیلمبرداری شده است.حقه‌ی ولز در بکارگیری جزییات است مثلا چقدر دوربین را روی یک بازیگر نگه دارد؟یا اینکه دوربین را روی چهره‌ی بازیگری که صحبت می‌کند قرار دهد یا روی عکس‌العمل فرد مقابل؟آسان به نظر می‌رسد،اما چرخاندن دوربین و فیلمبرداری از چند بازیگر در یک لوکیشن بسیار پیچیده و سخت است.مخصوصا وقتی به صحنه‌ی شامِ بعد از مراسم ختم می‌رسیم.

موشکافی و باریک بینی قوی‌ترین مایه‌ی این فیلم نیست،بلکه بازی بازیگران کاری می‌کند که کاراکترها پا به عرصه‌ی وجودی می‌گذارند طوری که برای تک تک اعضای خانواده وستون دلسوزی می‌کنیم،حتی اگر کاراکتر بیش‌تر از آنچه که باید نقص و ضعف داشته باشد.حباب احساسات به زیر سطح داستان می‌آید و وقتی می‌ترکد به آشفتگی منجر می‌شود و ما مجبوریم فیلم را با لبخندی که بر لب داریم تمام کنیم نه فقط به خاطر کمدی تاریکی که در این فیلم است،بلکه به این خاطر که هر چقدر هم در خانواده‌مان مشکل داشته باشیم به مشکل این دیوانه‌ها نمی‌رسد!/ي2
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.