به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، شهید «محمدحسین ذوالفقاری» در دهمین روز از بهار 1348 مقارن با ماه محرم در خانوادهای عاشق اهل بیت عصمت و طهارت در شهیدیه میبد شکفته شد؛ او از کودکی به مکتب خانه رفت و قرآن را فرا گرفت.
وی در 9 سالگی به همراه خانواده به زیارت عتبات عالیات مشرف شد و سه بار توفیق یافت به زیارت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام برود و در نجف به زیارت امام خمینی (ره) مشرف شد و از ایشان سؤالاتی درباره انقلاب اسلامی پرسید و به همراه خود چند عکس از حضرت امام و شهید سیدمصطفی خمینی را به ایران آورد.
این شهید نوجوان در دوران انقلاب اسلامی به همراه برادرش در تظاهراتها شرکت میکرد؛ در تظاهرات شهر مشهد نیز حضور داشت که برادرش «علیرضا» از ناحیه کتف زخمی شد. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، علیرضا در جبههها حضور پیدا میکند و این حضور موجب اشتیاق محمدحسین شده و با کسب رضایت والدین برای گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان رفت.
محمدحسین با اصرار زیاد در 23 مهرماه 1360 به جبهه اعزام شد و 18 آذر ماه خبر به خون غلطیدن برادرش در منطقه لالهزار بستان برادرش علیرضا را شنید؛ وی برای حضور در تشییع پیکر برادر شهیدش به یزد بازگشت و چند روز پس از تشییع برادر به جبهه اعزام شد و در گردان عاشورا به عنوان تک تیرانداز سازماندهی شد.
این سرباز 12 ساله ولایت در جبهه شوش به پیکار با دشمنان اسلام پرداخت و سرانجام در 28 دی ماه 1360 بر اثر اصابت ترکش به دیدار حق شتافت.
در وصیتنامه شهید «محمدحسین ذوالفقاری» آمده است:بسم رب شهداء و الصدیقین
انالله و انا الیه الراجعون؛ سلام بر امام زمان (عج) و سلام بر امام خمینی و سلام بر ملت شریف ایران؛ به نام خدای در هم کوبنده ستمگران و به نام خدای یاری دهنده مستضعفان.
ای دشمن! بدان که ملت ما همیشه بیدار و پیروز خواهد بود؛ ای منافق! ای ستون پنجم! بدان که اگر اسلام در کشوری ریشه نهد دیگر جای تو نیست. ای دشمن! به من نگاه کن و ببین که چگونه آزادانه به جنگ با کفار میروم و جانم را در راه اسلام و قرآن و خدا فدا می کنم، خودت فکر کن ای منافق که تو در راه چه کسی کشته میشوی، به خاطر احساسات نفسانی و درونیت یا به خاطر شخص و اشخاص، یا برای خدا؛ معلوم است تو برای شخص و برای احساسات نفسانی و شیطانیت کشته میشوی، چه بیهوده.
درود بر آن کسانی که راه حق را پیمودند و در آن راه یک قدم عقب نگذاشتند و جان خود را نثار راه حق کردند. ای ملت ایران! هرگز نگذارید فرزندانتان در دامن این منافقین یا ستون پنجم گرفتار شوند. ای ملت ایران! از کودکی فرزندانتان را خود ساخته سازید که آینده فرزندانتان خوب باشد. ای مردم! هرگز فرزندانتان را به خاطر مال اندوزی و طمع دنیا بزرگ نکنید که دنیا شما و فرزندانتان را در کام خود فرو میبرد و از خدا دور میکند و بازگشت آنها را ناهموار میکند.
ای مردم! به خدا، خمینی را رها نکنید که حسینی است و اگر خمینی را رها کردید از اهل کوفه و شام هستید و از یزیدیان زمانید، اگر رهایش نکردید و پیرو او بودید از حسینیان و از پیروان خط راستین او هستید و «هل من ناصر ینصرنی» حسین علیه السلام را از زمین گرم کربلا لبیک گفتهاید، به امید اینکه این چنین باشد.
ای کارمند! ای کشاورز! ای کارگر! ای بازاری! ای مردم ایران! کوچکترین کاری که به نفع این مملکت میکنید برای اسلام است، به خدا که چنین است. ای مردم ایران! همه مسلمان شوید که مسلمان هستید، شما هم مسلمان واقعی شوید زیرا این مملکت حکومت امام زمان (عج) در آن استقرار خواهد یافت زیرا ظهور امام زمان (عج) در این مملکت است و شما برای استقبال او هر لحظه آماده باشید.
خداحافظ، به امید پیروزی اسلام برکفر.
محمد حسین ذوالفقاری
* مبادا از شهادتم غصه بخورید که امانت را باید به صاحبش بازگردانم
وصیتم به پدر و مادرم!مادر عزیزم! هر چه شما کردید، دو تا بچه برادرم علیرضا. سلام بر شما ای پدر و مادرم، سلام بر تو که شب و روز از کوچکیم خواب نکردی تا من بزرگ شدم، سلام بر تو ای پدری که بازوانت را شب و روز به کار بردی تا من رشد و نمو کنم و تا این حد برسم و برای زندگی آینده شما پر ثمر باشم ولی چه کار کنم که نه مال شما هستم نه مال خودم بلکه هر عضو از اعضای بدن من امانت است و باید آن امانت را قربانی کنم و زودتر آن امانت را به او برسانم، پس شما نباید غصه بخورید و از مرگ من بگریید و به زاری بپردازید زیرا که خدا در قرآن می فرماید «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ ومپندارید کسانی که در راه خدا کشته شدهاند، مردهاند بلکه زندهاند و نزد خدا روزی میخورند».
انشاءالله که این آیه قرآن به شما و دیگر کسانی که در سوگ من نشستهاند قوت و نیرویی عطا کند . ای پدر و مادر! از دوستان و آشنایان بخواهید که اگر به آنها اذیت و آزاری کردهام و آنها از من ناراضی هستند مرا ببخشند که خدای مهربان مرا ببخشد.
واقعا مرد بودن نه کودک
و این من و امثال من هستیم که کودک مانده ایم و با اسباب بازی های دنیا بازی می کنیم
و فکرمان حداکثر کنکور است!!
که چنین حس و حالی داری
خود همین دغدغه و افسوس می تونه شروعی باشه برای عوض شدن
پس بسم الله!