به گزارش
خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران، زمستان بود و برف کوه های ماووت را پوشانده بود و محمود سلاح به دست آماده نبرد و در یک لحظه اصالت خمپاره به سرش، خون بر روی برف ها گل سرخی نشانده بود و این هدیه محمود به سفیدی زمستان بود...
غلامرضا نیز به یاد علی اصغر مولایش تشنه لب در جویای راه حسین گلویش را پیشکش عشق او کرد و بهترین عیدی را در بهار 66 به مادرش تقدیم کرد.
نشان منصور 15 ساله اش را از لاله های سرخ دشت می گرفت هر باری که شهید گمنامی را می آوردند مادر بوی منصورش را استشمام کرد و حتی به انتظار بوییدن یک مشت خاکستر دردانه اش، چشمانش به در سفید شد..
و اینک این مادر به سرزمین وسیع عشق گام نهاد همان مسیری که فرزندان خود را با دلی شاد بدرقه کرد.
گویا منصور ، غلامرضا و محمودش به انتظار او نشسته اند تا بی تابی و صبوری سال های جوانی را در کنار هم به ضیافت ناتمام الهی بنشینند.
روز گذشته تشییع پیکر مادر شهیدان غلامرضا، منصور و محمود سرحدی همزمان با آخرین روز هفته دفاع مقدس در محله جوادیه برگزار شد، تا را فرزندانش ناتمام نماند.
کسی چه می داند مادر در آخرین خواب زندگی اش چه دید؟
شاید سه فرزندش به استقبال او آمدند شاید نشان منصورش سربازانی از دیار گمنامی به همراه آوردند.
چه بسا که می داند پاداش آنان که از جان و مال و فرزند خود گذشته چیست؟
قطعاً آنان در نعمت های پروردگار خود خشنود و راضی غوطه ورند./ز
گزارش از هنگامه فروغی