اين گفت و گو، تنها مروري است كوتاه بر خاطرات آقاي كارگردان در يك عصر پاييزي در خانه مهرجويي حوالي تهران!

باشگاه خبرنگاران- شايد اغراق نباشد اگر نام «داريوش مهرجويي» را مترادف با تغييرات بنيادين در ساختار سينماي ايران بدانيم و آن را بنيانگذار جريانات فكري خاص در اين عرصه بشماريم؛ چرا كه او با ساخت فيلم «گاو» عرصه‌اي نوظهور را در سينماي‌ آن زمان پديد آورد و نشان داد كه سينماي ايران قابليت ساخت فيلم‌هاي مطرح و با محتواي اجتماعي را دارد و مي‌تواند نظر منتقدين جهاني را به سوي خود جلب كند.

مهرجويي با ساخت فيلم «گاو» به پايان نرسيد و آقاي كارگردان خود را تكرار نكرد بلكه «گاو» برايش آغازي بود تا در «دايره مينا»،«هامون»، «ليلا»، «اجاره نشين‌ها»، «بماني» و ... حرف‌هاي تازه‌تر بزند و بارها و بارها مورد تحسين قرار گيرد.

ملاقات با شخصي چون مهرجويي بسيار هيجان انگيز است زيرا او دايره اطلاعاتش بسيار وسيع است و هنرهاي مختلف را تجربه كرده و هوش بسيارش مانع از آن مي‌شود تا كارهايش را به سادگي به چالش كشيد؛ در عين حال بسيار راحت و رُك، انديشه‌هايش را به زبان مي‌آورد و اين امر در بسياري از آثارش نيز نمايان است. مهرجويي روحيه‌اي انقلابي دارد و جسارتش در اين عرصه موجب شده تا هر ژانري را به تجربه درآورد.

بايد گفت او مخاطبش را مي‌شناسد و براي ساخت همه فيلم‌هايش دليل‌هاي منطقي و مبرهني دارد. شايد وجه مميز مهرجويي آن است كه هر چيزي را آن طور كه مي‌بيند همان گونه توصيف مي‌كند، گرچه با فيلم سر و كار دارد اما خوشبختانه فيلم بازي نمي‌كند.

او هم‌اكنون با همسرش «وحيده محمدي‌فر» كه دستي نيز بر قلم دارد و علاوه بر نوشتن فيلمنامه‌، شعر نيز مي‌سرايد در حال طراحي فيلمنامه‌اي جديدي است كه در حال حاضر نامش را «اشباح» گذاشته. فيلمنامه‌اي كه قرار است به زودي از سوي مهرجويي كليد بخورد.

اين گفت و گو، تنها مروري است كوتاه بر خاطرات آقاي كارگردان در يك عصر پاييزي در خانه مهرجويي حوالي تهران!

چه اتفاقي افتاد كه با وجود فراگيري پيانو در مدرسه عالي موسيقي آن را رها كرديد؟

وقتي سرگذشت موتزارت را خواندم كه در سن 6 سالگي نابغه‌اي بزرگ بوده، احساس كردم كه خيلي دير شروع كردم. من در آن زمان 16 سالم بود كه وارد عرصه موسيقي شدم و ساز اصلي‌ام پيانو بود و يكي از مشكلاتم اين بود كه در خانه پيانو نداشتم؛ ولي معلم‌هاي بسيار خوبي در آن زمان در هنرستان عالي موسيقي بودند كه سلفژ، كمپوزيسيون، ارکستراسيون، تئوري‌هاي موسيقي كلاسيك و همه اين‌ها را درس مي‌دادند و در واقع مدرسه موسيقي مثل يك دانشكده بود. استاد من در آن زمان «مليك اصلانيان» بود و استاد ديگري به نام «كاپشنسكي» كه از مجارستان آمده بود. وقتي وارد مدرسه عالي موسيقي مي‌شديد از هر اتاقي يك صدايي بلند مي‌شد كه خيلي جالب و هيجان آور بود. بعد كم كم با مقوله سينما آشنا شدم و سينما برايم جذابيت فوق‌العاده‌اي پيدا كرد. بعد از طريق فستيوال‌هايي كه آقاي آشتياني گذاشت متوجه شدم كه سينما چه ابعاد غني دارد و به سمت آن گرايش پيدا كردم.

بعد از سفرتان به خارج از كشور براي ادامه تحصيل باز هم سينما را رها كرديد و به فلسفه روي آورديد، چرا؟

به نظرم سينما دايره وسيعي دارد و كسي كه وارد اين عرصه مي‌شود در حقيقت بايد به تمامي علوم احاطه پيدا كند؛ فلسفه، شعر، ادبيات، علوم اجتماعي، روانشناسي، علوم سياسي، تاريخ و در واقع همه چيز با مقوله سينما ارتباط دارند و همين است كه سينما را جذاب كرده و يكباره يك پرده بزرگ جلوي شما باز مي‌كند. به همين دليل من به قصد تحصيل سينما به سمت تحصيل در خارج از ايران كشيده شدم. در آن زمان 4 كشور مطرح در اين زمينه فعاليت داشتند و من از ميان 4 دانشگاه معتبر دنيا ، دانشگاه «يوسی‌ال‌اي» آمريكا را انتخاب كردم و چون زبان نيز مي‌دانستم بعد از قبولي در امتحانات تافل، بسيار ساده و سريع به آنجا رفتم و در واقع وارد حوزه فلسفه شدم كه فيلم بسازم.

درباره فيلم «الماس 33» كه اولين فيلمتان بود توضيح بدهيد. وقتي اين فيلم را ساختيد كه هزينه زيادي هم داشت، ولي مورد اقبال قرار نگرفت، مايوس نشديد؟

من از فيلم‌هاي تجاري و مبتذل متنفر بودم و اصلا تحصيل كردم تا فيلم‌هايي كه در ايران ساخته مي‌شود متفاوت از فيلم‌هاي آن زمان باشد. اما وقتي دو سه سناريو به ساير تهيه‌كنندگان دادم و آن‌ها رد كردند و گفتند اين سناريوها چيست؟! اينها پولساز نيستند و هيچ مركزي هم نبود كه بخواهد از فيلم‌ها پشتيباني و حمايت كند. فكر كردم اول يك فيلم تجاري بسازم به خاطر همين وقتي فيلمنامه الماس 33 به دستم رسيد روي آن تغييراتي دادم و سعي كردم آن را با ديد طنز بسازم و اين فيلم را مثل يك كارتون ساختم. دليل جذابيت فيلم هم اين بود كه برايم مثل يك تئاتر «ابزورد» بود و هر كدام از شخصيت‌ها يك فانتزي خاص خود را داشت. «ماني حقيقي» اعتقاد دارد كه الماس 33 يكي از فيلم‌هاي خوب من هست؛ و قصد دارم ورژن جديد اين فيلم را بسازم. البته اين فيلم فروش خوبي هم داشت ولي چون تهيه كننده با فيلمسازان هندي در ارتباط بود و تحت تاثير آنها، معتقد بود فيلم بايد 2 تا 2 و نيم ساعت باشد و به دليل آن كه هم اسكوپ بود و هم بازيگران خارجي داشت، فيلم پر خرجي از آب در آمد و چون فيلم بزرگ شده بود فروشش كفاف هزينه‌هايش را نداد. البته بعد از ساخت اين فيلم ديگر همه نگاهشان نسبت به من تغيير كرد و پيشنهادهاي زيادي به من شد ولي چون من كار فيلم «گاو» را در دست گرفته بودم اين پيشنهادها را رد كردم.

فيلم «گاو» چگونه شكل گرفت؟

اين فيلم به تهيه كنندگي وزارت فرهنگ و هنر ساخته شد. آن‌ها سفارش يك فيلم مستند را دادند و ما فكر مي‌كرديم فيلمي مستند مانند هژير داريوش و كارگردان‌هايي مانند او مي‌سازيم و براي همين هم پولي در قبال آن طلب نكرديم. بنابر اين با ساعدي بر روي آن كار كرديم و بعد آن را به شكل فيلمنامه داستاني درآورديم. بازيگران آن هم همه حقوق بگير وزارت فرهنگ و هنر بودند و هيچ كس در اين فيلم هيچ پولي دريافت نكرد حتي من و آقاي ساعدي هم پولي در قبال آن دريافت نكرديم. چون ديگر علاقه‌مند بوديم كه اين فيلم را بسازيم.

درباره بازيگراني كه با آن‌ها كار مي‌‌كنيد، چگونه آن‌ها را انتخاب مي‌كنيد؟

من دقيقا عين به عين ديالوگ و حركات را از بازيگران خود انتظار دارم و اجازه نمي‌دهم كه حركات اضافي انجام دهند يا صحبت اضافي داشته باشند و برايم مهم است كه دقيقا همان چيزي را كه مي‌خواهم انجام دهند. همه چيز را مدام كنترل مي‌كنم و دقيقا بازيگري را مي‌خواهم كه بازيگر نباشد و ادا در نياورد و به قولي بازي زير پوستي داشته باشد.

با كدام بازيگرانتان راحت بوديد؟

من چهره‌اي كه براي فيلم‌هايم انتخاب مي‌كنم معمولا يك «آن» را در آنها براي نقشم مي‌بينم و به همين دليل تقريبا با تمامشان راحت بودم و توانستم خوب كار كنم.

درباره انتخاب موسيقي فيلم‌هايتان هم كمي توضيح دهيد.


در ابتدا من با هرمز فرهت براي ساخت موسيقي فيلم‌هايم همكاري داشتم و كافي بود كه برايش كمي درباره سوژه توضيح دهم، او آهنگسازي بسيار قدرتمند و حرفه‌اي است، به همين خاطر بلافاصله آن حس را مي‌گرفت و با خلاقيتي كه نظيرش را در شخص ديگري سراغ ندارم براي آن ملودي مي‌ساخت و ارائه مي‌داد. من در بسياري از فيلم‌هايم ملودي‌ها را از برخي موسيقي‌هاي خارجي مي‌گرفتم و آن‌ها را به موسيقي‌دان مي‌دادم و او هم سعي مي‌كرد كه يك كار خوب از آن درست كند. به عنوان مثال موسيقي فيلم هامون كه با ناصر چشم آذر كار كردم به همين شكل بود و البته او هم از ملودي‌هايي كه من انتخاب مي‌كردم الهام گرفت و موسيقي بسيار زيبايي براي اين فيلم ساخت. مثلا در فيلم دكتر ژيواگو ،‌ كسي مثل «موريس ژار» ده‌ها بار آهنگ‌هاي مختلف براي اين فيلم مي‌سازد و هر بار هم كارگردان آن را رد مي‌كند تا به شكل موسيقي كه در اين فيلم مي‌شنويد در مي‌آيد؛ معتقدم موسيقي فيلم بايد تاثير گذار باشد.

آيا در فيلم‌هايتان از فيلترهاي رنگي استفاده مي‌كنيد؟

خير، بيشتر آثارم جنبه محتوايي آن برايم مهم است. ولي شده كه بنا به ضرورت فيلم‌ها در برخي از تروكاژها از فيلترهاي رنگي هم استفاده كنم.


در فيلم‌هايتان زنان نقش موثر و خاصي را دارند، تا جايي كه گاهي نام فيلم‌هايتان را مي‌سازند،‌ چرا ؟

بله همينطور است چون به نظر من زنان در جامعه ما از همه بيشتر مورد ظلم قرار گرفتند و گاه مجبورند كه طبق خواسته اجتماع از بسياري از آزادي‌‌هايي كه حق مسلمشان است، چشم پوشي كنند. البته خوشبختانه امروز زنان هم به آزادي‌هاي مناسبي دست پيدا كردند و ما در عرصه مديريتي بسيار زنان را مي‌بينيم كه بسيار خوب به كار مديريتي خود واردند چون بالاخره تجربه حمل و پرروش بچه‌هاي خود را داشته‌اند و من اميدوارم زماني برسد كه يك زن رييس جمهور ايران شود.

بعضي از منتقدين اعتقاد دارند كه مهرجويي هميشه در يك سطح نيست و اگر بخواهيم كارهايش را مورد بررسي قرار دهيم برخي اوقات اين منحني در بالاترين سطح قرار دارد و برخي از اوقات در پايين‌ترين نقطه مثال فيلم «هامون» و «چه خوبه كه برگشتي» . نظر خودتان چيست؟

ببينيد اينها نظرات شخصي برخي منتقدين جوان است كه فكر مي‌كنند بايد به ظاهر آثار نگاه كرد اتفاقا من در مورد فيلم «چه خوبه كه برگشتي» نگاهي كاملا محتوايي و فلسفي دارم كه آن را با طنز سعي كردم كه به سخره بگيرم و نظر ديگران را به محتواي كش مكش‌هاي زندگي روزمره امروزي جلب كنم و با بهره گيري از سينماي ديجيتال هم تا حدي به نظرم توانستم به آن چيزي كه مي‌خواستم، برسم. از دوران‌هاي گذشته و باستان تا كنون اگر قرار بود كه هنرمندان دچار تكرار شوند ديگر هنر به رشد و بالندگي امروز نمي‌رسيد. من دوست دارم كه از مديوم‌هاي مختلف سينما استفاده كنم و دغدغه‌هاي اجتماع كنوني را در فيلم‌هايم بازگو كنم.

پس شما هر فيلمي كه ساختيد دغدغه‌هاي روز زمان خود را نشان مي‌دهد؟

اتفاقا اين‌فيلم‌ها تاريخ مصرف ندارند و متعلق به يك زمان خاص نيستند؛ چرا كه هنوز هم نسل جوان ما، پاي اين فيلم‌ها مي‌نشينند. اما از من پرسيدند چرا مثل هامون نمي‌سازي، جواب دادم كه هامون را ساختم و تمام شد، ليلا هم همينطور و سنتوري و... ديگر نيازي به تكرار آن‌ها نمي‌بينم من آنچه مي‌خواستم بگويم يك بار گفتم و چرا بايد اينها مدام تكرار شوند؟


از ميان آثاري كه تاكنون ساختيد به كداميك بيشتر علاقه‌ داريد ؟

هيچ هنرمندي را نمي‌بينيد كه در مسير خلق اثر هنري خود به خلق يك اثر خاص بسنده كند و بخواهد آن را مدام به تكرار درآورد؛ حال در هر عرصه‌اي كه مي‌خواهد، باشد، هيچ فرقي نمي‌كند. اما هر هنرمندي ممكن است تنها با يك يا دو اثر خاص شناخته شده و مورد توجه قرار گيرد. به عنوان مثال از همه آثاري كه تولستوي خلق كرده «جنگ و صلح» و « آناكارينا» ست كه مورد توجه قرار گرفته يا «هملت» شكسپير اثري قابل تامل بوده. اما من در ميان آثارم گاو، سنتوري، دايره مينا، هامون، ميهمان مامان، درخت گلابي، بانو، سارا و پري را دوست دارم و (با لبخند ادامه مي‌دهد) از قرار معلوم همه آثارم خوب هستند!

سينماي ما در حال حاضر پيشرفت لازم را داشته و آينده سينماي ايران را چگونه مي‌بينيد؟

منظورتان از پيشرفت چيست؟ شما چه چيز را پيشرفت مي‌دانيد و براي آن چه حدي قائليد؟ بايد چه اتفاقي و در چه مسيري باشد كه به آن پيشرفت بگوييم. سينمايي كه تحت كنترل و نظارت شديد است بايد به كجا برسد؟ به نظر مي‌رسد كه كسي علاقه مند نيست و اشتياقي ندارد كه به سمت فيلم‌هاي خوب برويم. الان بسياري از فيلمسازان جوان ترجيح مي‌دهند كه فيلمشان را خارج از ايران توليد كنند، اين خود جاي بحث و بررسي دارد. در عين حال مي‌بينيم براي فيلم‌هاي سطحي هزينه‌هاي هنگفتي پرداخت مي‌شود و اين مسئله مانع از پيشرفت لازم در اين عرصه است.

گفتگو از مولود زندي‌نژاد/فرهنگستان هنر

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار