به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،محفوظ بن منذر میگوید: پیرمردی از بنی تمیم که در رابیه سکونت داشت گفت از پدرم شنیدم که میگفت: ما از شهادت حسین علیه السلام خبر نداشتیم تا اینکه غروب عاشورا من در رابیه نشسته بودم و مردی از بستگان نیز با من بود.
شنیدیم هاتفی ندا میدهد: به خدا قسم به نزد شما نیامدم مگر آنکه خود دیدم در زمین طف که سری بریده و گونههایش به خاک آلوده بود.
اطرافش جوانانی افتاده بودند که گلویشان خونفشان بود همچون چراغهایی بر تاریکی برتری داشتند.
ناقه خود را به سرعت دواندم تا پیش از آنکه با حوریان بهشتی ملاقات کنند به آنها برسیم.
ولی قَدَر الهی برای انجام آن، مرا بازداشت، و آن امر مقدری بود که خداوند آن را به انجام رساند.
حسین(ع) چراغی بود که که از او نور گرفته میشود. خدا میداند که حرف گزافی نمیگویم.
درود خدا بر آن جسمی که قبر حسین آن را در بر گرفت. او که هم پیمان نیکی بود و حال در قبری جای گرفته است.
او در غرفه های بهشتی و در مجاورت رسول خدا و وصی و جعفر طیار است.
و گفت: خواستیم با جانهایمان حسین علیه السلام را یاری دهیم ولی وقتی از حج بازگشتیم دیدیم به شهادت رسیده است.
متن حدیث:
عن المحفوظ بن المنذر قال: حدثني شيخ من بني تميم كان يسكن الرابية قال: سمعت أبي يقول: ما شعرنا بقتل الحسين حتى كان مساء ليلة عاشوراء فاني لجالس بالرابية، و معي رجل من الحي فسمعنا هاتفا يقول: والله ما جئتكم حتى بصرت به * بالطف منعفر الخدين منحورا وحوله فتية تدمى نحورهم * مثل المصابيح يطفون الدجى نورا وقد حثثت قلوصي كي اصادفهم * من قبل أن تتلاقى الحرد الحورا فعاقني قدر والله بالغه * وكان أمرا قضاه الله مقدورا كان الحسين سراجا يستضاء به * الله يعلم أني لم أقل زورا صلى الاله على جسم تضمنه * قبر الحسين حليف الخير مقبورا مجاورا لرسول الله في غرف * وللوصي وللطيار مسرورا فقلنا له: من أنت يرحمك الله ؟ قال: أنا وآلي من جن نصيبين أردنا مؤازرة الحسين عليه السلام ومواساته بأنفسنا فانصرفنا من الحج فأصبناه قتيلا
« امالی مفید، ص 297- تاريخ ابن عساكر ج 4 ص 341- الخصائص للسيوطي ج 2ص127- مجمع الزوائد ج9ص199- تذكرة الخواص ص152»