به گزارش حوزه سینما
باشگاه خبرنگاران؛ "پرویز نوری" نسبت به برخی آثار انتقاداتی داشته که آن را در قالب یاداشت آورده است که در زیر میخوانید:
تولستوی در کتاب هنر چیست؟ درباره باله و اپرا می گوید این ها هنر نیست چون نیاز به واسطه ای است که باید موضوع و ایده آن را تفسیر و معنا کند و توضیح دهد سازنده چه می خواسته بگوید. در غیر این صورت مخاطب ( یا تماشاگر) نمی تواند از آن سر در آورد در نتیجه کسل و کلافه می شود. وقتی هم یک اثر هنری نیاز به واسطه پیدا کند، دیگر هنر نیست. . . حال حکایت سینماست و این فیلم های ثقیل و غیر قابل فهم و ادایی روشنفکرانه و فلسفی وار، چرا برخی از ما با فیلم هایی مثل استاد و پیش از نیمه شب و خیلی هیجان زده ام! بیگانه ایم؟ چه قصهای را بازگو می کنند؟ چه شخصیت هایی را پی می گیرند؟ با چه روابطی؟ شاید زبان این فیلم ساز ها را نمی فهمیم و این فیلم های بیهوده پیچیده و نامفهوم احتیاج به « واسطه» دارند.
فیلم غریب و بغرنج استاد- که تماشای آن اعصاب آهنین می خواهد- از منتقدان آن جایی آن را « شاهکار» قلمداد کرده اند. باور کنید که قول می دهم بیش تر آن ها نتوانسته اند فیلم را تا آخرش تحمل کنند. در جایی از استاد(یا بهتر مرشد) یکی از مهمانان به هنگام سخنرانی فیلسوفانه او (فیلیپ سیمور هافمن) درباره راز خلقت و فلسفه حیات، می گوید: « فهم اینا خیلی می شکله.» در حقیقت مشکل اصلی این فیلم پل تامس اندرس هم همین بوده است.
فیلمی به شدت نامفهوم، غلط انداز، پرگو و به طور کلی غیر قابل تحمل. موضوع کلی- اگر بشود اسمش را موضوع گذاشت- این است که استاد می خواهد قهرمان داستان(یوآکین فینیکس) را معالجه کند که جنگ رویش تاثیر روحی /روانی باقی گذاشته و او را هم چون موش آزمایشگاهی به کار گیرد. با صحنه های طولانی و کسالت بار و با مصاحبه هایی در باب کشف زندگی گذشته اش. . . پیش از نیمه شب ریچارد لینکلیتر هم دچار همین سر درگمی و ابهام است. از همان آغاز کش دار فیلم دو شخصیت ماجرا- بی هدف سوار بر ماشین – با دیالوگ های نا مربوط و وراجی مداوم، جان را به لب می رسانند. اگر دو فیلم اول این گانه تا حدودی قابل تحمل بود، این یکی پایانی زجر آور بر یک تریلوژی ظاهرا عاشقانه است. از آن دو فیلم بدتر، آخرین کار استاد پدر و آلمودووار خیلی هیجان زده ام ! معجونی دل به هم زن است که تمام ماجراهایش در یک هواپیما می گذرد با روابطی ناباورانه و مهوع، و آدم هایی وقیح و غیر عادی ( خود کارگردان فرموده هواپیما استعاره ای از جامعه امروز اسپانیاست و در حقیقت نمی داند دارد به کجا می رود) . این فیلم ها به قول تولستوی نیاز به واسطه هایی دارند تا روشن کنند سازندگان چه قصدی داشته اند و چه می خواسته اند بگویند و البته مخاطبان را پس از دیدن آن ها، از خواب غفلت بیدار کنند!
منبع: ماهنامه فیلمانتهای پیام/