امروز حبیب خدا با چشمانی نگران بی مهری امتی که غدبر را چه زود فراموش می کنند با این دنیای غمبار وداع می کند.

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران قم، امروز، وداع غم بار زمین با خاتم پیامبران است. همهمه ای در آسمان و زمین برپا است. صدای افغان کائنات با صدای بال ملائک سفونی غم را در عالم رقم می زند. پیامبری دلتنگ امت؛ خاطرات هزار ساله نوح، تنهایی آدم، زخم های ایوب و امتحان سخت ابراهیم را در بستر رجعت به بهشت مرور می کند. امین خدا با آمدن آدم(ع) آمد و بعد از عیسی به عنوان آخرین مروارید نبوت بر قلوب یخ بسته مردم بذر مهر و عاطفه پاشید.


سال ها گذشت، سال های شعب ابی طالب، سال های رنج و سختی، سال هایی که کودکان نادان طائف با سنگ جهل پیشانی ات را شکستند، گذشت و از آسمان خیل فرشتگان صدایت می کنند؛ اما هنوز دلتنگ امتی هستی که غدیر را به پستوی تاریخ سپرد. پیامبر مهربانی ها، هنوز نگران آن امتی است که با آن ها اتمام حجت کرده بود، هرچند عادل ترین و امین ترین نگهبان را بر آنان گماشته بود، اما دلشوره های فدک، دلشوره های دستان بسته و ریسمان و دلشوره های کوچه های خاکی آخرین نفس های محبوب خدا را سخت تر می کند.

این لحظات؛ بزرگ مردِ قلب تاریخ از این دنیای فانی کوچ می کند، همان بزرگ مردی که جهانی چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشم هایش، به پایان برساند؛ مردى که جهان منتظرش بود تا بیاید تا بر انتهای سطر نبوت نقطه درخشانی بگذارد و نامه رسالت را مُهر بنگارد و نگینی درخشان بر انگشتر خاتمیت باشد. امروز پیامبری به بهشت رجعت می کند که با آمدنش ننگ زنده به گور کردن دخترکان معصوم از تارک هستی نقش بر بست.

امروز محمد(ص) از این دنیای پر آشوب می رود؛ اما قبل از آن زیر بازوى عقل را گرفت تا برخیزد و رنج جهالت را از مردمان مانده در غار فلاکت نادانی برهاند و مرهمی از جنس عاطفه بر زخم هاى معنویت نهاد تا جان بگیرد و ایمان را همچون شعله اى همواره سوزان، در چراغدان جان و روان آدمى زنده و پاینده نگه داشت تا از تیرگى های راه نهراسد.

آخرین ذخیره نبوت در میان اشک ملائک سبکبار بال می‌زند، تا از همه پرنده ها و فرشته ها هم دور تر شود و به خدا برسد. محمد امین(ص) که رسالتش باران مهر بود بر کویر خشک و تشنه اهل زمین و عطر رسالتش تا هزاران سال در کالبد این این سرای مادی ماندگار است، در میان ناله کائنات بار سفر بسته است.

ای رسول مهر! پس از عروج جانگدازت، آوازهای ابوجهل را هیچ حنجره ای صیقل نداد. ای رسول خوبی ها! به یمن خوبی بی شمارت بود که زیتون ها و انجیر ها در برابر نخل های خرما، آیه آیه نور تلاوت می کنند و نخل ها همپای زنبور عسل به رسالت ابدیت گلواژه سوگند یاد می کنند. اصلا تمام پرنده های ابابیل اذان می گویند تا برافراشته ترین کوه ها به امامت تو سجده عبودیت گذارند.

پیامبر برو و دلواپس نامردمی این مردمان فراموشکار نباش، فراموشی خصلت این قوم فریبکار است. پیامبر آرام بخواب، اما بدان که بعد از تو سکوت، صدای علی(ع) می شود و اشک، غصه ناتمام فاطمه(س) است و هیچ عطری به تو نمی رسد مگر عطر یاس اشک چشم فاطمه(س).

پیامبر می خواهد دست در دست فرشتگان به دیدار خدا برود اما، اما نگران گریه های فاطمه(س) در عکس مهتاب است. نگران فرصت هایی است که بین غربت علی(ع) و مسلمانان در دل تاریخ گم شد. ای کاش سلمان ها و ابوذرها در باران نبوتت تکثیر می شد تا خطبه های غمگین علی(ع)، تا خبطه و بیعت غدیر فراموش نمی شد.

ملائک، بر سر و سینه زنان، در اطراف حجره محقر رسول خدا(ص) طواف مى کنند و به فاطمه(س) که غریبانه در گوشه اى اشک مى ریزد، تسلیت مى گویند. لب به سخن گشودی و فرمودی: «نورانی ترین شما در روز قیامت، کسی است که آل محمد را بیشتر دوست بدارد».

پیامبر کاش هرگز از امانتی که گذاشتی سوالی نپرسی، کاش هرگز نپرسی چرا هیچ کس گرمی دستان علی(ع) در سال های خانه نشینی را نفشرد و پرنده سلامش را بی پاسخ گذاشت.

کاش از شانه و مامنی امن نپرسی که هرگز هق هق گریه فاطمه را درک نکرد. رسول خوبی ها برو و در جوار خدا آرامش خستگی سال ها زندگی زمینی را فراموش کن. برو و نگران این امت نباش. پیامبر ببین چطور سراسر زمین چشم مى شود و به مسیر سبزى که گردن آویز آسمان است، خیره مى مانده است. این بار منجی چنان استوار در ظلمت دمیده است که تا آخرالزمان، تمام لحظه ها سرشار از بشارت سبزش روشن خواهند بود؛ «...وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِینا...» پیامبر خوبی ها آرام آرام در خیل ملائک به آسمان رجعت می کند اما راه خدایی که به ما آموخت بن بست نیست. این جاده همیشه مشخص است در آخر هر کوچه یک خانه امنی وجو دارد حتی اگر درش سوخته و خونی باشد./ش
برچسب ها: قم ، رحلت ، پیامبر ، اسلام
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.