به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، با آغاز بروز بحران اوکراین (مارس 2014) و خارج شدن کنترل و حاکمیت شبه جزیره کریمه از حاکمیت کیف، شاهد بروز دور تازه ای از کشاکش های سیاسی بین غرب به رهبری آمریکا و روسیه هستیم. با توجه به سر باز کردن رقابت های مسکو- واشنگتن در موضوعاتی چون لیبی، سوریه، طرح سپر موشکی و غیره، عده ای بر این باورند که بحران اوکراین را باید به مثابه تقسیم برلین بعد از جنگ جهانی دوم و طلایه جنگ سرد جدید قلمداد کنیم. برخی دیگر با توجه به تحولات ماهوی روابط بین الملل، این تفکر را رد می کنند. یادداشت زیر سمت و سوی پیامدهای بین المللی بحران اوکراین را بررسی می کند.
تفاوت برداشت های روسیه و غرب از بحران اوکراین
غرب و روسیه برداشت های متفاوتی از بحران اوکراین دارند. از نظر مسکو، یک دولت قانونی و دمکراتیک به واسطه شورش و حمایت سیاسی و رسانه ای غرب در کیف سرنگون شده است. از نظر مسکو، دولت یاناکوویچ دولتی مبتنی بر قانون اساسی بوده و توانسته بود توازن روابط بین غرب و مسکو را حفظ کند.
این دولت حساسیت های ژئوپلیتیکی روسیه را درک کرده و با توجه به خاستگاه قومی خود، بیشتر مایل به گسترش روابط با مسکو بود. گروه های رقیب سیاسی در پای صندوق آراء شدیدا از یاناکوویچ شکست خوردند و با شورش خیابانی در پی انتقام سیاسی بودند.
عدم الحاق دولت یاناکوویچ به موافقت نامه همکاری اقتصادی با اتحادیه اروپا، صرفا بهانه ای بیش نبود. روسیه همچنین معتقد است که آمریکا به دنبال هژمونی سیاسی، نظامی و ایدئولوژیک است. از دید غرب اگر روسیه به دولت های کوچکتری تجزیه شود و از جهت سیاسی و ایدئولوژیک مستحیل غرب شود، آن وقت دولت مطلوبی است. مسکو این مسئله را درک کرده و قصد مقابله با آن را دارد.
از این رو می بینیم که در موضوعات مختلف بین المللی مانند گرجستان، لیبی، سوریه، ایران ، طرح سپر موشکی و سرانجام اوکراین، چنین تعارض برداشتی رخ نمایی می کند. مسکو بر این باور است که آمریکا و غرب به دنبال فتح سنگر به سنگر هستند و بر آنند با تسخیر همسایگان روسیه، به تدریج بر قلب روسیه رخنه کرده و با فشار های سیاسی و اقتصادی و احیاناً انقلاب رنگی، مسکو را به زانو درآورند. از نظر رابرت جرویس، یک تحلیل گر سیاسی در تحلیل درست روندهای بین المللی، باید به برداشت های طرف های مناقشه توجه کند و برداشت روسیه از سیاست های غرب این است که گفته شد.
در مقابل، از نظر آمریکا و اروپا نیز، دولت یاناکوویچ یک دولت تحت الحمایه روس ها بود و معترضان جنبش میدان استقلال کیف، به دنبال دمکراسی و احیای ارزش های غربی در اوکراین هستند. روس ها از اقلیت روس تبار اوکراین به مثابه ابزار نفوذ و بهانه برای پیشبرد اهداف توسعه طلبانه سیاسی خود استفاده می کنند.
سیستم کنسرت اروپا که بر پایه برتری کشورهای قدرت مند استوار بود، پس از آن به عنوان مدلی برای رکن اجرایی سازمان های بین المللی، به ویژه شورای امنیت سازمان ملل متحد، مورد استفاده قرار گرفت. چنان که در حال حاضر قدرت های بزرگ از امتیازاتی هم چون حق وتو در شورای امنیت برخوردار هستند.
نیروهای حاکم بر شبه جزیره کریمه نیز در واقع سربازان روس هستند و از مسکو دستور می گیرند. از این طریق، روسیه سعی کرده است که هزینه گرایش به نهادهای غربی را به دولتهای «خارج نزدیک» گوشزد نماید. بنابراین، همان گونه که پوتین در پایان گفتگوی تلفنی با اوباما گفت، برداشت های دو طرف از بحران اوکراین متفاوت است و نمی توان به جمع بندی مشترکی بین آنها رسید.
احتمال درگیری نظامی غرب و روسیه در تحولات شبه جزیره کریمه
در واقع بعید است که اوکراین و غرب در قبال از دست رفتن کریمه به رویارویی نظامی با مسکو مبادرت ورزند. اگر مناقشه به سرزمین اصلی اوکراین کشیده شود، ممکن است مقاومت هایی از طرف نیروهای نظامی اوکراین صورت گیرد یا اوضاع به جنگ داخلی سوق پیدا کند.
دولت موقت اوکراین به خوبی می داند که ارتش این کشور فروپاشیده است، خزانه خالی است و از جهت قدرت نظامی هیچ سنخیتی با ارتش روسیه ندارد؛ از این رو بیشتر به تلاش های دیپلماتیک مبادرت خواهد کرد. گذشته از این، غرب نیز تحت هیچ عنوانی به دنبال درگیری نظامی با روسیه نیست، چون کلیت غرب به این نتیجه رسیده است که هزینه درگیری نظامی با روسیه بسیار وحشتناک بوده و آخر و عاقبت این درگیری نیز نامعلوم است.
از سوی دیگر، وجود زرادخانه عظیم هسته ای روسیه، نقش بازدارنده دخالت نظامی غرب را ایفا می کند. در نهایت و در صورت عدم عقب نشینی نیروهای روسیه از کریمه، غرب صرفا به تحریم های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی متوسل خواهد شد و اوکراین نیز تجزیه کریمه را خواهد پذیرفت؛ همان گونه که گرجستان تجزیه اوستیای جنوبی و آبخازیا را به تلخی پذیرا شد. البته اگر روسیه پا را فراتر بگذارد و قصد تعرض به حریم ژئوپلیتیک غرب را داشته باشد، در آن زمان ممکن است داستان لهستان 1939 تکرار شود. لذا باید گفت روسیه قطعا هیچ وقت چنین اندیشه ای ندارد.
نقش تحولات اوکراین و آغاز جنگ سرد جدید
اگر به نقش تحولات اوکراین و آغاز جنگ سرد جدید توجه داشته باشیم، باید گفت این امر بستگی به چگونگی تعریف مفاهیم دارد. در معنای متعارف، جنگ سرد اصطلاحی است که به دوره ای از تنش ها، کشمکش ها و رقابت ها در روابط ایالات متحده، شوروی و هم پیمانان آنها در طول دهه های 1940 تا 1990 اطلاق میشد.
اقتصاد روسیه شدیدا به غرب وابسته است و اروپا نیز وابسته به انرژی روسیه می باشد. از طرف دیگر، مدیریت مسائل جهانی نیاز به فاصله گرفتن از وضعیت جنگ سرد را می طلبد؛ بنابراین، اگر بازیگران جهانی را عاقل فرض کنیم، همه از بازگشت به دوره جنگ سرد متضرر می شوند.
در طول این دوره، رقابت میان این دو ابرقدرت در عرصههای گوناگون مانند اتحاد نظامی، ایدئولوژی و مسابقه تسلیحاتی ادامه داشت. این رقابت ها پیامدهایی مانند تقسیم جهان به مناطق نفوذ، جنگ های وکالتی، پرداخت هزینه های گزاف دفاعی و مسابقات جنگ افزار هسته ای را به دنبال داشت.
سرانجام در پایان دهه 1980 و به دنبال برنامه های اصلاحی گورباچف و نهایتا فروپاشی شوروی، جنگ سرد پایان یافت. عنصر ایدئولوژی در جنگ سرد نقش مهمی ایفا می کرد. دو طرف هر یک بر اساس مکانیسم «تصور آیینه ای» (mirror image) خود را اهورامزدا و خیر مطلق و طرف مقابل را اهریمن و شر مطلق قلمداد می کردند.
این نگاه اکنون تغییر کرده و روسیه نیز الگوی لیبرال دمکراسی را با قرائت روسی، در زمینه های اقتصاد و سیاست پذیرفته است. آمریکا نیز از نظر بسیاری از دولتها، از مدل امپریالیستی دوره جنگ سرد فاصله گرفته و بیشتر از طریق ابزارهای نرم به دنبال پیشبرد برنامه های جهانی است. با توجه به غیبت ایدئولوژی، نمی توان اوضاع فعلی را بازگشت به دوره جنگ سرد قلمداد کرد.
از سوی دیگر وابستگی متقابل در دنیای جهانی شده، برای همه قدرت های بزرگ، بازگشت به تجربه جنگ سرد را غیر ممکن ساخته است. اقتصاد روسیه شدیدا به غرب وابسته است و اروپا نیز وابسته به انرژی روسیه می باشد. از طرف دیگر، مدیریت مسائل جهانی نیاز به فاصله گرفتن از وضعیت جنگ سرد را می طلبد؛ بنابراین، اگر بازیگران جهانی را عاقل فرض کنیم، همه از بازگشت به دوره جنگ سرد متضرر می شوند.
کنسرت اروپا و مناقشات آمریکا و روسیه
اینجانب بیشتر مایل هستم که اصطلاح «دوره کنسرت اروپا» را برای رقابت های روسیه و آمریکا بکار گیرم. کنسرت اروپا یا توافق و هماهنگی اروپا، به ساز و کار سیاسی کشورهای روسیه، اتریش، پروس و بریتانیا برای مدیریت جهان آن دوره گفته میشود که پس از شکست ناپلئون، با حضور نمایندگان کشورهای اروپایی درپی کنگره وین (1815-1814) بسته شد. لرد کاسلری از بریتانیا و مترنیخ از اتریش، از پایه گذاران این کنسرت بودند.
بعید است که اوکراین و غرب در قبال از دست رفتن کریمه به رویارویی نظامی با مسکو مبادرت ورزند. اگر مناقشه به سرزمین اصلی اوکراین کشیده شود، ممکن است مقاومت هایی از طرف نیروهای نظامی اوکراین صورت گیرد یا اوضاع به جنگ داخلی سوق پیدا کند.
مهم ترین ویژگی کنسرت اروپا، همکاری و رقابت بین قدرت های بزرگ آن دوره بود. جالب این است که برای نخستین بار اصطلاح « قدرتهای بزرگ» در این دوره در ادبیات سیاسی شایع شد. سیستم کنسرت اروپا که بر پایه برتری کشورهای قدرت مند استوار بود، پس از آن به عنوان مدلی برای رکن اجرایی سازمان های بین المللی، به ویژه شورای امنیت سازمان ملل متحد، مورد استفاده قرار گرفت.
چنان که در حال حاضر قدرت های بزرگ از امتیازاتی هم چون حق وتو در شورای امنیت برخوردار هستند. در حال حاضر نیز می توان ادعا کرد که جهان به دلیل فقدان ایدئولوژی های متعارض، به سمت رقابت و همکاری قدرت های بزرگ کشیده شده است تا تقابل ایدئولوژیک جنگ سرد.
این ادعا توسط استاد سرشناس روابط بین الملل آقای «جان میرشایمر»تایید شده است. او قبلا در یکی از آثار خود اظهار عقیده کرده است که پایان جنگ سرد موجب بازگشت به سیاست سنتی توازن قوای چندجانبه میشود که در گذشته موجب بروز ملی گرایی افراطی، رقابت های قومی، بی ثباتی و منازعه ی وسیع شده بود.
وی جنگ سرد را دوره ی صلح و ثبات می داند که به وسیله ی غلبه ی ساختار دوقطبی پدید آمده بود. به نظر میرشایمر، با اضمحلال این نظام، به نوعی رقابت های قدرت های بزرگ که روابط بینالملل از قرن هفدهم دچار آن بود، احیا میشود1. اینجانب نیز به تبع ایشان معتقدم با توجه به فقدان ایدوئولوژی متعارض، روسیه و آمریکا، دوره ای از رقابت و همکاری در حوزه های مختلف را تجربه خواهند کرد، که بحران اوکراین یکی از آنهاست.
پی نوشت:
1. John Mearsheimer, "Why We Will Soon Miss the Cold War”, in Mark Charlton and Elizabeth Ridell-
Dixon, eds., Crosscurrents: International Relations in the Post-Cold War Era (Toronto: Nelson Canada,
1993), P. 16.