"آنا ثانی" گفت: ساده پوشی بخشی از شخصیت "مریلا زارعی" است، او می‌گوید در لباسهای بلند و تیره امنیت و آرامش را احساس می‌کند.

 به گزارش حوزه سینما باشگاه خبرنگاران؛ طراحی لباس قسمتی از سینما است، اما این هنر منحصر به طراحی لباس برای کاراکترهای داخل فیلم‌ها نمی‌شود و هر جا که هنرمندان سینما به یک بهانه سینمایی مقابل دیده مردم و خبرنگاران قرار می‌گیرند بازهم پای طراحی لباس به میان می‌آید. کسی که برای هنرپیشگان سینما طراحی لباس را انجام می‌دهد در حقیقت یکی از طراحان مد در آن جامعه هم محسوب می‌شود، می‌توان در این رابطه اشاره کرد به موجی که در استفاده از لباسهای سنتی توسط بازیگران سینما بین بانوان ایرانی به راه افتاد و معقول‌ترین ترکیب میان سنت و تجدد را به ویترین اجتماع ما آورد، امسال نوع پوشش "مریلا زارعی" هنگام دریافت سیمرغ بلورین توجه خیلی‌ها را جلب کرد او به شدت ساده پوشیده بود اما اتفاقا زیبایی کار در همین سادگی بود. در رابطه با پوشش "مریلا زارعی" با طراح لباس او به گفتگو نشسته‌ایم که مشروح آن را در مصاحبه زیر می‌خوانید.  

خانم "آنا ثانی" کمی از خودتان برایمان بگوئید. آیا از ابتدا به هنر طراحی لباس علاقمند بودید و یا از جایی یا زمانی تصمیم به روی آوردن به این رشته هنری کردید؟

متولد 1 بهمن 1356 هستم. در تهران به دنیا آمدم و خودم را متعلق به خطه پدرو مادرم می‌دانم. پدرو مادرم اهل (گیلان) "رودبار" هستند، آنقدر نوستالوژی‌های آن محیط به خلق اتفاقات جدید در درون من کمک کرده که ترجیح می‌دهم همیشه اسمش را داشته باشم، خوشحال‌تر می‌شدم اگر می‌گفتم زادگاه من شمال است ولی به هرحال وارد مقطع دبیرستان که شدم از رشته گرافیک هنرستان شروع کردم آن زمان رشته جدیدی در کارودانش به نام گرایش طراحی و دوخت آمده بود. واقعیت این است که این رشته در مقطع زمانی خودش هیچ جذابیتی نداشت، فارغ‌التحصیل شدن از رشته طراحی و دوخت، چیزی بی‌معنی بود و یا می‌گفتند که این رشته برای بچه‌های تنبل است، ولی برای من جذابیت و کشش ایجاد کرد و من با پدرم صحبت کردم و خانواده خیلی مخالف تغییر تصمیم من بودند ولی به هر حال انتخابش کردم و تحصیل در رشته طراحی و دوخت را ادامه دادم و از آن فارغ‌التحصیل شدم و در ادامه وارد رشته کاردانی طراحی و دوخت شدم و بعد تصمیم به ورود به دانشگاه سراسری را گرفتم، به این دلیل که کاردانی برایم راضی کننده نبود و دوباره پیش دانشگاهی علوم انسانی را خواندم و دوباره در کنکور هنر شرکت کردم و در رشته "نمایش عروسکی" قبول شدم و ساخت‌وساز عروسکی را آغاز کردم و از سال 73 جذب تئاتر شدم و متعاقب آن فعالیت خود را در سینما و تلویزیون شروع کردم و حدود 13 سال در مقاطع مختلفی که مربوط به فعالیت‌های سینما و تلویزیون می‌شد کار خود را شروع کردم و الان می‌توانم بگویم، از سال 87 تا به امروز این فعالیت را در بیرون ادامه داده‌ام با توجه به چیزهایی که طی این سالها به عاریه گرفتم و چه شاگردهایی که برای آن وقت زیادی را سپری کردم اکنون در خدمت شما هستم. 




ظاهرا گرایش شما به طراحی لباس‌های "سنتی مدرن" است، این طور نیست؟

در اول مصاحبه به شما گفتم که خیلی دوست دارم که نام محل تولد پدرو مادر خود را بگویم، به این دلیل که آن فضا تأثیری بسیاری روی انتخاب من برای همین رشته تحصیلی گذاشت، تابستان‌ها که می‌شد، پدر من می‌گفت که همه زندگی شهری ممنوع و می‌خواهیم برویم پیش پدرجان و مادر جان و در روستا زندگی کنیم، برای همین زمانی که به آنجا می‌رفتیم اسباب بازی‌های شهری را به همراه نداشتیم و در آنجا بچه‌ها همه چیز را می‌ساختند یکی از آن کارهای جذاب ساختنی برای من، "عروسک" بود، یعنی عروسک‌هایی که فکر می‌کنم شما هم آنها را به یاد داشته باشید، عروسکهای دست سازی که انتخاب رنگ‌ها و موهایش را خود عهده‌دار بودیم و خانم گلها و گل دانه‌هایی که اسم آنها بود را خلق می‌کردیم و این اتفاقها به شدت روی من تأثیر گذاشت با توجه به اینکه مادربزرگ من خیاط بود و چهل تکه‌های کوچک را کیف می‌کردند، به هر حال چشم من این خلق شدن‌ها را دید از آن‌ها خاطراتی را در ذهن من گذاشت و علاقمندی به پارچه‌ها و رنگ‌ها را از همان زمان در ذهنم شکل گرفت و بسیار از این موضوع لذت می‌بردم با توجه به اینکه پدری داشتم که خیلی به لباس زیبا حساس بود و هر جا که لباسی زیبا می‌دید خطاب به من می‌گفتند که "آنا" ببین چه لباس زیبایی این فرد برتن کرده است خوب اینها همگی حساسیت مرا بیشتر کرد و متوجه شدم که بازی با پارچه‌ها را بیش از بازی با هر متریال و یا ماده‌ای دیگر را در هنر دوست دارم و این قالب برایم لذت بخش‌تر است و ترجیح می‌دهم که اگر خلقی داشته باشم، این خلق در قالب لباس باشد. حالا شما به آن می‌گویید "سنتی"، ولی من اسم "سنتی" را روی آن نمی‌گذارم و باوری به سنتی بودن این کار ندارم و همه جا گفته‌ام "ایران" در زمینه پوشاک گنجینه‌ای دارد که خیلی سال است دست به آن نبرده‌ایم از نقوش اسلیمی، گل مرغ‌ها، کاشی‌ها و همه چیزهایی که واقعا قدرت زیادی برای یک طراح در هر زمینه‌ای ایجاد می‌کند که از آن الگوبرداری کند من آن‌ها را به عاریه گرفتم. 

کاری که من انجام می‌دهم، سنتی محسوب نمی‌شود، کاری است که برگرفته از محیط فرهنگ و زیبایی‌های هنر چندین هزار ساله‌ای است که در کشورم وجود دارد و من آن را تبدیل می‌کنم به یک پوششی که متعلق به جوان قرن 21 باشد. اگر قرار باشد تمام آداب و مشکل‌ها را به همان صورت صرفا سنتی نگه داریم من فکر نمی‌کنم قدرت ایجاد کشش برای استفاده کردن از این لباس‌ها را داشته باشیم.
 
کم کم برسیم به لباس خانم "زارعی" آنطور که ما می‌بینیم در کشورهای اروپایی هر هنرمندی برای خودش یک طراح لباس دارد، این مسئله با توجه به مقوله اعتماد در کشور ما شکل دیگری به خود می‌گیرد، چگونه این اتفاق یا این اعتماد  برای طراحی لباسی در رنگ فیروزه‌ای و با نوع اسلیمیشکل گرفت؟

دوستان دیگری هم که در کار هنری هستند، لطف داشتند و سراغ من آمدند و کمک کردند ولی ما الان به طرز مشخص درباره "مریلا زارعی" صحبت می‌کنیم، چون این لباس را مردم در این چند روز اخیر بیشتر دیدند، "زارعی" واقعا خودش را رها کرد و سپرد به من و اعتمادی که ایشان به من کردند، "زارعی" همیشه لباسهایشان را از اینجا انتخاب می‌کردند و یا طراحانشان به اینجا مراجعه می‌کردند یا اینکه خودشان می‌آمدند برای تهیه لباسی پیش من، به هر حال این رابطه شکل گرفت و پارسال هم لباس "زارعی" کار من بود و آن یک کاری بود که از آن لباس هم فیدبک‌های خوبی داشتند و تمام آن پوشیدگی‌ها رعایت شد و هر آنچه که من دوست داشتم در َآن جشن و آن شخصیت باشد، اتفاق افتاد. با توجه به سابقه‌ای که من و "مریلا زارعی" با هم داشتیم این اعتماد به عمق بیشتری رسید. البته یک جاهایی کمی نگران بودند، چون اصولا ساده پوشی و ساده زیستی جزء بخشی از شخصیت او است، خیلی گرایشی به تجملات خاصی ندارند، مشکی ساده بلند و لباسهای پوشیده و خیلی بلند احساس امنیت می‌کنند. این‌ها را برای من تعریف کردند و می‌گفتند "آنا" بلند بودن و پوشیده بودن یک لباس برایم خیلی لذت‌بخش است و احساس خوبی به من می‌دهد و گاهی کمی از رنگ دور می‌شوند در صورتی که من باور داشتم اگر قرار بوده دوستان لباس را ببینند و تأثیرگذار هم باشد، و بعدها در عکس و فیلم بدرخشد رنگ بنفش بزرگی را ایفا می‌کند و بهتر است از این عنصر که رنگ باشد حتما بهره‌مند شویم و به این نتیجه رسیدیم که از رنگ فیروزه‌ای و از جنس مخمل که همه آنها نوستالژی بوده با "نقوش اسلیمی" استفاده شود و ای کاش وقت بیشتری داشتیم، چون این کار را با سرعت انجام دادیم ولی به هر حال در این فرصت کوتاه با کمی گپ زدن به این نتیجه رسیدیم که خطوط قرمز را بسیار رعایت کنیم چون برای ما مهم بود که بازتاب خودش را داشته باشد اگر قرار بود زیباترین لباس باشد.
 

واقعیت این است که من ایران را خیلی دوست دارم و ترجیم برای کار کردن در کشورم است در صورتی که امکان آن فراهم باشد و از کار در جاهای دیگر دنیا نیز استقبال می‌کنم. ترجیح می‌دهم همه این مسائلی که دارم این کار را در اینجا ادامه دهم و چیزی است که فکر می‌کنم جامعه من به آن احتیاج دارد و همین مسئله باعث خوشحالی هر طراحی است. لطف و اعتماد "مریلا زارعی" باعث شد که ما به نتیجه نسبتا خوبی برسیم که بازتاب‌هایش کمابیش خیلی‌خیلی خوب بوده و خوشحالم از اینکه ستاره گونه بر آن فرش قرمز قدم گذاشتند، وقتی که ما می‌گوییم "فرش قرمز" و وقتی می‌خواهیم از بازیگر به عنوان "ستاره" نام ببریم، لباس برتن او خیلی مهم است و زمانی که سیمرغ بر شانه ایشان نشست خوب شانس هم با ما یاری کرد و لباس دوم بیشتر دیده شد، ولی من از این حضور تشریفاتی که باید باشد و خاص یک جشنواره است و من آن را خوب می‌دانم و نباید در آن حال به مسئله ساده به افتادگی فکر کرد. اینجا باید بازیگر به دلیل فیلمی که بازی کرده جایزه بگیرد و بازتاب جهانی آن هم مشخص شود و رفتن روی فرش قرمز این بازتاب‌ها دیده می‌شود و چه بهتر و زیباتر که خانم‌ها بتوانند طوری حاضر شوند که حضورشان با زیبایی‌شناسی تصویری هم باشد به غیر از افتخاراتی که کسب می‌کنند. 

چقدر فضای جشنواره حاکم به شکل‌گیری آن لباس و طرحش شد؟

محدودیت باعث نشد که من به این غالب برسم و مهم برای من این بود که حضور درخشنده‌ای باشد و آن کسی که لباس را می‌پوشد، احساس خوبی داشته باشد. 

خانم زارعی روی رنگ نظری دادند یا خیر؟

قطعا، قدم به قدم با من پیش آمدند و ایشان برایم از احساسشان می‌گفتند و در همان زمان بود که من ایده‌های خودم را می‌زدم. 



با توجه به اینکه شما با هنرمندان کار کرده بودید، احساس این عزیزان برای شما غریب نبود؟

بله. من متوجه شدم که خانم "زارعی" به لباسهای بلند علاقه خاصی نشان می‌دهد و یا به یک چیزهایی علاقه بیشتری دارد که من در کار می‌گنجانم و این اتفاق در یک مشتری عادی هم می‌افتد به این دلیل که بعد از تحویل لباس، حس اعتماد به نفس و آسایش و آرامش مهمترین چیزی است که باید اتفاق بیفتد. من می‌پرسم که فرد لباس را برای کجا می‌خواهد و حضور در چه محیطی خواهد بود. کما اینکه من چندین بار بعد از دوخت فرم لباس ایشان را در فاصله‌ای دور قرار می‌دادم به طوری که بیننده زمانی که لباس روی سن می‌رود را چک کنم که طرح‌ها به صورت لک دیده نمی‌شود یا با چه حسی دیده می‌شود و فاصله بیننده تا من را خوب چک کردم و دوربین را مدنظر داشتم، شاید در یک روز چندبار مجبور به تغییر فرم‌ها شوم که به طراحی برسم که نه خیلی پهن و نه خیلی باریک باشد. همیشه از جایگاه مردم هم به لباس نگاه می‌کنم و به جای سفارش دهنده می‌نشینم و بعد از درک و حس آن، به جای مردم می‌نشینم و می‌گویم من اگر ببینم در جشنواره که خانم "زارعی" به روی صحنه می‌آید چه چیزی باعث می‌شود من آن رنگ و سبک و دنبال کنم، وقتی خودم را جای مردم گذاشتم  احساس کردم حضور چنین رنگی جذاب خواهد بود و خانم "زارعی"‌ هم استقبال کردند.

سپس یک طراح خوب باید روانشناس خوبی باشد؟

قطعا باید روانشناس و جامعه شناس خوبی باشد. 



چون ممکن بوده من به عنوان یک هنرمند نگاهی لحظه‌ای داشته باشم و نگاه کاملا شخصی باشد و این جا فکر می‌کنم که طراح باید به کمک فرد آید؟

بله برای همین من به شما گفتم چیدمان پارچه‌ها کافی نیست.  
به هر حال طراحی لباس را خیلی‌ها با خیاطی اشتباه می‌گیرند و این طبیعی است و من خیلی گاردی روی این ماجرا ندارم، تا چنین مسئله‌ای تفکیک شود، زمان می‌برد، واقعیت این است که طراح لباس، خیاط نیست خیاطی بلد است، و این یکی از قوانین قطعی طراحی لباس است و گاهی از من سوال می‌شود که باید از کجا این کار را شروع و ختم کرد می‌گویم نمی‌توانید بخش تکنیکی را رد کنید و فقط به بعد زیباشناسی توجه کنید، چون بعد زیباشناسی وقتی به تکامل می‌رسد که شما مطمئن باشید که تخیل شما قدرت اجرایی دارد و این را هیچ چیز جز بلد بودن تکنیک خیاطی به شما نمی‌گوید.

به هر حال لباس خانم "زارعی" خیلی از روزهای خوب را برای ما تداعی کرد، آیا ایجاد این حس نوستالژی از ابتدا در ذهن شما بود؟

من علاقه بی‌نهایت به کشورم دارم و وقتی می‌بینم هنرمند یا پزشکی از ایران در یک جای دنیا افتخاری می‌آفریند، انگار این جایزه را به من دادند و بسیار ذوق زده می‌شوم و این مسئله برای من مهم است و "ایران" برای من یک مادر با وقار و دوست داشتنی است به عنوان مثال خشک "دریاچه ارومیه" من را غمگین می‌کند، این خود یک دردی است که شاید در سن 20 سالگی نمی‌توانستم آن را به خوبی درک کنم، الان وقتی اخباری را گوش می‌دهم و از یک اتفاقی می‌گوید، منقلب می‌شوم، و چطور می‌توانم از ستاره‌های ایرانی که از فرش قرمز می‌خواهند بالا می‌روند، به آن‌ها ستاره‌وار نگاه نکنم؟ من کاری به سیاست‌ها و هدف‌گذاری‌هایی را که یک جشنواره در جهت انتخاب فیلم طی می‌کند، ندارم، من وظیفه دارم هر آن عزیزی که قرار بوده در نقطه‌ای قرار بگیرد که در جایگاه خودش لباس برازنده‌ای را برتن داشته باشد، تمامی انرژی خود را به کار گیرم و این تعهد روانی من است.  
 
حالا آیا اینکه شایسته آن تقدیر باشد یا نه، یک سری داور و منتقد قضاوت‌گر آن خواهند بود.  
 


خانم" ثانی" آیا تا به امروز شوی لباس در ایران و نیز در خارج از کشور گذاشته‌اید؟

به صورت شوی لباس زنده یا مدل را نداشته‌ام و ترجیح می‌دهم این کار را در زمانی انجام دهم که مجوزهای لازم را داشته باشم و در جشنواره‌ها نیز شرکت نکرده‌ام و همیشه ترجیح داده‌ام با همین فرم کار خود را ادامه دهم تا به استانداردهای خاص برای حضور درجشنواره‌ها برسم و شرایط من را مجاب به حضور در جشنواره‌های داخلی کند. 



گفتگو از الهه علیزاده

انتهای پیام/
برچسب ها: لباس ، زارعی ، اسلیمی ، ایران
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار