به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،با شکست نشست صلح ژنو 2 فرستاده ویژه سازمان ملل متحد
و اتحادیه عرب، اخضر ابراهیمی برای ملاقات مجدد تاریخی تعیین نکرده است.
او اتهامات را کاملا متوجه سوریه دانسته و چنین تبلیغ میکند که گویی
قربانی جنگ در عین حال متهم ردیف اول نیز بوده است. آقای اخضر ابراهیمی
نهتنها قاضی بیطرفی نیست بلکه گزینش او برای مأموریتی که برعهده گرفته،
وادار کردن سوریه به پذیرش همان سرنوشتی است که او به کشور خودش تحمیل کرد:
جنگ!
اخضر ابراهیمی که خود را به عنوان مدافع قدیمی جهان سوم معرفی
میکند، هرگز از مردم جهان سوم دفاع نکرده و نه حتی از مردم خودش. او
آخرین شخصی است که پس از ربودن اسرارآمیز مهدی بن برکا و سپس قتل او، برای
مقام دبیری جنبش غیرمتعهدها برگزیده شد. از زمان استقلال الجزایر، او به
شکل پیدرپی دبیر وزارت خارجه، سفیر الجزایر در مصر و سپس نماینده عالیمقام
اتحادیه عرب و سازمان ملل متحد در سراسر جهان بوده است. او به الجزایر
بازفراخوانده شد و از1991تا 1992 وزیر خارجه بود. پس از آن نیز ابراهیمی
هرگز مناسباتش را با قدرتهای بزرگ قطع نکرده و بیگمان شایسته احترامی
نیست که برای او قائل هستیم.
گردهمایی ژنو 2 شکست خورد، زیرا ایالات
متحده تصمیم گرفت به جای رعایت احترام به توافقات ژنو 1 از موضعگیری
سعودیها پشتیبانی کند. از سوی دیگر، به این علت که ریاست آن برعهده اخضر
ابراهیمی بود، با آگاهی به این امر که او فرد بیطرفی نیست و بهجای
جستوجوی صلح مشخصا در رکاب واشنگتن گام برمیدارد با مشاورت روسیه، سوریه
پذیرفت که فرستاده ویژه بانکیمون، ریاست نشستهای گردهمایی را برعهده
بگیرد. در آن دوران مسکو امیدوار بود که واشنگتن به قول و قرارهایش پایبند
باشد. دمشق 25 سال پیش را درباره معاهده طائف به یاد داشت، در آن دوران
اخضر ابراهیمی دشمن سوریه نبود.
با این وجود، رأی کنگره ایالات
متحده در یک نشست سری برای تأمین مالی القاعده، نبود اعتبار نمایندگی و
اقتدار هیات نمایندگی مخالفان سوریه، حذف دعوت ایران در روز پیش از آغاز
گردهمایی و سپس سخنرانی مقدماتی وزیر خارجه، جان کری که تمام مسؤولیتها را
متوجه سوریه دانسته بود، بیآنکه موانعی را یادآور شویم که اتحادیه اروپا
برای جلوگیری از ورود هیات نمایندگی سوریه در سوییس به عمل آورد، تماما
نشان داد که مسکو دچار اشتباه شده بوده یا به اشتباه انداخته شده است. نشست
مونترو مشخصا برای متهم کردن سوریه راهاندازی شده بود و سوریه نیز در این
دام افتاد. در واقع، خود ایالات متحده مداخله مخالفان را طرحریزی کرده
بود و دو روز پیش از گزارش بهاصطلاح مستقل که در اصل دروغی بیش نبود و
توسط قطر تأمین ملی شده بود، زندانهای سوریه را با اردوگاه آشویتز مقایسه
کردند. اگر ولید معلم افکار عمومی مردم سوریه را مخاطب خود قرار داد، ولی
جان کری و همپیمانانش با بقیه جهان و برای تحمیل تبلیغاتشان سخنسرایی
کردند. گفتوگوهای ژنو برای اخضر ابراهیمی فرصتی بود تا سوریهای
انعطافناپذیر را روی صحنه بیاورد که مسؤول جنگ و در عین حال قربانی آن
است.
در نتیجه در انظار عمومی جهان قربانیان به دژخیم تبدیل شدند.
او پذیرفته بود که درباره تروریسم گفتوگو کنند ولی در عین حال درخواست کرد
موضوع دولت موقت نیز مطرح شود، سپس سوریه را متهم کرد که قانون بازی را
رعایت نمیکند در حالی که بحث و جدل درباره تروریسم حتی به پشتیبانی آشکار
از نمایندگی بهاصطلاح «مخالفان» و جنایات جهادطلبان رسید. از وقتی ایالات
متحده سیاست خود را تغییر داده، اخضر ابراهیمی نیز تغییر روش داد و به
اتهامزنی دائمی علیه سوریه پرداخت. روز 14 مارس، مقابل نشست عمومی سازمان
ملل متحد، او سوریه را متهم کرد که کمکهای بشردوستانه بینالمللی را
نپذیرفته و مردم خودش را به گرسنگی محکوم کرده است. او وضعیت اردوگاه
یارموک را نتیجه خواست سوریه برای تحمیل گرسنگی به فلسطینیها دانست ولی
سپاسگزاری مقامات فلسطینی از سوریه را بهخاطر پشتیبانیهایش و آنچه برای
اردوگاه یارموک انجام داده بود به سکوت برگزار کرد. بویژه پیوسته اصرار
داشت بگوید که جنگ حاضر دولت را در مقابل بخشی از شهروندانش قرارداده و
برای این منازعه راهحل نظامی وجود ندارد.
و بر این اساس روی 10 سال
آمادهسازی جنگ توسط غربیها، شیوه راهاندازی عینی آن، گسیل مخفیانه
تیراندازان ماهر به درعا و انتشار دروغپردازی درباره شکنجه کودکان، پرده
استتار کشید، علاوه بر این حضور مبارزان خارجی را ندیده گرفت، در حالی که
همین آقای ابراهیمی پیش از این حضور 40 هزار نفر از آنها را به رسمیت
شناخته بود. حتی اگر این رقم سهبرابر کمتر از شمار واقعی باشد، باید دانست
که این جنگ یک جنگ تجاوزکارانه است و کاملا با آنچه طی سالهای 1980 در
نیکاراگوئه روی داد قابل مقایسه است. اگر به شکل مابعدی رویدادها را در نظر
بگیریم، میبینیم که سوریه در پیروی از مشاورتهای روسیه و در اعتمادی که
به اخضر ابراهیمی داشته در اشتباه بوده است.
انتخاب اخضر ابراهیمی
به تنهایی نشان شکست آینده بود: کوفی عنان که در گذشته همین مأموریت را
برعهده داشت، از مقام خود استعفا داد زیرا انجام مأموریت را به دلیل اختلاف
در شورای امنیت ناممکن میدانست، در حالی که ابراهیمی با لبخند این
مأموریت را پذیرفت، سپس نقش فرستاده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد را با
نقش فرستاده ویژه اتحادیه عرب جمع کرد. ناگفته نگذاریم و یادآوری کنیم که
سوریه را به شکل ناعادلانه از اتحادیه عرب حذف کردند. در نتیجه او هم قاضی و
هم طرف دعوا بود. هنگام گزینش اخضر ابراهیمی در اوت 2013، من طی مقالهای
در یکی از روزنامههای مهم سوریه- وقتی که هنوز امتیاز نگارش مقاله در
الوطن را نداشتم- درباره گذشته اخضر ابراهیمی نوشتم. در آن مقاله از
مأموریت او به سال 1992 بین 10 عضو شورای امنیت عالیمقام الجزایر توضیحاتی
نوشتم. این مدعی دفاع از دموکراسی، نتیجه انتخابات دموکراتیک را باطل
اعلام کرد و رئیسجمهور شاذلی بن جدید را به استعفا واداشت و بهجای او
ژنرالهای ژانویه را به قدرت رساند و موجب ده سال جنگ داخلی شد که مردم
الجزایر از پیامدهای آن هنوز رنج میبرند ولی این روند منافع ایالات متحده
را تأمین کرد. در آن دوران، رئیس اسلامگرایان الجزایری، عباس مدنی، لائیک
قلابی سوریهای به نام برهان غلیون را به عنوان مشاور سیاسی انتخاب کرد
(رئیس آینده شورای ملی سوریه).
شعبه اسلامگرای مسلح (که مجددا در
سال 2007 القاعده در مغرب اسلامی نامیده شد) با گروه مبارزان اسلامگرای
مسلح لیبی(که سال 1977 القاعده لیبی نامیده میشد) آموزش نظامی دید، اغلب
مبارزان این دو گروه، امروز در یگانهای نظامی در سوریه به سر میبرند. با
نگرانی از نتایج چنین افشاگریهایی، مقامات سوری با انتشار آن مخالفت
کردند. به باور آنها، انتشار چنین مقالهای، حتی از جانب روسیه میتوانست
به معنای متارکه از سوی سوریه تلقی شود. در نتیجه من آن مقاله را در
الجزایر، در کشور خود اخضر ابراهیمی، در الاخبار، دومین روزنامه الجزایری
منتشر کردم که موجب برانگیختن توفان عظیمی علیه او شد. امروز نگاهی به
میراث اخضر ابراهیمی بیندازیم: «پیش از آنکه در برپا کردن جنگ داخلی در
الجزایر شرکت کند، او معاهده طائف (1989) را برای اتحادیه عرب به امضا
رساند که موجب تجزیه لبنان به فرقههای مذهبی شد، حتی امروز دست به هر کاری
میزنند جز تلاش برای ایجاد دولتی مستقل. اخضر ابراهیمی همان فردی است که
توافقات بن (2002) را به پیش برد- به نام ناتو- و موجب استقرار گروه کرزی و
به قدرت رسیدن کرزی در کابل شد. سرانجام، وقتی پرونده مشهور هیات نمایندگی
سازمان ملل متحد را که نظارت بر عملیات حفاظت از صلح است برعهده داشت و آن
را به نام خودش نامگذاری کرد، «مداخله بشردوستانه» که نام دیگری برای
استعمار بود و هست را متداول کرد.
او بویژه انحراف سازمان را
قانونیت بخشید که از این پس یگانهای مداخله قدرتهای بزرگ جایگزین
نیروهایی شد که باید روی نتایج توافقات صلح بین طرفین دعوا مأموریت
دیدهبانیشان را انجام میدادند. او پیشنهاد میکرد که نظارت جهانی براساس
نظریه مداخله و خدمات اطلاعاتی فراملی صورت بگیرد و آن را «پشتیبانی از
تصمیم» نامید که بانکیمون آن را به ناتو واگذار کرد. از سوی دیگر،
ابراهیمی هرگز در منازعات نه «گفتوگوکننده» بوده و نه «میانجی». مأموریت
او نیز با امضای بانکیمون چنین است که با بهرهگیری از «هوشمندیها و
تجربیات فوقالعادهاش» سوریه را به «انتقال سیاسی مبنی بر خواستهای مردم
سوریه» هدایت کند. «انتقال» در اینجا به معنای انتقال وضعیت جنگی به صلح
نیست بلکه انتقال به معنای تبدیل سوریه از کشوری مستقل به کشوری فرمانبردار
بدون بشار اسد است.