به گزارش حوزه سینما باشگاه خبرنگاران ؛ "آژانس شیشهای" را در یکی از سالنهای کوچک سینماهای کوچک کوچه پس کوچههای محلهی لاتین در پاریس دیدم. شاید یک سال بعد از ساختش اواخر دههی 90 میلادی و 70شمسی. شانزده ، هفده سال بعد از خروج ازکشور.سالهایی بیبازگشت.
مدتها بود که
محمد حقیقت فستیوالی از فیلمهای ایرانی را در این سینما برگزار میکرد و برای ما
ایرانیهایی که سالها بود دستمان از دامن وطن کوتاه شده بود، نقش پنجرهای داشت به
جامعهای که از آن دور مانده بودیم. فیلمهای بسیاری را در همان سینمای کوچک دیده
بودیم، مثلا دوندهی نادری را، "گال" ابوالفضل جلیلی را و "باشو غریبهی کوچک" بیضایی
را ...
این سینما هم پاتوقی شده بود برای دیدن دوست و آشنایانی که دیگر همگی پا به
سن گذاشته بودند و هم فرصتی فراهم میکرد تا هر بار با دیدن فیلمی نسبتمان را با
جامعهی ایران بسنجیم.
دیدن این فیلمها فال را داشت و تماشا را. هم نوستالژی را التیام میدادیم و هم معلوممان میکرد – با دلخوری، با شادی، با تعجب گاه ، که «پس از ما» زندگی ادامه داشته است؛ همین «ما»یی که «زمانه» اش را با خود برداشته و آورده بود در کشورهای میزبان و با تعصب بسیار و از سر وفاداری سالها معتکف خاطرات خود مانده بود و همهی «پس از» خود را برایش بیگانه کرده بود. تنها نقطهی عزیمت روشن و قاطع برای هر قضاوتی و تفسیری طبیعتا زمانهی خودمان بود:
-«در زمان ما»...
منبع: مجله سینمایی 24
انتهای پیام/