«ابوبصیر
الطرطوسی» از زمان آغاز آغاز بحران سوریه، نقش «مفتی انقلاب» را بازی کرده
است. به رغم اینکه بسیاری از تظاهرکنندگان، اسم او را نشنیده بودند، اما
در عمل در حال اجرای «فتاوا»ی او بودند. فتاوایی که طبق گفتهی یک منبع
«جهادی»، «خواص، آن را دریافت میکردند و از طریق آن فتاوا به مردم عادی
جهت میدادند.» در این نوشتار (از روزنامهی الاخبار لبنان)، صهیب عنجرینی
(کارشناس برجستهی گروههای سلفی جهادی) مروری داشته است بر زندگی و راه و
روش ابوبصیر الطرطوسی؛ کسی که او را «یکی از السابقونِ مجاهدین» به حساب
میخوانند:
میشود «شیخ ابوبصیر الطرطوسی» را حلقهی ثابت و مشترک تمام مراحل بحران سوریه دانست: در
اوضاعی که در محافل مخالفین (چه سیاسی و چه نظامی) شاهد صعود و افول اسامی
هستیم، الطرطوسی از زمان آغاز تظاهراتهای مسالمتآمیز تا رسیدن به مرحله
موسوم به «جهاد»، حضوری همواره ثابت داشته است. اگرچه اسم او چندان
رسانهای نمیشود ولی فتاوایش حضوری دائمی و پررنگی دارد، تا جایی که لقب
«مفتی انقلاب» برازندهی اوست.
نام اصلی ابوبصیر الطرطوسی
عبدالمنعم مصطفی حلیمة است. الطرطوسی در سوم اکتوبر 1959 در طرطوس به دنیا
آمد و بعدها با زنی اهل فلسطین ازدواج نمود و از او دارای 4 فرزند شد. طبق
قول یک منبع جهادی «در خانوادهای سلفی» رشد کرد و دائما هم به عقاید
«جهادی» خود که از کودکی همراهش بوده است، میبالد. این منبع از قول او نقل
می کند: «از وقتی ادراک پیدا کردم، دو حقیقت عمیقا برایم جاافتاد: اول
اینکه اسلام دین خدا است و حق مطلق است و هیچ دینی نمیتواند هموزن آن یا
موازی آن تلقی شود. دوم اینکه این حق مطلق نمیتواند برپا گردد و نیرویی به
دست بیاورد مگر با قدرتی که از او حمایت کند و با جهاد فی سبیل الله.»
بر همین مبنا، ابوبصیر مشارکتی فعال در جریانات موسوم به «انقلاب اخوانی» (که در دهه 80 میلادی به اوج خود رسید) داشت.
در
سال 1976 (در حالی که تنها 17 سال داشت) به دلیل نوشتن برخی عبارات
«جهادی» روی دیوارهای شهر طرطوس، به مدت 4 ماه زندانی شد. او در آن زمان،
در ارتباط مستقیم با فرماندهان گروه موسوم به «الطلیعة المقاتله»
[پیشاهنگان مبارز] و خصوصا «عدنان عقلة» بود.
با
فرا رسیدن سال 1980 میلادی، ابوبصیر یکی از «مجاهدین»ی بود که فرار از
سوریه به اردن را انتخاب نمودند، اردنی که در آن زمان نقشی شبیه نقش ترکیه
در بحران فعلی بازی میکرد.
اردن یک ایستگاه موقتی بود. الطرطوسی از
آنجا راهی عراق و سپس پاکستان و از آنجا در سال 1981 راهی افغانستان گردید.
گفته شده که او «از اولین مجاهدین عرب حاضر در افغانستان» بوده است.
در
پیشاور پاکستان با عبدالله عزام آشنا شد و در یکی از سفرهای «جهادی» او به
افغانستان او را همراهی کرد. (در آن زمان جهادیها افغانستان را در
زمانهایی در چیزی شبیه به مرخصی ترک میکردند و سپس به آنجا بازمیگشتند).
در همین سفرها بود که با «شیخ جمیل الرحمن افغانی» یکی از بارزترین
«فرماندهان جهادی» آن دوره آشنا گشت. ابوبصیر خود در یکی از کتبش درباره
شیخ جمیل الرحمن و آن دوره مینویسد: «در کنار او و در منزل شخصیاش ماندم و
شروع به همکاری با او و گروه خاصش کردم. این همکاری پنج ماه طول کشید.
کمااینکه توفیق وارد شدن به برخی جبههها که تحت فرماندهی شیخ بود را هم
پیدا نمودم.»
ابوبصیر
الطرطوسی در اواسط دهه 80 میلادی به اردن بازگشت و در سال 1987 در محلهی
معصوم شهر زرقاء اردن، با ابومصعب الزرقاوی همسایه شد. او خود در یکی از
کتبش روایت میکند: «منزل ابی مصعب فقط چند ده متر با منزل من فاصله داشت.
در همان اولین برخوردمان، با من و برخی کتبم انس گرفت. از آن پس در بسیاری
از مسائل به من رجوع میکرد.»
الطرطوسی در اردن چند کتاب منتشر کرد
تا آنکه دستگاه اطلاعاتی اردن از او خواست هیچ کتابی منتشر نکند مگر آنکه
قبلش آن را به گروه اخوان المسلیمن سوریه و دستگاه اطلاعاتی اردن نشان بدهد
و اجازه بگیرد. ولی او بر خلاف این دستور اقدام به انتشار کتابی دیگر با
عنوان «قواعدٌ فی التّکفیر» [برخی قواعد و اصول تکفیر کردن دیگران] نمود که
موجب اخراجش از اردن گردید.
در این زمان، رفتن به یمن را انتخاب
کرد، جایی که حدود سه سال در آن ساکن شد تا آنکه در آنجا هم دستگیر و اخراج
گردید. سپس راهی مالزی شد و چندماهی به صورت غیرقانونی در آنجا ماند و بعد
از آن، راهی تایلند و از آنجا راهی بریتانیا گردید. یک منبع جهادی درباره
بریتانیا و حضور او در آن جا میگوید: «کشور کفار که در آن آزادی دعوت به
دین خدا را دید، چیزی که در بلاد مسلمین به دلیل حضور حاکمان کافر آنها، از
آن محروم شده بود.»
در نهایت در آوریل 2012، «شیخ برای جهاد به
سوریه هجرت کرد.» ابوبصیر برای عملی کردن راه و روش جهادیاش منتظر بحران
سوریه نبود، کمااینکه بسیاری از جنبشهای [جهادی] او را مرجع خود
میشمردند، مثل برخی از سازمانهای جهادیای که در الجزایر و سومالی فعال
بودند. چنانکه او فتاوایی هم در تأیید جنبش طالبان صادر نموده بود.
«قطبنمای انقلاب» از
همان روزهایی که بحران سوریه داشت آغاز میشد، فتاوای ابوبصیر آماده بود و
باید «فضل» بسیاری از ترتیباتی که انقلابیون عملی کردند را مربوط به او
دانست! او در نشر نظرات و فتاوایش از تریبونهای مختلفی استفاده مینمود،
از جمله سایت اینترنتیای که از دورهی حضورش در بریتانیا ایجاد نموده بود و
همچنین صفحه «مخالفین اسلامگرای نظام سوریه» در فیسبوک که آن را در 20
مارس 2011 ایجاد نموده و خود شخصا آن را مدیریت میکرد، به اضافه یک حساب
محدود در فیسبوک که همه اعضایش از «فعالین جنبش» بودند.
ابوبصر
اولین کسی بود که اقدام به تعمیق اشارات مذهبگرایانه و طائفهای در این
بحران نمود: او در اواخر مارس 2011 یعنی تنها چند روز پس از شروع حوادث
سوریه فتوا داد که «بیشترین چیزی که وجود نظام طائفهای قرمطی* سوریه را
تهدید می کند، اشاره به عمق طائفهگرایی آن است.» او از همان وقت اعلام کرد
که «انقلاب سوریه می خواهد سه ساختار را ساقط کند: نظام طائفهگرای سوریه،
نظام رافضی ایران و نفوذش در سوریه و منطقه، و حزبالله رافضی لبنان.»
برخاسته
از همین پایه بود که او در آن دوره شروع کرد به بحث از این مقوله که
«حزبالله رافضی لبنان در قتل تظاهرکنندگان سوری مشارکت دارد.» هرچند
میدانیم او از سال 2003 به صورت دائم به حزبالله حمله میکرد. الطرطوسی
همچنین به «وجوب امتناع سوریها از پرداخت مالیات و هزینههای دولتی تا
سقوط نظام» و به ضرورت تعطیل نظام آموزشی فتوا داد و اعلام کرد: «نه درس
خواندن نه درس دادن، تا سقوط بشار اسد.» [لا ادراس و لا تدریس قبل اسقاط
الرئیس] چیزی که با کمی سادهسازی تبدیل به یکی از شعارهای تظاهرکنندگان
شد. او همچنین بر وجوب ساختن سرودهایی برای تظاهرکنندگان هم تأکید میکرد:
«کجایند آن سرایندگان تا تظاهراتها را با سرودههای خود و کلمات هدفدار
خود همراهی کنند؟»
پدر معنوی «اتحادیه هماهنگکننده انقلاب» و «ارتش آزاد» افراد
کمی اطلاع دارند که فکر تشکیل «تنسیقیات الثورة» [اتحادیه هماهنگکنندگان
انقلاب] متعلق به ابوبصیر است و این او بود که پیشنهاد داد هیئتهایی «در
سطح شهرها و روستاها تشکیل شود و با استقلال عمل کنند و سرنوشتشان و
تصمیماتشان مرتبط با یک شخص یا یک حزب خاص نباشد.» کمااینکه او جزو
شدیدترین حامیان تشکیل یک نیروی نظامی «انقلابی» در میدان بود.
و
در همین باره گفته بود: «می خواهند [این قضایا] مسالمت آمیز و به روش گاندی
باشد، ولی خدا ابا دارد از اینکه [این قضایا] چیزی جهاد در راه او باشد.»
در همین راستا حتی به مجاز بودن دخالت نظامی خارجی در لیبی هم فتوا داد،
چیزی که متناقض با فتوای قدیمی خود او بود که گفته بود: «هر مسلمانی که
موالات مشرکین کافر را ضد اسلام و مسلمین داشته باشد، از دایره اسلام خارج
است.»
از زمان آغاز بحران سوریه، ابوبصیر شروع به فعالیت در دو
مسیر نمود: اول، صور فتوا و دوم، ارتباطگیری با حامیان «جهاد» (و در
رأسشان سلفیهای کویت) برای جمع کردن حمایت مادی و معنوی در انتظار شروع
مرحلهی «جهادی» انقلاب. یک منبع «جهادی» به الاخبار میگوید: «نقشی که او
در تأمین حمایت برای مجاهدین ایفا نمود، نقشی اساسی بود.»
در آوریل
2012 ابوبصیر احساس کرد «وقت هجرت برای جهاد فرا رسیده است.» فلذا راهی
ترکیه شد و در آنجا (طبق گفتهی همان منبع) چند جلسه با «بعضی دوستان حامی
جهاد» برگزار نمود سپس از طریق مرزهای ترکیه راهی سوریه شد و در آنجا
«جنبش اسلامی فجر» را تأسیس نمود که از ریف ادلب کارش را آغاز کرد و سپس
فعالیتهایش تا حلب هم گسترش یافت.
روزنامه الاخبار نوشت: ابوبصیر
همچنین نقش اساسی در تشکیل «تیپ حق» در حمص ایفا نمود و این دو تشکیلات
چندی بعد به دو همپیمان اساسی «جنبش احرار الشام» تبدیل شد که هستههایش
از می 2011 به صورت سری و با اشراف «عقائدی» مستقیم خود او در حال تشکیل و
آماده شدن بودند. الطرطوسی تا همین الان هم «پدر معنوی» و «مفتی» جنبش
احرار الشام محسوب میشود و از خلال آن، یکی از مؤثرترین افراد در
فعالیتهای «جبههی اسلامی» [که جبش احرار الشام یکی از تشکیل دهندگان
اصلیاش است] به حساب میآید.
وهابیتر از آل سعود! ابوبصیر
از دهه 90 میلادی با فتاوایش که آل سعود را تکفیر میکرد معروف بود. ولی
حتی این فتاوای خودش هم مانع نشد که پس از قضیه بیرون رفتن وزیر خارجهی
سعودی، سعود الفیل از کنفرانس دوستان سوریه در تونس برای آل سعود «درودی
تشکر و تقدیرآمیز» بفرستد. گرچه بعد از آن و پس از موضع منفی آل سعود
درباره رئیس جمهور معزول مصر محمد مرسی دوباره از آنها انتقاد کرد.
یک
منبع «جهادی» به الاخبار میگوید: «به عقیدهی او آل سعود در اخلاص نسبت
به راه و روش شیخ محمد بن عبدالوهاب کوتاهی کردهاند و فراوان شده که با
راه و روش شیخ محمد بن عبدالوهاب با توجیه منافع سیاسی، مخالفت کرده باشند.
اگر آل سعود راه و روش صحیح وهابی را پیشه خود میکردند، این هم برای
خودشان بهتر بود و هم برای امت اسلامی.» این نقل، دقیقا مطابق است با
سخنانی که الطرطوسی در سبتامبر گذشته مطرح کرد و وهابیت خود و افتخارش به
آن را اعلام نمود، در آن زمان الطرطوسی مقالهای طولانی با عنوان «بله من
وهابیام» نوشت که در آن آمده بود: «به رغم اینکه من از اسمگذاریهای جدید
که به جای وحدتبخشی به مسلمین در بین آنها ایجا تفرقه میکند گریزانم،
ولی به صراحت و به وضوح اعلام میکنم که من وهابیام و جزو کسانی هستم که
توفیق حب شیخ محمد بن عبدالوهاب و حب دعوت او را دارم.» و سپس به تفصیل از
«فضائل وهابیت» سخن رانده بود.
روش تشکر و هجوم! روش
همیشگی ابوبصیر الطرطوسی آن است که در تریبونهای مختلف تحت اختیارش از
«دوستان جهاد و حامیان آن» تشکر کند؛ از جمله ترکیه و «آزادگان و افراد
شریف کویت» و شبکهی الجزیرة و شبکهی وصال و شیخ عدنان العرعور و صفحه
«انقلاب سوریه ضد بشار اسد» در فیسبوک و مصطفی عبدالجلیل (رئیس شورای ملی
انتقالی لیبی). در همین حال، الطرطوسی اصرار دارد بر حمله به برخی اشخاص و
طرفها از جمله شیخ سعید رمضان البوطی (از دهه 90 میلادی بارها به او حمله
کرده بود و بعد از شهادت او باز هم از او بدگویی کرد)، و شیخ الازهر شیخ
احمد الطیب (که الطرطوسی او را «شیخ گمراه» خوانده است) و شیخ صلاح ابوعرفة
(امام مسجد الاقصی). او بارها هم به اهالی حلب حمله کرده است، کما اینکه
به هر کس هم که «خواهان محدود شدن انقلاب به گزینههای مسالمتآمیز» است
حمله مینماید.
از دیگر هدفهای حملات ابوبصیر الطرطوسی «خط
سکولار» در مخالفین سوری است، خصوصا هیثم منّاع رئیس «هیئت هماهنگی ملی در
مهاجرت» [ههیئت التنسیق]، به اضافهی برهان غلیون (زمانی که رئیس شورای ملی
مخالفین بود). الطرطوسی در عین حال شدیدا از هیثم المالح تمجید مینمود و
خواستار آن بود که او در رأس ساختارهای سیاسی مخالفین قرار بگیرد.
وی تعدادی از گفتارهای خود را که در سالهای 2011 و 2012 منتشر کرد، به حمله به سکولاریسم اختصاص داده بود.
الطرطوسی
دموکراسی را حرام [و شرکآمیز] میداند چرا که به قول او «هر کاری که به حد
اعطای سفت مُشَرّع [قانونگذار حقیقی یا دین آورنده] به مخلوق برسد ... را
نباید پذیرفت و نباید به هیچ شکلی از اشکال در آن مشارکت کرد، چرا که این
کار برخاسته از شرک است.»
پینوشت: *قرمطی
در ادبیات دینی و سیاسی اهل سنت در قرون میانه، به بخشی از طایفهی
شیعیان اسماعیلی گفته میشد که برای آنان عقاید کفرآلود و زشتی قائل بودند و
رفته رفته این اصطلاح تبدیل به یک عبارت توهین آمیز با بار شدیدا منفی
مذهبی شد.