در دنیای اسرارآمیز ما، هر از گاه ماجراهایی اتفاق می‌افتد که انسان در شگفت می‌ماند که چه نامی برای آن‌ها برگزیند.آیا این ماجراها را یک تصادف محض بنامد یا آن که در پشت آن‌ها واقعیت دیگری نهفته است که هنوز بشر از رمز و راز آن آگاه نیست.

به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، یکی از ماجراهای شگفت‌انگیز برای زنی رخ داد به نام «کیت» که خود از حس ششم قوی و نیروهای روانی خارق‌العاده برخوردار است. این زن سال‌ها قبل شوهرش را از دست داده بود و با تنها دخترش «کارول» در شهر «اتلانیا» واقع در آمریکا می‌زیست.

پدر «کیت» در اتریش خدمت می‌کرد پس از آن که زندگی را بدرود گفت: او را در گورستان «آرلینگتون» که یک گورستان نظامی در «واشنگتن» است به خاک سپردند. به فاصله کوتاهی از او،‌مادرش نیز با زندگی وداع کرد که جنازه او را نیز در کنار شوهرش گذاشتند.

دخترش «کارول» که در زمان وقوع این حوادث دردناک بیمار و بستری بود نتوانست در مراسم خاکسپاری آن‌ها شرکت کند و همیشه از این بابت افسوس می‌خورد.

یک سال بعد، روزی کارول از دبیرستان  به خانه آمد و به مادرش اطلاع داد که قرار است از طرف دبیرستان همراه با همکلاسی‌هایش برای دیدار از مقبره سرباز گمنام به شهر «واشنگتن» بروند مقبره سرباز گمنام در گورستان «آرلینگتون» قرار داشت یعنی همان جایی که پدربزرگ و مادربزرگش را دفن کرده بودند فردای آن روز «کیت» به دبیرستان دخترش «کارول» رفت و از اولیای دبیرستان درخواست کرد که هنگام دیدار از گورستان «آرلینگتون» به دخترش اجازه دهند که چند دقیقه‌ای از بقیه جدا شده سری به مزار پدربزرگ و مادربزرگش که تا مقبره سرباز گمنام فاصله چندانی نداشت بزند مسئولان دبیرستان نیز با این درخواست موافقت کردند.

بهتر است بقیه ماجرا از زبان خود کیت بشنویم؛ از اینکه توانستم موافقت اولیای دبیرستان را جلب کنم بسیار خوشحال بودم «کارول» نیز در این شادمانی با من شریک بود. چون می‌دانستم که در این سفر، دخترم «کارول» وقت زیادی ندارد و ناگزیر است با شتاب هرچه تمام‌تر، سری به قبر پدربزرگ و مادربزرگش بزند و دوباره به هم‌کلاسی‌های خود بپیوندد فکر کردم بهتر است قبلاً‌به یک برنامه‌ریزی کوچک دست بزنم و ترتیبی بدهم که او بتواند کار خود را آسان‌تر انجام دهد.

تصمیم گرفتم روی قبر پدر و مادرم علامت مشخصی بگذارم که «کارول» بتواند به راحتی آن را پیدا کند. بهترین علامت یک تاج گل بود. چون فکر می‌کردم سفارش گل به یک گل‌فروشی با تاخیر همراه شود و یا فراموش کنند که بفرستند، بهتر دیدم زحمت این کار را به گردن یکی از مقامات آن گورستان نظامی که زمانی از دوستان شوهرم بود بیندازم.

از این رو نامه‌ای همراه با پول برای این شخص که درجه سرهنگی داشت فرستادم و خواهش کردم که در روز موعود، تاج گلی حاوی گل‌های سرخ و سفید بر روی مزار پدر و مادرم بگذارد. هنگامی که «کارول» از این سفر گروهی به خانه بازگشت با خوشحالی گفت: مادر، خیلی زود توانستم قبر مادربزرگ و پدربزرگ را پیدا کنم. گل‌های سرخ و سفید زیبایی که روی قبر آن‌ها قرار داشت بهترین علامت برای یافتن مزار آن‌ها بود. اما عجیب‌ترین بخش ماجرا از این جا آغاز می‌شود.

در حدود دو هفته پس از بازگشت «کارول» از واشنگتن «کیت» نامه‌ای از آن سرهنگ که به او سفارش گل رز داده بود دریافت کرد. این نامه از ایالت «آیوا» پست شده بود که همراه آن پول گل پس فرستاده شده بود.

مضمون نامه چنین بود: « خانم عزیز، چند روز پس از آخرین باری که شما را در مراسم خاکسپاری پدر و مادرتان دیدم از خدمت بازنشسته شدم و دیگر مسئولیتی در گورستان «آرلینگتون» ندارم و در حال حاضر در ایالت «آیوا» به سر می‌برم. چون نامه شما به نشانی من در گورستان «آرلینگتون» پست شده بود آن را عیناً به ایالت آیوا فرستادند.

اما زمانی که این نامه به دستم رسید دیگر دیر شده بود و از زمان سفر دخترتان گذشته بود از این که نتوانستم برایتان خدمتی انجام دهم به راستی متاسفم. همراه این نامه مبلغی را که بابت خرید گل فرستاده بودید عیناً برایتان پس می‌فرستم امیدوارم موقعیت مرا درک کرده باشید.»

«کیت» از خواندن این نامه سخت تعجب کرد او از این دوست قدیمی شوهرش گله‌ای نداشت زیرا می‌دانست که او بی‌تقصیر است. تعجب او از این بود که اگر نامه به موقع به دست این شخص نرسیده، پس چه کسی آن گل‌های سرخ و سفید را درست مانند آنچه که او سفارش داده بود روی قبر پدر و مادرش گذاشته بود؟ او کسی را در واشنگتن نمی‌شناخت.

«کیت» گفت: هنوز هم این ماجرا به صورت معمایی لاینحل باقی مانده است. شاید بتوان آن را به حساب تصادف گذاشت یا شاید بتوان گفت: شخص دیگری که سلیقه‌ای عیناً مانند او داشته این تاج گل را برای آشنایان فقیر خود سفارش داده و اشتباهاً آن را روی قبر پدر و مادرش گذاشته باشد. اما نه تصادف و نه اشتباه هیچ کدام نمی‌تواند توجیه کننده این رویداد شگفت‌آور باشد به هر حال این تاج گل اسرارآمیز، مانند «ستاره قطبی» که دریانوردان را در شب تاریک راهنمایی می‌کند، «کارول» را به مکان مورد نظرش رهنمون گردید.

انتهای‌پیام/
برچسب ها: حوادث ، شگفت ، انگیز
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار