*
نام « محمدتقی علائی » در آسمان تاریخ شهرستان پیشوا به سان خورشیدی تابان می درخشد. مبارزی که در آغاز جوانی اش کفن می پوشد تا به همراه دیگر مبارزان حماسه ی پانزده خرداد سال 1342 را رقم زند. او حرکتش را از همان روزها آغاز نموده و مسیری پانزده ساله را پشت سر می گذارد تا لکه ننگی به نام حکومت طاغوت را از صحنه روزگار برچیند.
مجاهد کفن پوش آن سالها و خالق حماسه ی پانزده خرداد ، حالا در قامت یک شاعر، حماسه ای دیگر آفریده است. حماسه ای از جنش شعر و ادب. کتاب «حماسه عشق » مجموعه ی اشعار « محمدتقی علائی » است که نشر عطش در 288 صفحه آنرا روانه بازار نموده است. کتابی که اگر علائی قالیچه زیر پایش را نمی فروخت، هیچ گاه پشت ویترین کتابفروشی ها خودنمائی نمی کرد. در بیت بیت اشعار «حماسه عشق » روحیه ی شهادت طلبی و ایثار علائی به چشم می خورد.
طرح زیبای روی جلد کتاب به خواننده این نوید را می دهد که سفره ی پرباری برایش پهن گشته است. سفره ای پر از میوه های رنگ و وارنگ و پرآب و شیرین ...
علائی را برای اولین بار در منزل یکی از دوستان پیشوایی ام زیارت نمودم. پیرمرد افتاده حالی که نور از چهره و کلامش می بارید. شعری می خواند و از آن نفس گرم و پرشورش بهره ای بسیار بردیم.
کتاب «حماسه عشق » با اخوانیه ای آغاز می شود. یکی از شعرای رودسر به نام حاج آقای قربانی شعری سروده با عنوان « دعوت نامه » برای محمدتقی علائی که ابیاتی از آن را با هم می خوانیم :
که چندی پیش از رحمت شنیدم
علائی شاعری شیرین زبان است
شنیدن کی بود مانند دیدن
بدیدم نکته سنج و نکته دان است ...
علائی هم در جوابش غزلی می سراید با همان ردیف و قافیه :
به شهر رودسر قربانی ما
به چشم اهل و دین مردی جوان است
غلامی پیر اما با ارادت
به دربار حسین از عاشقان است
بخش ابتدایی کتاب اشعار انقلابی، سیاسی علائی را در بر می گیرد. اشعاری با عناوین جنایت پهلوی، درد دین، از جور منافق، خون بر شمشیر پیروز است، در رابطه با تحریم اقتصادی ایران و آمریکا و ... و بخش دیگر کتاب غزلیات و عاشقانه های او گنجانده شده است.
اشعار آغازین کتاب به امام خمینی (ره) تقدیم شده است و این نشانگر عشق پاک و خالص علائی به پیر جماران است. همان امامی که به خاطرش کفن سفید پوشید. در اوایل دهه 60 که کشور غرق در مسائل جنگ بود، علائی هم با روحیه ی لطیف و طبع شعر خویش از قافله عقب نمی ماند و غزلی را در وصف رزمنده های جان بر کف جبهه ها می سراید.
شعری که در صفحه ی 47 کتاب توجه هر خواننده ای را به خود جلب می نماید. این شعر علائی، انسان را از شلوغی ها و هیاهوی زندگی ماشینی امروز برای لحظاتی جدا نموده و به فضای پاک و بی ریای آن روزگار می برد. خوب است که چند بیت آغازین آنرا اینجا بیاوریم :
درود ای جنگ جویان دلاور
درود ای عاشقان اره داور
درود ای ارتش اسلام و قرآن
همه در جبهه چون سد سکندر
شاعر در جایی از اشک روزگار دم می زند و از دلهای بیماری که مدت مدیدی است به خواب زمستانی فرو رفته اند. این نشان از درد شاعر در روزگار ما دارد :
گریه دارد روزگار ما که یک غمخوار نیست
جان به لب آمد خدایا چشم دل بیمار نیست
یک هزاران روح سالم در زمان ما مجو
هر کجا رو می کنم جز مردم بیمار نیست
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم هر صفحه کتاب « حماسه عشق » به سان یک کوچه آشتی کنانی است که دلهای رهگذران را با انقلاب پیوند می دهد. دلهایی که به خاطر بسیاری از مسائل از این مسیر عقب مانده اند.
در پایان این یادداشت، دستان این پیرمرد شاعر که حماسه ای بنام عشق را آفریده بوسه می زنیم و آرزو می نمائیم که خداوند نفس گرمش را برای همیشه پایدار نگه دارد.
یادداشت: سیدمرتضی عظیمی