سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،وطن امروز و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.


در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«کاریکاتورهایی‌که در سامرا جان گرفتند! »به قلم سعد الله زارعی اختصاص یافت:


هجوم روزهای چهارشنبه و پنجشنبه تروریست‌های «داعش» به شهر سامرا و تلاش برای ویران کردن مضاجع ائمه و بزرگان دینی در این شهر که به شکست انجامید، ظرفیت آن را دارد که بطور جدی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. تلاش‌هایی از این دست به احتمال زیاد ادامه می‌یابد و در عین حال از نوعی حمایت منطقه‌ای و بین‌المللی هم حکایت می‌کند. چه اینکه هیچ کس تردید ندارد که اقداماتی از این دست ریشه در یک طراحی چند لایه اطلاعاتی و سیاسی دارد و براساس فرمول «توسعه درگیری‌های مذهبی و طایفه‌ای به مثابه راه حلی برای به فراموشی سپردن نقش غرب در عقب‌ماندگی مسلمانان و جنگ‌هایی که غرب علیه آنان تحمیل کرده است»، دنبال می‌شود. برای رسیدگی به ابعاد این پرونده ابتدا مروری به روند قدرت‌یابی عاملان مستقیم این حادثه خواهیم داشت و سپس دلایل حمایت غرب از آن را تا اندازه‌ای که در حوصله یک یادداشت است، مورد اشاره قرار می‌دهیم.

همزمان با بن‌بست اقدامات تروریستی در سوریه در اواخر سال 1390 سر و کله یک گروه جدید در سوریه تحت عنوان «الدولهًْ‌الاسلامیه فی‌العراق والشام» پیدا شد که البته پیش از این به عنوان «شاخه القاعده در عراق» شناخته می‌شد. توسعه دامنه فعالیت این گروه به سوریه در حالی اتفاق افتاد که این گروه درجریان درگیری‌های اواخر سال 1385 و اوائل سال 1386 با دادن تلفات زیاد از عراق گریخت و راهی لبنان شد که حاصل آن درگیری‌های موسوم به «نهرالبارد» در خرداد 1386 بود. در این درگیری‌ها نیز این گروه تلفات زیاد داد و از ارتش لبنان شکست خورد.گروهک «دولت اسلامی عراق» 5 سال بعد به سوریه سرازیر شد و با عنوان اختصاری «داعش» فعالیت خود را در استانهای حلب، رقه و دیرالزور توسعه داد و امروز به جریان اول معارضه مسلحانه علیه دولت این کشور تبدیل شده است. این درست زمانی بود که پروژه «همایش‌های سیاسی با حضور 40 تا 80 کشور با محوریت آمریکا» و پروژه «ارتش آزاد سوریه» با شکست مواجه شده بودند و رویه آمریکایی‌ها مبتنی بر «شکست اسد به هر قیمت و توسط هر کس» شده بود. پروژه داعش در مقابل نیروهای مقاومت تاب نیاورد و شکست‌های پی‌درپی متحمل شد، ضمن آنکه در فاصله تیر 92 تا خرداد 93 نتوانست به هیچ پیروزی دست پیدا کند.

داعش پس از این شکست‌ها به سمت استان الانبار عراق آمد تا بخت خود را در این کشور بیازماید ولی علیرغم آنکه طی یک نبرد چند هفته‌ای، فلوجه و بخش‌هایی از شهر رمادی مرکز استان سنی‌نشین الانبار را به تصرف درآورد، نتوانست تأثیری روی پایتخت عراق که هدف نیروهای ابوبکر البغدادی از کوچ به فلوجه بود، برجای بگذارد و در عمل به محاصره ارتش عراق و نیروهای مردمی این کشور درآمد. اما در همان حال گزارش‌های مستندی وجود داشت که از حمایت جدی و تمام عیار دولت عربستان از این گروه حکایت می‌کرد. تصاویر ماهواره‌ای بارها ستون‌های نظامی را نمایش دادند که نشان می‌داد، حمل تسلیحات بصورت کاروانی از عربستان وارد استان الانبار و سپس به فلوجه و رمادی سرازیر می‌شود کما اینکه نیروی هوایی عراق چندین نوبت این ستونهای حمل تسلیحات را مورد حمله قرار داد.

با وقوع بن‌بست در فلوجه و عملیات پی‌درپی حکومت عراق علیه داعش و نیز با برگزاری انتخابات با شکوه ریاست جمهوری در سوریه که فقدان حمایت مردمی تروریست‌های داعش را برملا کرد و نگرانی و عصبانیت مشترک آمریکا و عربستان را نیز در پی داشت، داعش تصمیم گرفت با یک «اقدام بزرگ» بر خوشحالی جبهه مقاومت و دولت‌های حامی مردم سوریه در منطقه نقطه پایان بگذارد و از این‌رو تصرف و تخریب حرم امام هادی و امام عسکری -علیهما‌السلام- در شهر سامرا پایتخت استان صلاح‌الدین در دستور کار قرار گرفت. حمله روزهای چهارشنبه و پنجشنبه هفته گذشته به حرم‌های مطهر بزرگان شیعه نتیجه این طراحی بود که البته این بار هم ارتش عراق و هزاران مانع حرم مطهر ائمه بزرگوار ضمن خنثی کردن توطئه تروریست‌ها ضربات مهلکی را بر این گروه وارد کردند. خبرها بیانگر آن است که داعش با دادن صدها تلفات ناگزیر به فرار گردیده است.

اما نکته‌های مهمی که از ارتباط موثر طرف‌های منطقه‌ی و بین‌المللی حکایت می‌کنند، وجود دارند که بدون توجه به آن تحلیل ابعاد حادثه ممکن نیست؛ از جمله:
 
1- توسعه فعالیت داعش در سوریه در خلال اردیبهشت 91 تا خرداد 92 در حالی صورت گرفت که این گروه دو بار و در مواجهه با نیروهایی به مراتب ضعیف‌تر از ارتش سوریه (یعنی صحوه‌های عراق در سال 85 و ارتش لبنان در سال 86) شکست خورده و تلفات زیادی داده بودند. از سوی دیگر بازگشت دوباره این گروه از مناطق شمالی سوریه به مناطق مرکزی عراق هم در حالی صورت گرفت که دولت عراق به مراتب از پاییز و زمستان 85 قوی‌تر می‌باشد. کاملا واضح است که قدرت‌یابی داعش در یکی دو سال اخیر نمی‌تواند یک «رخداد درونی» تلقی شود.

2- اقدامات پرهزینه داعش بدون برخورداری از یک «پشتوانه مطمئن مالی» ممکن نیست چطور ممکن است که یک گروه بدون پشتوانه جدی مالی، سه سال درگیر هزینه‌هایی که از هزینه‌های معمول سالانه یک کشور هم فراتر است، باشد. با این وصف نباید تردید کرد که برنامه حمله به حرم ائمه  شیعه یک تصمیم داخلی گروه داعش نبوده است اما در عین حال چنین اقدامی آشکارتر از آن است که سر فرماندهی آمریکا در خلیج‌فارس که هدایت ناوگان پنجم این کشور را برعهده دارد، از آن بی‌خبر باشد. کما اینکه آمریکا گزارش تحرکات بسیار کوچک‌تر جبهه مقاومت را افشا کرده و یا در اختیار کشورهای وابسته به خود قرار می‌دهد.

3- تلاش برای تخریب حرم امامین عسکریین و اهانت به قبور مطهر بزرگان شیعه در سامرا از نظر اعتقادی به وهابیت نزدیکتر است تا به گروه داعش. چرا که براساس بررسی‌هایی که روی اعضای داعش صورت گرفته است، اعضای عراقی و غیرعراقی این گروه «حنفی مذهب» می‌باشند که تخریب قبور و مخالفت با زیارت اعتاب مقدسه را حرام دانسته و احترام به «اموات مومنین» را مستوجب پاداش اخروی می‌داند. پس کاملا واضح است که اقداماتی از این قبیل که متاسفانه در سوریه به منهدم کردن قبر صحابی بزرگوار پیامبر حجربن عدی منجر گردید با وهابیت و سرگذشت و اعتقادات آنان تناسب بیشتری دارد. گفتنی است که طراحی برنامه حمله به حرم ائمه در سامرا درست در زمانی انجام شده که عربستان بشدت از ایران ناراضی و عصبانی بوده است کما اینکه شبکه تلویزیونی «العربیه» نوشت عربستان در پرونده‌های منطقه به ایران باخته است.

4- اشتباه نشود اهانت به قبور مطهر ائمه (ع) خود یک برنامه نیست بلکه مقدمه یک برنامه است به این معنا که اساس بحث دامن زدن به درگیری میان مسلمانان بخصوص میان اهل سنت و شیعیان است و حمله به قبور ائمه و صحابه می‌تواند بعنوان «قوی‌ترین چاشنی» درگیری مورد استفاده قرار گیرد. در واقع برنامه حمله به حرم ائمه در سامرا ظرفیت آن را داشت که شیعیان را بشدت عصبانی کرده و به سامرا سرازیر کند و باعث کشته شدن هزاران نفر گردد کما اینکه در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه بلندگوهای 4 مسجد اهل سنت در سامرا که در سیطره تروریست‌ها قرار داشت، اهل سنت را با عنوان «سنی‌های غیرتمند» مورد خطاب قرار داده و آنان را به پیوستن به جهاد علیه روافض- که منظورشان شیعیان بود- دعوت می‌کردند که البته این دعوت‌ها چندان مورد اعتنای برادران سنی مذهب سامرا که اکثریت قاطع جمعیت این شهر را شامل می‌شوند، قرار نگرفت.

جا دارد در اینجا سوال کنیم آیا «درگیری شیعه و سنی» یک نسخه اصیل وطنی است یا یک نسخه وارداتی است. اگر کمی به فقه و تاریخ و منطق حنفی‌ها- چه امامان اولیه و چه شخصیت‌های دینی فعلی‌شان- مراجعه کنیم درمی‌یابیم که از این فقه، تاریخ و منطق جز تسامح و تساهل مذهبی در مواجهه با مذاهب دیگر اسلامی از جمله مذهب شیعه و نحله‌های  مرتبط با آن مثل علوی‌ها، زیدیه و اسماعیلیه برنمی‌آید و امام ابوحنیفه که به شاگردی امام جعفر صادق-ع- علیرغم آنکه دستکم سه سال از امام ششم ما بزرگتر بوده، افتخار می‌کرده، بیش از ائمه مذاهب دیگر اهل سنت به رفق و مدارای مذهبی توصیه می‌کرده است. پس درگیری نیروهای داعش در سوریه، فلوجه، رمادی و سامرا نمی‌تواند برخاسته از منطق دینی و مذهبی باشد. اما در عین حال این لقمه حتی از دهان آل سعود هم بزرگتر است. اگر این اتفاق افتاده بود، عربستان نمی‌توانست خود را از تبعات سنگین و غیرقابل محاسبه آن برکنار بداند. اما غربی‌ها می‌توانستند به جهل توده‌هایی که از نظر آنان و به گمانشان فقط ظاهر و صورت ماجرا را می‌بینند، تکیه کرده و توسل به چنین اقدامی را توصیه نمایند.

کما این که حمله به شخصیت‌های مقدس، مکان‌های مقدس و متون مقدس از جمله پیامبر و قرآن و مساجد در غرب سابقه زیادی دارد که اقدام پلید کشیش «تری جونز» در شهریور 89 در به آتش کشیدن قرآن و ماجرای انتشار کاریکاتورهای اهانت‌آمیز علیه پیامبر بزرگوار اسلام در روزنامه‌های رسمی فرانسه، انگلیس و دانمارک در شهریورماه 1391 نمونه‌هایی از این مسئله است آیا کشورهای غربی که در آن سال‌ها این اقدامات وقیحانه را تحت عنوان «آزادی رسانه» و «حقوق بشر» توجیه کرده‌اند، می‌توانند در اهانت به حرم بزرگان اسلام در این منطقه بی‌طرف و بدون نقش تلقی شوند؟ آیا می‌توان هزاران شاهد و بینه را نادیده گرفت؟بر این اساس می‌توان گفت عملیات نظامی علیه بزرگترین مراکز فرهنگی بشر و مقدس‌ترین مکان‌هایی که بشر در آنها آرام می‌گیرد، یک موضوع ساده و یک رخداد منقطع از سایر رخدادهایی که از نظر مفهومی در یک مسیر و هدف قرار می‌گیرند، نیست

کورش شجاعی ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«تقديم به مادران چشم به راه»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

فقط بايد مادر يا پدر باشي که از عمق وجود و سويداي دل معني دوري و فراق فرزند را فهم کني. فقط بايد مادر باشي که بتواني شب هاي متوالي خواب را از چشم هايت بستُري تا جگرگوشه ات گرسنه نماند و راحت بخوابد، فقط يک مادر مي داند و مي فهمد که دلبندش چگونه با صداي قلبش آرام مي گيرد و سر بر سينه مادر مي گذارد و به خواب مي رود و ماه ها و سال ها از پي هم اين چنين مي گذرد تا کودک کم کم قد مي کشد و بزرگ مي شود. پدر و مادر با خنده هاي دلبندشان شاد مي شوند و از کمترين ناخوش احوالي و يک تب ساده او دلگير و بي تاب. فقط يک مادر مي داند پرستاري از فرزند تب دار و مريض حتي براي چند روز و چند ساعت چه ها که با دل مادر نمي کند، حتي يک زمين خوردن ساده جگرگوشه شوري در دل مادر مي اندازد چه رسد به اين که سال ها براي بزرگ کردنش زحمت ها کشيده باشد و براي شکفتن غنچه وجودش همچون باغباني مهربان و دلسوز نه آب که جان و وجودش را به پاي فرزند ريخته و قد کشيدنش را به تماشا نشسته و سال ها نگاه به قد و بالاي فرزند، دل مادر را ميهمان بهترين دلخوشي ها و بهجت ها کرده باشد ولي به ناگاه پاييزي زودرس، بهار زندگي نوجوانش را نشانه گيرد و در آن باد پاييزي، مادر عاشق به فراق فرزند دچار شود، فقط بايد مادر باشي تا بداني دوري حتي چند روزه از فرزند چه ها که با دل مادر نمي کند و اگر اين فراق نه يک هفته و يک ماه و يک سال بلکه سال ها طول بکشد آن گاه با دل مادر چه مي کند؟ اما اين را فقط مادران شهيدان جاويدالاثر مي دانند و بس.

گرچه همه مادران عزيز و گرانقدرند و همچون جان عزيز و کرامند اما مادران شهيدان به واسطه معامله با خدايشان اجري ديگر دارند و در اين ميان مادران شهيداني که پس از سال ها انتظار و چشم به راهي براي واگويه هاي دل هاي پررنج از فراق دلبندشان به پلاکي يا حتي بخشي از لباس رزم فرزندشان دلخوش کرده اند و به آن نيز دست نيافتند خداوند از سر لطف و کرمش اجري مضاعف برايشان مقدر مي فرمايد آخر همان قطعه فلزي پلاک يا بخشي از لباس آن فرزند دلبند که سال ها به قد و بالاي او نگاه کرده و دلخوش بوده براي مادر شهيد جاويدالاثر حکم پيراهن يوسف براي يعقوب کنعاني دارد، اين سرزمين مفتخر است به وجود عزيز مادراني که هيچ اثري از فرزند شهيدشان به دست شان نرسيده اما هر از گاهي به هنگامه نماز صبح يا در نيمه شب هاي تنهايي سراغ لباس هايي که روزي بر تن دلبندشان بوده مي روند و با آن لباس ها و پيراهن ها که از آن رايحه يوسف شان به مشام جان شان مي رسد چه نجواهاي مادرانه اي دارند.

فقط بايد مادر باشي تا بداني فراق دلبند چه جانفرسا و جانسوز است، فقط بايد مادر باشي که بداني هيچ مادري، هيچ وقت حتي نمي خواهد لحظه اي به لباس عزاپوشيدن براي فرزندش يا فراق از جگرگوشه اش بينديشد اما رسم زمانه چيز ديگري است و در اين ميان در دل مادران شهيدان «گمنام در زمين» و «نامدار در آسمان» غوغاي ديگري است، مادران شهيداني که پيکرشان به آغوش پدر و مادرشان بازگشته حال و هوايي ديگر دارند چون از پس آن هجرت عارفانه و رسيدن به شهادت و لقاء ا... وصال با مرزوق عندربهم خود حال و هوايي دارد اما دلم خون است براي دل مادران آن چند هزار شهيدي که هنوز بعد از ۲۵سال از پايان جنگ تحميلي ارتش بعث عراق عليه کشورمان قطعه اي از لباس يا استخوان يا پلاک شان تفحص مي شود و به آغوش وطن وخانواده هايشان بازمي گردد و دلخون ترم براي خانواده ها و خصوصا مادران و پدراني که پس از گذشت اين همه سال هنوز هيچ نشاني از آن نام آوران به خدا رسيده به دست شان نرسيده الا روياهاي صادقه اي که هر از گاهي اين مادران و پدران مي بينند و آنجا به وصال جگرگوشه هاي به عرش سفر کرده شان نائل مي شوند و يا يعقوب وار شميم يوسف دلبندشان را از پيراهن هايشان به گوش جان مي رسانند. اي عزيز مادران، اي مادران هنوز چشم به راه گوارايتان باد رضاي خداوند باري تعالي به خاطر صبر جميل و روح بزرگتان که اين چنين شما را به زينب کبري (س) شبيه کرده است. رضوان الهي گواراي همه شهيدان و شهيدان جاويدالاثر، بوسه همه غيرتمندان و جوانمردان و اهل وجدان و اين حقير بر چادر عفت و خاک پاي تان اي مادران چشم به راه.

مطلبی را با عنوان«بازخواني سوگند رياست‌جمهوري»و به قلم محمد کاظم انبار لویی در ستون سرمقاله روزنامه رسالت میخوانید که به شرح زیر است:

رئيس‌جمهور براساس اصل يكصدوبيست‌ويكم قانون اساسي در مجلس شوراي اسلامي در مقابل نمايندگان ملت با حضور رئيس قوه قضائيه و اعضاي شوراي نگهبان حضور مي‌يابد و سوگند ياد مي‌كند و سوگندنامه را امضا مي‌نمايد. رئيس‌جمهور سوگند ياد مي‌كند: "پاسدار مذهب رسمي كشور باشد و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور و ترويج دين و اخلاق نمايد." بدون شك پاسداري از مذهب رسمي كشور و ترويج دين و اخلاق از وظايف كليدي رئيس‌جمهور و دولت تحت امر اوست. اين سوگند نسبت رئيس‌جمهور را با مذهب رسمي، ترويج دين و اخلاق دقيقا مشخص كرده است. طبيعي است رئيس‌جمهور بايد از هر فرصتي براي پاسداري از مذهب رسمي و ترويج دين و اخلاق بهره‌گيري كند.

رئيس‌جمهور پس از مقام رهبري عالي‌ترين مقام رسمي كشور است و اين مرتبت به او موقعيتي در جمهوري اسلامي مي‌دهد تا بتواند وظيفه پاسداري از مذهب رسمي و ترويج دين و اخلاق را در مقام رياست قوه مجريه عملياتي كند.با اين مقدمه مي‌رويم به بازخواني مواضع رئيس‌جمهور در دو سه هفته  اخير؛ رئيس‌جمهور محترم درجشنواره ارتباطات مي گويد؛ 

- دوران رساندن پيام از بلندگوها و منبرهاي يك‌طرفه و سنتي به سر آمده است. كم‌كم به نقطه‌اي مي‌رسيم كه جايي براي استبداد پيام نباشد.(1)رئيس‌جمهور محترم در همايش بيمه سلامت همگاني مي‌گويد: "بگذاريم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب كنند. نمي‌توان با زور شلاق مردم را به بهشت برد!"(2)

جناب آقاي روحاني رئيس‌جمهور محترم در مراسم هفته جهاني محيط‌زيست مي‌گويد:

- عده‌اي بيكار و متوهم مدام غصه آخرت مردم را مي‌خورند در حالي‌كه نه مي‌دانند دين چيست و نه آخرت.
- دين را نبايد دست دولت داد، دولت ديني خوب است، اما در مورد دين دولتي بحث كنيم. دين بايد دست علما، حوزه‌ها، مراجع و صاحب‌نظران و فرهيختگان و دلسوزان باشد. آنها بيايند دين را تبليغ كنند.(3)

مخاطب رئيس‌جمهور در اين بيانات كيست؟ در شرايطي كه صدها كانال ماهواره‌اي دشمن دين و دنياي مردم ما را هدف قرار داده است، در شرايطي كه در فضاي مجازي دشمن با سايت‌هاي ضداخلاقي و مستهجن كه سر در آخور هاليوود و امپراتوري رسانه‌اي صهيونيست‌ها دارد اخلاق و فضيلت‌هاي ديني را مورد هجوم قرار مي‌دهد، نوك حمله رئيس‌جمهور در عمل به ترويج دين و اخلاق بنا به سوگند رياست‌جمهوري به كدامين سو است؟اساسا منبر يك رسانه يك‌طرفه نيست. فرستنده پيام و گيرنده پيام در يك ارتباط چهره به چهره در برابر هم هستند. راز و رمز توفيق در رسانه منبر همين است. در جشنواره ارتباطات سخن از استبداد پيام آوردن و ربط آن به رسانه منبر آن هم از سوي رئيس‌جمهور كه خود روحاني است، چه معني مي‌دهد؟

رئيس‌جمهور مي‌گويد: تبليغ دين بر عهده علما، صاحب‌نظران و فرهيختگان و دلسوزان است. سئوال اين است كه مگر جناب رئيس‌جمهور خود جزء علما نيست؟ او خود را صاحب‌نظر در دين و فرهيخته و دلسوز نمي‌داند؟ مگر با انتخاب مردم او با تبليغ دين به عنوان يك عالم ديني در كسوت فرهيختگي خداحافظي كرده است؟!اگر مردم خود راه بهشت را انتخاب مي‌كردند، اساسا فلسفه ارسال رسل و نزول وحي و آوردن پيامبران به عنوان شريعت الهي چيست؟كدام پيامبر را سراغ داريم كه مردم را به زور شلاق به بهشت دعوت كرده است. كدام عالم ديني را در طول حيات دين سراغ داريد كه با زور شلاق دين را تبليغ كرده است. چرا متلك‌هاي جريان روشنفكري عليه عالمان دين بايد از تريبون‌هاي دولتي بيرون آيد؟!آيا مراجع عاليقدر، علما و نخبگان ديني در دانشگاه و حوزه كه غصه دين و آخرت مردم را مي‌خورند و دغدغه ترويج و تبليغ دين دارند واقعا بيكار هستند؟!آنها نمي‌دانند دين چيست؟ آخرت كدام است؟ اگر اينها ندانند دين چيست و آخرت كدام است، پس چه كساني مي‌دانند؟رئيس‌جمهور محترم خود اذعان دارند كه تبليغ دين را بايد دست علما و مراجع و فرهيختگان داد. خب اگر اينها بيايند تبليغ دين كنند، بايد گفت يك عده بيكار هستند؟ اگر آنها از روي دغدغه دينداري و دغدغه آخرت مردم به ترويج دين بپردازند،گفته شود آنها نه مي‌دانند دين چيست و نه آخرت؟! اينجا سخن از امپرياليسم خبري جهان و جريان مسلط رسانه‌اي صهيونيسم كه در برابر دين ايستاده‌اند، نيست. اينجا سرانگشت اشاره رئيس‌جمهور به حوزه و دانشگاه است.

آيا اين‌گونه سخن گفتن با فرهيختگان حوزه و دانشگاه اعتدال است؟ اين اعتدال فاصله دولت و حوزه و دينداران را زياد  و در مهلكه افراط و تفريط هدايت مي‌كند. بايد ديد وقتي رئيس‌جمهور سخن مي‌گويد شب قبل از آن، مشاوران رسانه‌اي و طراحان پيام رئيس‌جمهور، سخنان وي را در مسير سوگند و اداي وظايف رياست‌جمهوري هدايت مي‌كنند يا در مسير جريان روشنفكري كه از هر فرصت براي ضربه زدن به حوزه و دين و دينداران سود مي‌جويند؟جناب آقاي روحاني مي‌فرمايند: "به عنوان رئيس‌جمهوري از شرايط پهناي باند راضي نيستم."(4) در حالي‌كه نخبگان كشور در شوراي عالي فضاي مجازي دغدغه حفظ دين و اخلاق جامعه اسلامي ما را دارند، در حالي كه حتي در كشورهاي ديگر كه دغدغه‌هاي اخلاقي ندارند، از پيچيدگي فضاي مجازي مطلع هستند و دغدغه‌هاي امنيتي و حفظ اسرار ملي دارند، رئيس‌جمهور بدون دغدغه موضوع افزايش پهناي باند را در جشنواره ملي ارتباطات و فناوري اعلام مي‌كند. آيا اين موضع در راستاي سوگند وي در پاسداري از مذهب رسمي و ترويج دين و اخلاق و پاسداري از استقلال و مرزهاي سياسي و فرهنگي كشور است؟!اگر پاسخ، مثبت است، رئيس‌جمهور از مسئولان ذي‌ربط سئوال كنند كه در اين گشايش پهناي باند در فضاي مجازي چه چيزي بين ما و دنيا مبادله شده است؟

علما و مراجع به وظيفه خود در ترويج دين اهتمام دارند. اما آيا عمل رئيس‌جمهور به سوگند خود و تعهد دولت در ترويج دين، نامش دولتي كردن دين است؟!دولت با عمل به اين وظيفه به مشروعيت خود كمك و پايگاه‌هاي خود را در ميان دينداران تقويت مي‌كند.
دولت نبايد به بهانه اينكه متهم به ترويج دين دولتي مي‌شود، وظايف و سوگند خود را در قانون اساسي در قبال ترويج دين و اخلاق تعطيل كند. نگارنده از آقاي روحاني كه خود از علما و بزرگان دين و فرهيختگان است، فروتنانه مي‌خواهد با دينداران و اهالي حوزه مهربان‌تر سخن بگويد. اين رويكرد به ترويج دين و اخلاق و پاسداري مذهب رسمي در كشور كمك مي‌كند.

روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«اقتصاد رانتی چیست؟»در ستون یادداشت روز خود توسط محمد منتظر المهدی به چاپ رساند که در زیر میخوانید:


از یک سال پیش تاکنون تعداد قابل‌توجهی از سیاسیون این طرفی و آن طرفی بر واقعیت انکارناپذیر بی‌هویتی جریان مدعی «اعتدال» که هیچ چیز نگفت و صاحب هیچ گفتمانی هم نشد، صحه گذاشته‌اند اما مساله اینجاست که بالاخره گروهی معلوم با شعار «ما می‌توانیم معیشت مردم را دیگرگون سازیم» با رای ملت انتخاب شده‌اند و امروز نیز ظهورشان آشکارا پیش روی چشمان همگان قرار دارد! این جمعیت اکنون پست‌های کشور را قانونا اشغال کرده‌اند و دیگر انکارشدنی نیستند! پس آشنایی با سیره و منش فکری آنها حالا چه اعتدالی باشد چه انحرافی و چه افراطی یا شایسته دریافت هر اتیکت دیگر، ضروری می‌نماید. رسانه‌ها موظف هستند برای شناساندن زیر و بم این جریان به ملت تلاش کنند چرا که کنکاش در موجی که جامعه را به سمت یک «انتخاب» رهنمون ساخته خود مسیری است که به مقصود پر پیچ و خم «بلوغ» می‌رسد ان‌شاءالله.

تا اینجای کار آنچه وضوح یافته همفکری و هم‌هدفی تیم رسمی دولت دکتر روحانی در کلیات مشی اقتصادی است. در این حلقه محدود رسمی نه خبری از گفتمان فکری – فلسفی واحدی هست و نه شعاری گفتمانی با پیش‌زمینه‌ای تبیین شده به گوش می‌رسد. هر چه هست فعالیت اقتصادی نفتی است و محصولات شبه‌نفتی چون پتروشیمی و سایر بخش‌های وابسته همچون بانکداری. اتفاقا خودی‌هایی چون کرباسچی و مرعشی که پیش از این دولت روحانی را برآمده از حزب و اندیشه «کارگزارانی» خوانده بودند نیز با ردگیری همین مدعای نفتی و مشی و منش اقتصادی دولت یازدهم ناف دولت جدید را به اکبر هاشمی‌رفسنجانی گره زده بودند. با این مقدمه شاید بد نباشد به جای گرفتار ماندن در نقل‌قول‌های بی‌مایه‌ای که با هدف مغشوش کردن اذهان جامعه از «اقتصاد»، بعضا در بازه زمانی ثابت به صورت تکرار شونده، بیان می‌شود با تفکرات اقتصادی تکذیب نشده این گروه رسمی آشنایی پیدا کنیم.

1- شاید مهم‌ترین نقل قول اقتصادی هفته اخیر را بتوان در کلام رئیس‌کل بانک مرکزی دولت یازدهم جست‌وجو کرد. جهان نیوز با انتخاب تیتر «دفاع سیف از جریمه و حقوق حرام!/ بانک‌ها سوار بر وام‌گیرندگان خرد و مَرکب گردن‌کلفت‌ها» در همین رابطه نوشت: «ولی‌الله سیف روز پنجشنبه گرچه گفت «مدعی نیستیم که آثاری از ربا در سیستم بانکی کشور وجود ندارد» اما اضافه کرد: «دستورالعمل‌ها و آیین‌نامه‌های اجرایی که صادر شده غیرربوی بوده و شبهه‌ای از ربا در آنها وجود ندارد(!)» وی همچنین به دیدارهای خود با علما و مراجع‌ تقلید هم اشاره کرد و گفت: «نباید فقط به ایجاد بانکداری بدون ربا قانع باشیم بلکه باید هدفگذاری ما تحقق کامل بانکداری اسلامی باشد.» سیف به‌گونه‌ای سخن گفته که گویا اکنون بانکداری بدون ربا در حال اجراست. اظهارات جناب رئیس‌کل و اشاره‌اش به دیدار با مراجع تقلید در حالی است که مراجع‌ عظام بارها و بارها درباره وجود ربا در سیستم بانکی و حرام بودن جریمه دیرکرد، هشدار داده‌اند».

نکته مهم اظهارات رئیس‌کل بانک مرکزی درباره بانکداری ربوی «زمان» مطرح‌شدن آن است. در سال «فرهنگ و اقتصاد» تیم‌های عملیاتی بسیاری در کشور در تلاشندزیرساخت‌های اقتصادی کشور را با کمک‌رسانی به دولت از طرق قانونی اصلاح کنند، تا دیگر شاهد رونمایی از فسادهای چندهزار میلیاردی نباشیم و گردن‌کلفت‌ترین مراکز اقتصادی کشور با جریمه‌های سنگین «حرام»، مردم را بابت دیرکرد در پرداخت یک وام چند میلیون تومانی، از هستی ساقط نکنند! پیش از این نیز رئیس‌کل بانک مرکزی در بحبوحه کاهش قیمت ارز با مداخله‌ای عجیب اقدام به «کددهی» آشکار به کلان‌سرمایه‌داران فعال در این حوزه کرده بود.به نظر می‌رسد کارگزارانی‌ها همان اندازه که به قول «بانک جهانی» از سال 1368 و با پایان جنگ در به وجود آمدن شرایط و ضوابط مبتنی بر اقتصاد سرمایه‌داری به صورت عملی نقش داشته‌اند در حفظ وضعیت موجود نیز هم‌قسم هستند. البته این بدان معنا نیست که دولت‌های قبلی عزم جدی و فکر عملیاتی برای بهبود اوضاع و فاصله گرفتن از سیستم اقتصادی نظام سرمایه‌داری داشته‌اند.

2- بدترین شکل اقتصاد رانتی وابسته به نفت و سرمایه حاصل از فروش آن، در دوران پس از جنگ به اسم خصوصی‌سازی توسط کارگزارانی‌هایی متولد شد که آن زمان هنوز حزبی متشکل و منسجم را به وجود نیاورده بودند. در این شکل از اقتصاد بیمار، حلقه‌ای ثابت با استفاده از «رانت اطلاعاتی»، اول از همه بر سر سفره اقتصاد حاضر می‌شوند.به‌طور مثال در بخش تاریخچه تعداد قابل‌توجهی از واحد‌های پتروشیمی فعال در کشور که توسط اقلیتی ثابت و واحد اداره می‌شوند، آشکارا به این موضوع اشاره شده  است که چون در فاصله سال‌های 68 تا 72 نیاز به خصوصی‌سازی در این حوزه وجود داشت «ما» زودتر از بقیه دست به کار شدیم و کارخانجات دولتی را در «مناقصات و مزایده‌ها» برنده شدیم!! یعنی آن زمانی که اکثریت ملت در فکر نان‌شب بودند یک عده‌ای که حتی «سرمایه‌دار» هم نبودند با اطلاع از تصمیمات دولت «زود» رسیدند و امروز فرزندان‌شان با پول سرمایه نفتی کشور انواع کالاهای لوکس به کشور وارد می‌کنند و کماکان این شجره واحد به تولیدکنندگان و سایرینی که با انگیزه مثبت قصد ورود به عرصه اقتصاد رانتی کشور را دارند، صدمات جدی و جبران‌ناپذیر وارد می‌سازند.

 مثال بارز حضور و دوام مجدد این اقلیت در دولت یازدهم را می‌توان در ماجرای رانت 650 میلیون یورویی جست‌وجو کرد. فردی با استفاده از اطلاعات رانتی خود با اخذ دو امضای طلایی از دو مدیر عالیرتبه حلقه اول دولت، در هنگامه خالی بودن خزانه(!) ثروتی هزاران میلیارد تومانی به جیب زد! جالب اینجاست که پس از افشای ماجرا توسط احمد توکلی، نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی کماکان آن مدیران دولتی معلوم، به دفاع از عملکرد خود می‌پردازند و افشای این ماجرا را برآمده از «سوءتفاهمی کوچک» برمی‌شمارند! پس لزوما نیاز به بالا کشیدن آشکار حق مردم نیست. گاهی اطلاع از بالارفتن 50 ریالی قیمت دلار از یک شب قبل، می‌تواند فردی را به آلافی برساند. عرفا نام این رویه را «دزدی با چراغ» گذارده‌اند و اقتصاددانان «رانت» می‌خوانندش!

3- «واردات» شاه‌کلید اقتصاد رانتی است. چرا؟ چون منفعت کلان سرمایه‌داران نفتی در «واردات بیشتر» برای تحکیم روابط با بنگاه‌های اقتصادی نظام سرمایه‌داری بین‌الملل است. اتفاقا از اصول آلودگی به نظام سرمایه‌داری، بالا رفتن بی‌رویه میزان «مصرف» در جامعه است. در یک اقتصاد سالم غیررانتی درآمد کشوری چون ایران که «آورده دریاست نه سیل» خرج واردات کالاهای لوکس و اتومبیل‌های آنچنانی نمی‌شود بلکه در بخش تولید سرمایه‌گذاری می‌شود. دلگی اقتصادی اما حکم می‌کند آسان‌ترین مسیر برای ثروت‌افزایی شخصی و گروهی انتخاب شود!

پس مدیران چندملیتی با افتخار به معدود دلالان دولتی ایرانی «رشوه و شیرینی و حق معامله» پرداخت می‌کنند و در مقابل این دستخوش‌های چند میلیون دلاری، همان درآمد کشور از فروش نفت و گاز را نیز دلالان داخلی دوباره به جیب خارجی‌ها بابت «واردات کالاهای غیرضرور» واریز می‌کنند. آیا معامله‌ای پرسودتر از این سراغ دارید؟ مروری بر رشد عجیب و غریب میزان واردات کالاهای کشاورزی، مصرفی و لوکس به کشور در دولت یازدهم خود شاهدی بر این مدعی است. تنها راه مبارزه با این اقلیت مفت‌خور رانتی، قانونمند‌شدن فضای اقتصادی کشور است و بس! قطعا بهتر است مردم و رسانه‌ها به جای ورود به حوزه زرد کل‌کل‌های بی‌فایده سیاسی که توسط اتاق‌های عملیات روانی مشترک تیم‌های اقتصادی و فرهنگی دشمن مدیریت می‌شوند به حوزه گفتمانی قانونمندسازی اقتصاد کشور با هدف ایجاد اصلاحات بنیادین ورود کنند. با عزم ملی می‌توانیم یک بار برای همیشه پشت اقلیتی که یک به یک دولت‌ها و مدیران کشور را فارغ از هر انگیزه و گرایش سیاسی پیش‌خرید می‌کنند به خاک برسانیم.

«آزمون بزرگ احزاب عراقي»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به ستون سرمقاله روزنامه خود اختصاص داد:

تروريست‌هاي وابسته به تشكيلات موسوم به "داعش" طي يك هفته گذشته چند عمليات گسترده در شهرهاي عراق صورت دادند كه مهمترين آنها در سامرا و موصل بود. در اين عمليات علاوه بر هلاكت دهها تروريست، شماري از غيرنظاميان نيز كشته شدند.هر چند اين عمليات با شكست كامل تروريستها و فرار آنها خاتمه يافت ولي كاملاً روشن است كه تحركات اخير تروريستها، به دليل خشم و عصبانيت آنها و حاميانشان از پيروزي قاطع جناح دولتي و با هدف تحت فشار قرار دادن دولت نوري مالكي انجام مي‌شود.برخي منابع در دولت عراق از احتمال ادامه اقدامات تروريست‌هاي داعش خبر داده و نسبت به حمله اين گروه به عتبات عاليات در نيمه شعبان هشدار داده‌اند. ديروز نيز تروريست‌هاي داعش، انبار نفت استان الانبار را به آتش كشيدند.گستردگي عمليات اخير ترديدي باقي نمي‌گذارد كه عقبه قدرتمندي از اين عمليات پشتيباني مي‌كند. در حمله به سامرا، حدود پنج هزار تروريست شركت داشتند و براي ساعاتي توانستند 90 درصد محلات شهر را به طور كامل به اشغال در آورند. تروريست‌ها به قصد دستيابي به حرم عسكر?ين (عليهما السلام) نيز خيز برداشتند ولي با دفاع و از جان گذشتگي مدافعين حرم، در اجراي توطئه پليد خود ناكام ماندند. در پي اين حوادث، ارتش وارد عمل شد و شهر پاكسازي گرديد.

حوادث روزهاي اخير بيانگر اين نكته است كه مخالفان دولت نوري مالكي نقشه‌هاي خطرناكي را براي ناامن‌تر كردن عراق و ايجاد درگيري‌هاي فرقه‌اي طراحي كرده‌اند تا به زعم خود، جناح حاكم را كه در اختيار شيعيان است وارد بحران جديد و گسترده‌اي سازند.عصبانيت جريان مخالف دولت مالكي چندان هم بدون دليل نيست چرا كه آنها تمامي توطئه‌هاي خود را براي برهم زدن اوضاع و تغيير روند تحولات، به خصوص تأثير گذاشتن بر انتخابات مجلسي كه اخيراً برگزار گرديد ناكام مي‌بينند. مخالفان دولت عراق و حاميان منطقه‌اي و بين‌المللي آنها كه هزينه‌هاي زيادي را صرف قبضه كردن قدرت و به حاشيه راندن جناح شيعه كرده بودند اكنون خود را با واقعيت تلخ و ناخواسته يعني پيروزي مجدد نوري مالكي در انتخابات اخير مواجه مي‌بينند. پيروزي جناح اكثريت و گروه وابسته به نوري مالكي در انتخابات مجلس، همزمان با پيروزي دولت سوريه نيز بود كه اين تحول، خشم و عصبانيت مخالفان را دو چندان ساخت.

اين شكست‌ها و ناكامي‌هاي بزرگ جريان‌هاي سياسي عراق را كه به كشورهاي خاصي وابسته هستند را وادار كرده است تا تروريست‌هاي گروه‌هاي تكفيري و افراطي را بار ديگر وارد صحنه كرده و با تمام توان به پشتيباني لجستيكي و مالي آنها بپردازند.
در اين ميان، شبكه‌هاي تبليغاتي وابسته به مخالفان نيز با شبهه‌افكني و دروغ پردازي، جنگ رواني عليه دولت عراق را تشديد كرده‌اند. اين شبكه‌ها با طرح اين ادعاي دروغين كه دولت عراق با اهل تسنن وارد جنگ شده است با پخش صحنه‌هاي جهت‌دار و برنامه‌ريزي شده سعي در تحريك احساسات و تشديد خصومت فرقه‌اي دارند. در اين ميان برخي سياستمداران نيز با حمله به دولت، در اين نقشه شوم ايفاي نقش مي‌كنند، از جمله "النجيفي" رئيس مجلس عراق، مسئوليت اتفاقات تروريستي اخير را متوجه دولت و شخص نوري مالكي كرده درحالي كه كاملاً مشخص است تروريست‌ها مسبب حوادث اخير بوده‌اند و نيروهاي دولتي براي مقابله و اعاده امنيت وارد عمل شده‌اند.

مجموعه اين حوادث از توطئه‌اي بزرگ حكايت دارد كه عليه وحدت عراق به جريان افتاده است. عراق يكبار ديگر در مقطع حساس تاريخ خود قرار گرفته و در اين ميان شرايط براي گروه‌هاي شيعه بسيار حساس‌تر است.در انتخابات اخير هر چند گروه‌هاي شيعي اكثريت را كسب كردند ولي چندگانگي و تشتت در اين دوره مشهود بود. اين گروهها اگر مي‌خواهند مقطع حساس كنوني را سپري كنند و از معبر خطرناكي كه دشمنان ملت عراق ايجاد كرده‌اند به سلامت عبور نمايند چاره‌اي ندارند غير از اينكه اتحاد را سرلوحه برنامه‌هاي خود قرار دهند. شكست سنگين مثلث گروه‌هاي زياده‌خواه عراقي، ارتجاع منطقه و استكبار، در دو جبهه عراق و سوريه، شرايط جديدي را در منطقه به وجود آورده است. در شرايط حاضر، بديهي است كه اين مثلث شوم نه تنها دست از توطئه بر نمي‌دارد بلكه قابل پيش‌بيني است كه به هر اقدامي دست خواهد زد تا به زعم خود، كار را بر دولت و جناح حاكم در عراق سخت‌تر كند. به كارگيري گروه تروريستي "داعش" كه مدعي تأسيس حكومت اسلامي در عراق و سوريه است و از افراطي‌ترين و بدنام‌ترين گروه‌هاي تروريستي است در عمليات اخير، مويد اين نكته است كه مخالفان دولت عراق براي رسيدن به اهداف خود، به هر اقدامي دست خواهند زد.

"داعش" كه توسط سازمان‌هاي جاسوسي بين‌المللي ايجاد شده و از سوي دولت‌هاي متمول عرب منطقه تغذيه مي‌شود كارنامه جنايت باري در پرونده خود دارد. اين گروه، علاوه بر كشتن هزاران نفر در عراق و سوريه، هزاران خانه را به آتش كشيده و در حمله به اماكن مذهبي نيز در صف اول قرار دارد.اين گروه تروريستي با نفوذ در مناطق سني نشين عراق، خود را مدافع اهل تسنن نشان مي‌دهد و در واقع از ساكنان مناطق سني نشين به عنوان سپر انساني بهره مي‌گيرد كه اين ترفند شيطاني، كار دولت عراق براي مقابله جدي با اين گروه را دشوارتر مي‌سازد. با توجه به حوادث روزهاي اخير، مهم‌ترين نياز عراق، يكپارچگي و اتحاد گروه‌هاي سياسي است كه حائزان اكثريت در مجلس هستند و مي‌تواند زمينه تشكيل يك دولت قدرتمند را فراهم سازند، زيرا يك دولت قدرتمند است كه مي‌تواند بر توطئه‌هاي خطرناك و نقشه‌هاي شوم دشمنان ملت عراق غلبه كند.

دکتر سید محمد صادق خرازی در مطلبی که با عنوان«تاملی بر مناسبات ایران و آمریکا»در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند اینطور نوشت:

نزديك به سی‌و‌پنج سال است که چالش میان ایران و ایالات‌متحده آمریکا، ادوار مختلفي را سپری کرده‌است. روزگاری از تخاصم و براندازی تا گفت‌و‌گو و تعامل با ایران، از مهار دوگانه تا عضویت ایران در محور شرارت، از مهار منطقه‌ای ایران گرفته تا پذیرش قدرت منطقه‌ای ایران، کارنامه بلندی را در برابر خواننده محترم قرار می‌دهد. آنچه مهم است این است که ایالات‌متحده هنوز نتوانسته هم در برون خود و هم در درون خود به راه‌حل جامعی برای یک دیالوگ جامع و کامل با ایران دست پیدا کند. گفتار و رفتار به‌دلیل دوگانگی‌های متعارف به‌گونه‌ای است که تاکنون نتیجه‌ای در بر نداشته است. بازنگری در رفتار آمريكاي جمهوری‌خواه و آمريكاي دموکرات، آموزه بزرگی را پیش روی ما ایرانیان قرار می‌دهد؛ اینکه ایالات‌متحده شناخت دقیقی از مناسبات قدرت، دولت، حاکمیت و ملت ایران ندارد. بحران شناخت، اظهر من الشمس است. روزی ارزیابی ایران با منافع اسرائیل، روزی دیگر ارزیابی ایران با برداشت عربی و روزگاری ارزیابی ایران با اقدامات ایذایی و نادرست مخالفان ایرانی. هیچ‌کدام از این ارزیابی‌ها نتوانسته است سیاست خارجی کاخ سفید را در برابر ایران به صورت جدی برخوردار از هویت واقع بینانه کند.

اکنون در پس چند دهه فقدان بینش و دانش چندین بار دو طرف در عمان، ژنو، وین یا دیگر مناطق دنیا در صحنه‌های مختلف طی سال‌های گذشته به گفت‌و‌گو نشسته‌اند. اگر با این دید و عقبه بخواهیم به مذاکرات دیروز و امروز ژنو در سطوح معاونان وزارت خارجه بنگریم، نمی‌توانیم خوش‌بینانه به تحلیل موقعیت کنونی بیندیشیم. تبادل دیدگاه‌ها خوب است ولی نمی‌تواند کارساز باشد. سیاست درست، نیازمند تصمیم و اراده بالایی است که در آن افق دور دیده شود. سیاست برد–برد هیچ‌گاه در مخیله فکری طرف غربی نبوده است. به کار بردن واژه‌های تهدید و تعدیل هیچ‌گاه سازنده نیست.اگر آنها به دنبال راه برون‌رفت از بحران موجود هسته‌ای هستند، اراده و تصمیم، بهترین سیاست منطقی در قبال ملتی است که همه هزینه‌های استقلال را پذیرفته است.

مذاکرات ژنو آزمون دیگری است برای راستی‌آزمایی طرف آمریکایی. روزگاری آمریکایی‌ها بیشترین موانع را در دسترسی به راه‌حل جامع مرضی الطرفین ایجاد می‌کردند. اکنون زمان آن رسیده است به‌دلیل انبانی وسیع از موضوعات، دو طرف نخستین گام خود را به صورت ایجابی و مثبت به‌گونه‌ای بردارند که در ذهن ایرانیان تاثیر مطلوب بگذارد نه تاثیر معکوس.ما تاکنون با استراتژی منطقی از جانب 1+5 روبه‌رو نبوده‌ایم. آنچه می‌توان مشاهده کرد و شفاف بوده‌است، استراتژی بازدارنده با تهدید و همکاری و تحریم همراه بوده است. مذاکرات هسته‌ای گام مهمی برای آزمون طرف مقابل است. حال پرسشی در برابر خواننده محترم باقی می‌ماند، اینکه چرا باید دولت‌های غربی و ایالات‌متحده آمریکا قانع به بازی برد-برد باشند؟اگر کمی به تحولات منطقه با دیدی وسیع بنگریم نمی‌توان از موقعیت ژئوپلیتیک و ژئو استراتژیک کشوری چون ایران به راحتی گذشت. امکان ندارد کمربند امنیتی منطقه بدون همکاری ایران به نتیجه برسد.
دو رژیم در منطقه طی یک دهه گذشته سقوط کرده‌اند. همه می‌دانند در افغانستان و عراق اگر گوشه چشم ایران نبود، امروز، هر دو کشور به باتلاق خونی برای نیروهای خارجی تبدیل شده بودند.

بحران تروریسم در منطقه بیداد می‌کند و به پدیده‌های شومی برای امنیت آحاد مردم جهان تبدیل شده است. همکاری ایران، آمریکا و اروپا می‌تواند به معنای واقعی ریشه تروریسم را بخشکاند. نیم نگاهی به موقعیت قدرت منطقه‌ای ایران مهم‌ترین پاسخ است برای آنکه همه اردوگاه‌های غربی نیازمند تعامل و همکاری با ایران هستند. این همکاری زمانی می‌تواند به نتیجه برسد که در مذاکرات نحوه نگاه و برخورد غربی‌ها آمیخته و آموخته با در نظرگرفتن حق قانونی ایران در برخورداری از تکنولوژی هسته‌ای صلح‌آمیز باشد.نمایندگان ایران در مذاکره، نمایندگان حاکمیت، دولت و ملت و مورد وثوق رهبری هستند و همه نحله‌ها و نهضت‌های فکری سیاسی، همه گروه‌ها و احزاب به آنان  اعتماد دارند. آنها خوب می‌دانند چگونه از حقوق مردم پاسداری کنند. حقی که به هیچ وجه قابل اغماض نیست، حقی که ریشه در خاستگاه ملی مردم ایران دارد.

سید علی محقق ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«مذاکرات وين و تريبون داران مشترک المنافع داخلي»اختصاص داد:

فقط چهل روز ديگر از دوره شش ماهه تعيين شده براي نهايي کردن توافق ژنو زمان باقي است. ديپلمات‌هاي ارشد کشورمان اين بار خود را براي برگزاري دور پنجم از سلسله مذاکرات وين آماده مي کنند. دور چهارم گفتگوها با 1+5 تقريبا بي نتيجه به پايان رسيد و نمايندگان دو طرف بدون آنکه حتي يک کلمه در کاغذ پيش نويس توافقنامه نهايي بنويسند، راهي خانه‌هايشان شدند. اکنون هم تهران و هم طرف غربي براي پيشگيري از تکرار اين بي نتيجه‌گي و از دست رفتن فرصت، چاره را در برگزاري چانه‌زني‌هاي دو جانبه ديده‌اند. يکي دو هفته پيش ظريف و اشتون، روساي دو تيم مذاکره کننده در استانبول با هم گفتگو کردند و روز گذشته در اتفاق کم سابقه‌اي عباس عراقچي معاون ظريف و نفر دوم تيم مذاکره کننده ايران به اتفاق ديگر اعضاي تيم در ژنو با ويليام برنز قائم مقام وزير خارجه آمريکا، وندي شرمن معاون جان کري و نماينده واشنگتن در مذاکرات و ساير ديپلمات هاي اين کشور گفتگوي مهمي را برگزار کرده اند. انجام اين ديدارهاي از پيش تعيين نشده و خارج از دوره زماني مذاکرات به همراه ارتقاي سطح گفتگوهاي دو جانبه از سوي طرف امريکايي همه از حساسيت و پيچيدگي‌هاي مذاکرات پيش رو و نيز جدي بودن اراده‌ها براي به نتيجه رساندن اين ماراتن شش ماهه حکايت دارد.

در اين اوضاع و احوال، اما آنچه که طي 4ماه گذشته در ارتباط با مذاکرات هسته‌اي در تهران گذشته، حکايتي غريب است. آذرماه سال گذشته، روزي که محمدجواد ظريف و ياران ديپلماتش پس از نهايي شدن توافق اوليه در ژنو راهي تهران شدند، به جز اقليتي معروف، تقريبا همه تريبون‌هاي رسمي کشور از حصول اين توافق استقبال کردند و تريبون داران هميشه مياندار از اصولگراهاي سنتي و محافظه کار گرفته تا رهروان نيمه اعتدالي و ديگران، همگي دست ديپلمات هاي دولت اعتدال را از دور و نزديک به گرمي مي‌فشردند. افکار عمومي جامعه هم که سال گذشته در چنين روزهايي با آراي حداکثري خود در انتخابات نشان داد که خواهان ختم اين پرونده و مذاکرات فرسايشي و پايان دادن به دعواي 10 ساله است. از اين رو طبيعي بود که با آغوش باز به استقبال عاملان توافق اوليه ژنو بروند و ترک برداشتن ديواره سد تحريم ها را به جشن بنشينند.
 
اميدواري‌ها اما ديري نپاييد. ماجرا آسان نمود اول، ولي به سرعت افتاد مشکل‌ها. اقليت کفش انداز فرودگاه مهرآباد به تدريج تريبون‌ها را يکي پس از ديگري به کار انداختند. هر چه دور بعدي مذاکره ها حساس تر مي شد، بازار يارگيري و دلواپسي در تهران هم داغ‌ترشد.اقليت کوچک اما پر سر و صداي سپهر سياست کشور، روز به روز فشارها را به حوزه سياست خارجي دولت يازدهم افزايش داد. تيم مذاکره کننده به ازاي هر دوره مذاکره فشرده و پيچيده و حياتي در خانه حريف مجبور بود يک يا چند دور ديگر از مذاکره و چانه زني و بازخواست و با چاشني انواع اتهام در خاک خود را نيز از سر بگذراند. کار به جايي رسيد که ديروز و در آغاز حساسترين دور از مذاکرات، به ناگهان جمعي چهل نفره از اهالي دلواپس بهارستان به بهانه توافق ژنو و بهانه هاي ديگر، دولت حسن روحاني را به «تهديد» و «تضعيف» امنيت ملي ايران متهم کرده و وزير اطلاعات را براي بازخواست به مجلس احضار کردند.

در اين ميانه و درحالي که دولت و سکانداران دستگاه ديپلماسي در مساله هسته‌اي همزمان مجبور به جنگيدن در دو جبهه داخلي و خارجي هستند و فشارها و اتهام هاي تندروها هم روز به روز بيشتر و متنوع‌تر مي شود، سهم خواهان محافظه کار دولت و تريبون داران خوشحال ديروز هم به تناسب ساکت تر و کم پيداتر از قبل مي شوند. اگرچه بر فشار اهالي جبهه پايداري و تندروهاي منتقد دولت حرجي نيست و در عالم سياست و دعوي قدرت، چنين نيش هايي اقتضاي چنان کين‌هايي است، اما گلايه از سکوت اصولگرايان سنتي و محافظه کاري است که از روزهاي پس از انتخابات 92 و در موسم سهم خواهي تا کنون مدعي تر از همگان خود را شريک دولت و گاهي همه دولت و حاکميت دانسته اند. آنها اين روزها که بايد از مذاکراتِ مشروع و مورد تاييد نظام دفاع کنند، پيچ ميکروفون‌ها و تريبون‌هاي خود را بسته اند و ديپلمات‌هاي کشور را در مواجهه با 1+5 خارجي و دلواپس هاي داخلي و در حساس‌ترين پيچ از مسير شش ماهه توافق، تنها گذاشته اند.

 البته نگاهي به  مواضع و عملکرد تاريخي دو سه دهه گذشته اين جماعت نشان مي دهد که اگرچه همواره درموعد وزن کشي هاي سياسي وبرگزاري انتخابات هاي مهم و فراگيري مانند رياست جمهوري چندان راه به جايي نبرده‌اند اما به واسطه قدرت انعطاف خود همواره توانسته اند ميانداري خود در لايه هاي مختلف قدرت را حفظ کنند و به راحتي با هر جناح و تفکري که در دولت به قدرت مي رسد نيز مشترک المنافع شوند اما به وقت لزوم و نياز معمولا کمتر قواعد بازي هاي با منفعت مشترک را رعايت کرده اند.


مطلبی چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه حمایت را میخوانید که به قلم علی تتماج و با عنوان«متهم اصلی کیست؟»به چاپ رسید و به شرح زیر است:

 پاکستان دیروز روزی خونین را سپری کرد .منابع خبری اعلام کردند در چندین انفجار و حملات شبه نظامیان ده‌ها نفر کشته و زخمی شدند و دربرخی مناطق از جمله فرودگاه کراچی حالت فوق‌العاده اعلام شد. آنچه محور این ناآرامی‌ها عنوان شده حملات گروه‌های تروریستی وابسته به طالبان بوده است. هر چند که نقش این گروه‌ها را در این حملات نمی‌توان نادیده گرفت اما بررسی روند تحولات هفته‌های اخیر پاکستان و افغانستان نشان می‌دهد که در ورای این عامل، عاملی مهم‌تر نهفته است که با نقاب طالبان به دنبال اهداف خویش است. نام آمریکا نامی است که در رأس این حملات به چشم می‌خورد زیرا در باره جنایات اخیر طالبان دو گزینه مطرح است.

نخست آنکه در روزهای گذشته آمریکا 5 نفر از سران طالبان را در ازای آزادی سرباز دربند طالبان، از گوانتانامو آزاد کرد در حالی که ادعای میانجی گری قطر را مطرح کرد. این اقدام آمریکا با واکنش تند پاکستان و افغانستان مواجه شد زیرااین اقدام آمریکا زمینه ساز تحریک طالبان به گروگان گیری و کشتار بیشتر برای امتیازگیری از افغانستان و پاکستان و حتی نیروهای خارجی حاضر در افغانستان می‌شود. اگر نگوییم آمریکا با بحران سازی‌های روزهای اخیر در پاکستان و افغانستان به دنبال استفاده مستقیم از طالبان است، اقدام این کشور در آزاد سازی سران طالبان زمینه ساز تحریک آنها به کشتار بیشتر شده که مفهوم آن مشارکت آمریکا در بحران‌های کنونی است.
دوم آنکه آمریکا اکنون با چند چالش در داخل و منطقه مواجه است.

 در حوزه داخلی آمریکا به دنبال پنهان سازی رسوایی اوضاع نابسامان کهنه سربازان است حال آنکه افزایش بودجه نظامی را نیز زمینه ساز دریافت حمایت‌های بیشتر از کارخانه‌های اسلحه سازی می‌داند که هر دو مورد تأثیر بسیاری بر انتخابات میان دوره‌ای کنگره خواهند داشت. در عرصه داخلی افغانستان نیز آمریکا تلاش دارد از بحران‌های امنیتی به عنوان مؤلفه‌ای برای برهم زدن دور دوم انتخابات ریاست جمهوری بهره گیرد تا ضمن توجیه ادامه حضور نظامی در این کشور، زمینه ساز تشکیل دولتی ضعیف شود تا در ورای آن اهداف خود را به این کشور تحمیل کند.

 در قبال پاکستان نیز آمریکا چندان رضایتی از سیاست‌های منطقه‌ای این کشور به ویژه گرایش آن به ایران، روسیه و چین ندارد و خواستار رویکرد یک جانبه پاکستان به سیاست‌های آمریکاست. با این حال این کشور مهم‌ترین مؤلفه را استفاده از گروه‌های تروریستی می‌داند زیرا از یک سو توجیه کننده اهداف نظامی آمریکاست و از سوی دیگر ابزار فشاری بر کشورهای منطقه از جمله پاکستان و افغانستان است تا در چارچوب اهداف آمریکا پیش روند. بر این اساس می‌توان گفت که محور اصلی ناآرامی‌های پاکستان و حتی افغانستان ، آمریکاست که برای رسیدن به اهداف خود همچنان کشتار مردم را در اولویت قرار داده است. البته نباید نقش انگلیس در این تحولات را فراموش کرد زیرا انگلیس نیز منافع مشابهی را در منطقه پیگیری می‌کند که با نقاب آمریکا و طالبان در حال تحقق آنهاست.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«فرصت‌يابي ايران و آمريکا»نوشته شده توسط جواد گیاه شناس پرداخت:

مذاکره دو تيم ديپلماتيک ايران و آمريکا بر سر مناقشه هسته‌اي و توافق جامع از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار است. ويليام جي برنز معاون وزير خارجه آمريکا و وندي شرمن معاون وزير خارجه آمريکا در امور سياسي هيات اعزامي آمريکا و سيد عباس عراقچي معاون حقوقي و امور بين‌الملل وزير امور خارجه ايران گفت‌وگوهاي کم سابقه دو جانبه ايران و آمريکا را هدايت مي‌نمايند. ناظران بين‌المللي معتقدند که در سفر اخير دکتر محمد جواد ظريف در استانبول ترکيه و ديدار وي با خانم اشتون مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپايي، طرفين بر ابعاد مشکلات عدم دستيابي يک توافق جامع در وين 4 صحبت نموده و ايران را با ابعاد نگراني‌هاي عميق و کارشکني‌هاي طرف آمريکايي مواجه نموده‌اند و برهمين توصيه طرف اروپايي، ايراني‌ها را تشويق به مذاکره با آمريکايي‌ها نموده است.

اينک درک متقابل هر دو طرف از موقعيت زماني و همچنين الزامات يکديگر مي‌تواند راهگشاي مشکل هسته‌اي ايران و گفت‌وگوهاي وي با آمريکايي‌ها باشد. راهي که فعاليت‌هاي داخلي و بين‌المللي دولت تدبير و اميد را نيز قطعا تحت‌الشعاع قرار خواهد داد. خوب است بدانيم اينک فرصت استثنايي ايران در بزنگاه انتخابات آينده ايالات متحده آمريکاست که مي‌تواند از همه مهمتر موقعيت ايران را در مقابل طيف افراطيون داخلي و بين‌المللي اين کشور ارتقاء دهد، جناح داخلي در ايالات متحده که از دير زمان تنها و تنها يک ايران نابود شده را در روياهاي خود مي‌پروراند، باز هم تلاش مي‌کند تا اينچنين القا نمايد که سياست‌هاي تحريم و تهديد اوباما و محاصره ايران نارسا بوده و بايد گزينه مقابله نظامي در اولويت قرار گيرد. از سوي ديگر اوباما نيازمند آن است تا سياست‌هاي منطقه‌اي خويش را موفقيت بار جلوه دهد او در پي آنست که عنوان نمايد تحريم‌ها کارساز بوده و ايران را به کاهش سطح مناسبات اتمي و مذاکره با آمريکا کشانده است.

در برابر چنين تحليلي دو جناح ميانه رو و افراطي در داخل نيز محور مذاکرات را مورد آناليز جدي قرار مي‌دهند. افراطيون داخلي بدون در نظر گرفتن موقعيت نظام اسلامي در داخل و خارج خواستار مقابله با مذاکره مي‌باشند هرچند عده‌اي اين گروه را دلواپس و وابسته به نگرش قبلي تيم مذاکرات مي‌دانند اما شناخت ماده ذهني آنان و به طور کلي طيف افراطيون خالي از فايده نيست. به طوري که با تحليل ادوار مختلف سياست خارجي ايران از آغاز پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي در مي‌يابيم سياست خارجي جمهوري اسلامي حاصل منازعه و کشمکش دو طيف فکري و انشقاق نظري آرمانگرايي ايدئولوژيک و واقع‌گرايي اصولي بر مبناي منافع و امنيت ملي مي‌باشد.

 آرمانگرايان با انگاره تئوريک هماره ارزش‌ها و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي را بر منافع و چارچوب‌هاي بين‌المللي ترجيح داده و واقع گرايان را به خيانت و مصالحه و دست شستن از ارزش‌هاي اصيل انقلاب متهم مي‌سازند. اين نگرش تا قبل از روي کار آمدن دولت محمود احمدي‌نژاد به صورت متقن و روشمند با اتکا بر مولفه‌هاي تئوريک خويش انتقادات بسياري را بر دولت‌هاي قبلي وارد مي‌نمود اما پس از روي کار آمدن دولت نهم و قرار گرفتن قطار سياست خارجي بر ذهنيات آرمانگرايي و امتحان اين مولفه‌ها در بوته عمل و تنگنا‌ها و فشارهاي ناشي از نگرش‌هاي ساختار شکنانه اين مدل از اداره سياست خارجي همچون کاغذ پاره خواندن قطعنامه‌ها و... اينک در حال بازسازي نگرش‌هاي تئوريک خويش مي‌باشد. هرچند سطحي از واکنش‌هاي بيروني اين جناح تحت عنوان دلواپسان را در جامعه شاهد هستيم اما بايد گفت اين نگرش با ضعف گفتماني جدي مواجه شده است.

 ضعفي که بدنبال بازسازي ابعاد دروني نگرش خويش است. بنابراين دولت روحاني با شناخت وضعيت داخلي اوباما و همچنين مشکلات گفتمان آرمانگرايي مي‌تواند فرصت کنوني ديپلماسي ايران را در يک نگرش نوظهور تحت عنوان واقع گرايي ايدئولوژيک ايجاد نمايد. اين نگرش مستلزم شناخت جايگاه منطقه‌اي و بين‌المللي ايران بوده و در همين راستا نيز برخي تحولات منطقه‌اي مي‌تواند مددکار نگرش حاکم بر عرصه سياست خارجي ايران و فرصت‌گشايي فعاليت‌هاي آن باشد. پيروزي بشار اسد در انتخابات سوريه و موازنه آمريکا و روسيه در سوريه و اوکراين منطبق برشرايط نوخواسته دولت روحاني است بنابراين مي‌بايست فرصت‌هاي طرفيني را در مذاکرات در نظر گرفته و اين بار و در پايان دولت اوباما از هدر رفتن فرصت جلوگيري کرد.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار