به گزارش
خبرنگار سینما باشگاه خبرنگاران؛ زمانی فیلمهای ماورایی در سینمای ایران با خط قرمزهایی اساسی مواجه بودند یعنی خط قرمزهایی که در صورت اجرا ماهیت این گونهی نمایشی را به طور کلی عوض می کردند.
خطر تحریف شدن باورهای دینی و همینطور ابتلا به خرافه باوری تا مدتها باعث شده بود که مسئولین کشور سینمای ماوراء را با دیدی مشکوک بنگرند و معدود آثار اینچنینی هم معمولا پایانبندیهایی داشتند که تمام قسمتهای ترانس فیزیکی داستان را یا خواب و رویای یکی از قهرمانها نشان میداد و یا توطئهی یکی از شخصیتهای منفی که میخواسته بنابر اهداف به خصوصی بقیه کاراکترها فکر کنند پای جن و پری در کار است.
به هرحال مخاطب آن دوره در انتهای تمام این فیلمهای نیمه ماورایی –که تعدادشان خیلی هم کم بود– میفهمید که هیچ جن و پری و هیولا و روحی در کار نیست و هرچه بوده یا خواب بوده یا وانمود خصمانهی یکی از شخصیتهای داستان.
مشخصا تکرار چند بارهی چنین پایان بندیهایی مخاطب را کم کم به تمام محرکههای داستانی این نوع از آثار بیتفاوت کرده بود چون فیلمی که همه میدانستند در انتها قرار است حرفش را پس بگیرد، از همان ابتدا توسط هیچ بینندهای جدی گرفته نمیشد.
البته راه برای فیلمهای علمی- تخیلی کمی بازتر بود و موجودات فضایی حق داشتند که در فیلمها به تهران بیایند و از طرفی بعضی از آدمهای اینجایی میتوانستند سفرهایی فانتزی به فضا داشته باشند اما در این میان ابدا خبری از سینمای ماوراء نبود.
ژانر وحشت با چنین اوضاعی در سینمای ایران خفه شد و ما نتوانستیم بعد از مدتها حتی یک نفر را داشته باشیم که بتوان او را به طور تخصصی فیلم ساز این حوزه دانست.
اما سال 1384 سال عجیبی برای مخاطبان ایرانی بود. در این سال مردم ایران فیلمی را دیدند که قدم در سرزمین ماوراء الطبیعه گذاشته بود و تا آخر کار هم حرف خودش را پس نگرفت.
البته این پیشروی باز هم کار سینما نبود و تلویزیون، آن هم در ایام ماه مبارک رمضان دست به چنین تحول عظیمی زد .
سریال "او یک فرشته بود" ساختهی علیرضا افخمی با وجودمشکلاتی که بارها برای آن پیش آمد تا انتهای آخرین قسمت روی آنتن تلویزیون رفت و استقبال مردم مسلمان ایران از این اثر، فشارها را روی گونهی ماورایی فیلم سازی در ایران کمتر کرد طوری که منتقدان آن مجبور به عقب نشینی و تجدید نظرهایی اساسی در آراءشان شدند.
اینکه یک اثر هنری را نباید به مثابه یک متن تئوریک بررسی کرد و از آن نمیبایست توقعی را داشت که از یک مقاله یا سخنرانی علمی داریم، بحثی بود که باید جا میافتاد تا انتقادها به فیلمهای ماورائی ایران کمتر بشود.
البته چنین بحثهایی قبلا در مورد فیلمهای تاریخی-مذهبی هم مطرح و عمدتا حل شده بود اما فیلمسازی ماوراء خیلی دیرتر در دستور کار قرار گرفت.
سید داوود میرباقری، پرچمدار فیلمسازی تاریخی-مذهبی در ایران که خودش هم سابقا تحصیل کردهی حوزهی علمیهی شیعی بود توانست با سریال ماندگار "امام علی(ع)" راه را برای خیلی از افراد دیگر هم باز کند و نشان بدهد که فیلم بهتر است درخیلی از فرازها به قوانین درام وفادار باشد تا متون تاریخی.
مسلم است که اگر سریال امام علی(ع) و آثار همتای آن قرار بود مثل یک متن تاریخی مورد نقد قرار بگیرند مشکلات فراوانی از دل آنها در میآمد اما با تلاش تاریخی سازان ایران، برای همه جا افتاد که (این فیلم است نه تاریخ)
اما برای سینمای ماوراء چنین تلاشهایی صورت نگرفت و این درحالی است که سالها پیش از این یکی از علمای بزرگ شیعی یک کتاب داستانی درگونهی ماوراء به رشته ی تحریر درآورده بود که مخاطبان زیادی هم پیدا کرد.
"سیاحت غرب" نوشتهی علامه قوچانی که میتوان آن را با کمدی الهی دانته مقایسه کرد یک حرکت رو به جلو در فن قصه گویی ایرانی بود که بسیار هدفمند و با نیتهای تعلیمی تألیف شد اما این راه بعد از ایشان توسط افراد دیگر پیگیری نشد و سیاحت غرب همچون تک ستارهای چشمک زن در آسمان ادب ایران باقی ماند.
جالب است که در گذشته خیلی از مخاطبین، سیاحت غرب را به جای اینکه یک داستان آموزنده بدانند آن را واقعیتهایی میدانستند که از مکاشفات آیت الله فوچانی حکایت میکند واز همین توهم عجیب مشخص میشود که در ذهن بسیاری از افراد اجتماع برای تخیل تعریف مشخصی وجود نداشته و یا مورد استفادهی آن معلوم نبوده است.
البته در خود همان دوره میشد برای رفع تمام این شبهات، در کنار کتاب سیاحت غرب سری هم به سیاحت شرق همین نویسنده زد.
به هر حال هفتادودوسال از نگارش کتاب سیاحت غرب گذشته بود که سریال "او یک فرشته بود" ساخته شد و این بار به جای اینکه کسی از زمین به دنیای ماوراء برود، یک نفر از دنیای ماوراء به زمین آمد تا آمدن او آزمونها و ابتلائاتی را برای شخصیتهای یک قصه به وجود بیاورد.
روند سریال سازی ماورائی سال بعد هم در تلویزیون ایران ادامه پیدا کرد و " اغماء" ساختهی سیروس مقدم را میتوان در دورهی خود نقطهی اوج این سبک در فیلمسازی ایران دانست.
سالهای بعد از آن هم این روند ادامه داشت تا اینکه روتین سازهای ماه مبارک رمضان در تلویزیون ایران کم کم از این سبک رویگردان شده و سراغ کارهای دیگر رفتند اما در تمام این مدت برخورد سینمای ایران نسبت به اینگونهی فیلم سازی کاملا بیتفاوت بود و تنها فیلمی که میتوان در این زمینه به آن اشاره کرد "کلبه" ساختهی جواد افشار است که با فروش کلی سه میلیون تومان، رکورددار کم بیننده ترین فیلم در تاریخ سینمای ایران است.
با این اوصاف ظاهرا پروندهی هنر ماورائی در ایران بسته شده است اما اگر فیلمسازان ما درهر زمینهای همیشه همگیشان از روی دست اولین نفر تقلید نمیکردند و به این شکل سینمای ایران تبدیل به کارخانهی بزرگ کلیشه سازی نشده بود، این ایده هم هنوز برای جذب مخاطب کار میکرد و قابل استفاده بود.
سینمای وحشت و سینمای پلیسی دو گونهای هستند که بدون نیاز به هزینههای آنچنانی برای جلوههای ویژه، توان بالایی درجذب مخاطب دارد اما ما در کشورمان به طور کل از این ظرفیتها غافل هستیم.
جالب اینجاست که آلفرد هیچکاک فیلم ساز مشهورانگلیسی که مورد حمایت و تأیید شهید آوینی هم بود تمام نود فیلمش را در همین دو ژانر سینمایی کار کرد اما تا به حال حتی یکی از هواداران و یا دوستان سید مرتضی هم کوچکترین تلاشی جهت احیای این ژانرها در سینمای ایران نکردهاند.
فیلمسازان ایرانی که کمدی را راحتترین راه برای جذب مخاطب میدانستند طی این سالها این ژانر را هم با تکثر فراوان و کاستن از کیفیت، برای سینماروها لوث و بیمزه کردهاند و امروز ما ماندهایم و یک سینمای بدون وحشت، بدون جنایت و پلیس، بدون ملودرام و عشق، بدون واقعههای تاریخی، بدون اکشن و فقط پر از شکلکهای روحوضی که قصد کمدی را بودن داشته اند و یا از آن طرف آثار بیسرو تهی که هیچ کدامشان را حتی نمیتوان تمرین خوبی هم برای فیلمسازی دانست اما همه پشت عنوان روشن فکری بودن مخفی شدهاند.
ماه مبارک رمضان از راه رسیده است و باز هم سینماها به حالت نیمه تعطیل درآمدهاند.
اگر ما از قبل تدبیری برای این امر در نظر داشتیم و تعدادی فیلم ماورائی معنوی مخصوص حال و هوای این ماه ساخته شده بود الان در تمام این گیشههای خلوت غلغله برپا بود.
یادداشت از: میلاد جلیل زاده
انتهای پیام/ اس