به گزارش
مجله شبانه باشگاه
خبرنگاران، خانه
امیرالمؤمنین علی علیه السّلام جنب مسجد کوفه قرار داشت، بین خانه حضرت و
مسجد دری " 3 " وجود داشت که آن حضرت برای ادای فریضه نماز از آن در به
مسجد می رفت.
در آن خانه صحن وسیعی وجود داشت که در آن سکّوهای
دیده می شد تا هر یک از رؤسای قبایل و فرماندهان که به خدمت امیرالمؤمنین
می رسیدند بر روی آن بنشینند.
در کنار خانه، میدان بزرگی بود که
قسمتی برای بستن چهارپایان و قسمتی برای اجتماع عموم مردم و هواداران علی
علیه السّلام ایجاد شده بود.
مردمی که در آنجا دور حضرت جمع می
شدند از جانثاران ایشان بودند و از هیچ فداکاری دریغ نمی کردند و تنها او
را ولیّ امر خود می دانستند و به خلافت احدی غیر از او راضی نمی شدند.
در
آن سال " 4 " اهالی عراق و جاهای دیگر برای یاری رساندن به علی علیه
السّلام در آنجا جمع شده بودند. هواداران علی علیه السّلام حدود چهل هزار
نفر بودند تا شاید پس از اتمام ماه رمضان با این سپاه عظیم به معاویه حمله
کنند.
آنان تصمیم داشتند دیگر مانند جنگ صفین فریب حیله های معاویه
را نحورند، زیرا نتیجه سُستی و عدم اطاعت از علی علیه السّلام را که همان
قدرت یافتن معاویه بود دیده بودند.
آن روزها هر کسی در مجلس امام
علیه السّلام وارد می شد می دید که رؤسای قبایل به نزد علی علیه السّلام می
آمدند و آمادگی خود را برای جنگ با معاویه اعلام می کردند و تصمیم داشتند
خلافت را در خاندان نبوّت مستقر کنند و نگذارند زورگویان و فاسقان بر آنها
حکومت کنند.
اوضاع کوفه در ماه رمضان چنین بود. اما هیچ چیزی علی
علیه السّلام ا از انجام فرایض و نماز و روزه بازنمی داشت. هنگامیکه وقت
نماز می رسید و مؤذّن اذان می گفت مردم دسته دسته بسوی صحن مسجد می شتافتند
تا از بیانات بلیغ و زیبای آن حضرت که غیرت اسلامی را بحرکت درمی آورد
استفاده کنند. وقتی آن حضرت بالای منبر می رفت چنان سکوتی بر جمعیت حکمفرما
می شد که اگر پرنده ای از بالای مسجد عبور می کرد مردم صدای بالهایش را می
شنیدند.
همگی مبهوت بلاغت و فصاحت کلام آن حضرت می شدند، و تعجب
می کردند که چرا بعضی از مردم با داشتن چنین امامی با او مخالفت می کنند،
خصوصا گروه خوارج که برای توجیه شیطنت های خود بهانه تراشی می کردند.
هرگاه
نماز مغرب را به پایان می برد عده ای از بزرگان و فرزندان آن حضرت و
سایرین بهمراه او به خانه آن حضرت می رفتند و بر سر سفره افطار می نشستند.
قرّاء قرآن از هر سوی خانه به تلاوت قرآن مشغول می شدند، چنان مشغول دعا و
راز و نیاز بودند که گویا روز قیامت فرا رسیده است.
پس از صرف
افطار همگی مشغول صحبت می شدند اما آن حضرت خیلی کم صحبت می کرد و بسیار
اتفاق می افتاد که یک ساعت یا دو ساعت می گذشت اما ایشان صحبتی بر زبان نمی
آوردند. گویا درباره مسائل مهمی فکر می کرد، شاید اندیشه ایشان در این بود
که در حمله بر شامیان چقدر خون بر زمین خواهد ریخت، چرا که او جان مردم را
امانت خدا می دانست و میل نداشت خونی بی جهت ریخته شود.