به گزارش
خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران، درباره پیدایش سلفیگری باید اذعان داشت که این عقیده، به تدریج به وجود آمده و یکجا ایجاد نشده است. اندیشههای سلفیگری را وقتی در طول تاریخ اسلام بررسی میکنیم، میبینیم بخشی از اینها در قرنهای اوّل، دوم و سوم و برخی در قرنهای هفتم و هشتم، در زمان حیات ابن تیمیه وجود دارد. پس عقاید آنها یکباره شکل نگرفته است. مجموعه افرادی را که دارای این اعتقاد هستند، سلفی میخوانند.
حجت الاسلام صالحی در خصوص این مسئله گفت: دربارة پیدایش سلفیگری ابتدا باید به لغت سلف توجّه کنیم. سَلَف به معنای گذشته و گذشتگان است؛ ولی از نظر خود سلفیها، هر گذشتهای سلف نیست. از نظر آنها سلف عبارت است از افرادی که در سه قرن اوّل اسلام زندگی میکردند. از نظر ما؛ اگر این مدّعا دربارة مردم ساکن در قرن اوّل بود، میشد آن را به علّت صحابی پیامبر(ص) بودن پذیرفت. امّا وقتی دربارة مردم سه قرن گفته میشود، ما وجهی برای برتری دادن مردم این سه قرن بر دیگر مردم نمیبینیم.
وی افزود: مستند آنها در این باره، یک حدیث است. حدیثی که زیاد از آن استفاده میکنند: آنها میگویند: پیغمبر(ص) فرمودهاند: «خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم»؛ ما این سخن را در منابع روایی شیعی صحیح نمیدانیم: «بهترین قرنها، قرن من است و بعد از من مردمی که در قرن بعدی میآیند و مردم در قرن بعد.» این حدیث در کتاب «صحیح بخاری»، کتاب «شهادات»، در باب لایشهد علی شهادة الجور اذا اّشهد آمده است. حدیث شمارة 2652.
بنابراین، آنها اعتقاد دارندکه: به استناد این حدیث، کسانی که در سه قرن اوّل بودند، انسانهای شریف و خوبی بودند و مورد تأیید پیغمبرند و به آنها سلف میگوییم.
پس تکلیف این برش تاریخی معلوم شد و دیدیم این سلف به این معنای پدران و اجداد و قرون گذشته نیست، بلکه به معنی سه قرن اوّل پیدایش اسلام است. به استناد حدیثی که خدمتتان عرض کردیم، این معنای سلف در لغت.
وی خاطر نشان کرد: دربارة پیدایش سلفیگری باید اذعان داشت که این عقیده، به تدریج به وجود آمده و یکجا ایجاد نشده است. اندیشههای سلفیگری را وقتی در طول تاریخ اسلام بررسی میکنیم، میبینیم بخشی از اینها در قرنهای اوّل، دوم و سوم و برخی در قرنهای هفتم و هشتم، در زمان حیات ابن تیمیه وجود دارد. پس عقاید آنها یکباره شکل نگرفته است. مجموعة افرادی را که دارای این اعتقاد هستند، سلفی میخوانند.
این عقیده، در افکار خلیفة دوم، مروان بن حکم، معاویه و برخی اصحاب دیگر وجود داشته و در احادیثی رگههایی از آن پیدا میشود.
دکتر صالحی گفت: مثلاً از عمربن خطّاب و عایشه نقل شده است. اینها جزیی است و کلّی نیستند؛ مثلاً روایتی از خلیفة دوم به نقل از پیامبر(ص) آمده که میگوید: گریه کردن بر میّت جایز نیست؛ زیرا باعث عذابش میشود. این روایت در صحیح بخاری آمده است. بر این پایه، مسلمانان را از گریه کردن در وقت عزا منع میکنند. اتّفاقا در همین کتاب، روایت دیگری از عایشه آمده که گفته است، منظور ازجملة یاد شده این است که، در حالی که مردم گریه میکنند، مرده هم همزمان دارد عذاب میشود و منظور این نیست که به سبب گریة آنها، میّت عذاب میشود. در روایت دیگری هم آمده است که پیامبر(ص) از جایی رد میشدند، دیدند دارند برای زنی یهودی گریه میکنند. پیامبر(ص) فرمودند: او دارد عذاب میشود و آنها هم دارند برای او گریه میکنند.
حتّی اگر فرض کنیم عذاب او به سبب گریة آنها هم بوده، باز این دربارة غیر مسلمان است و نمیتوان آن را به مسلمان تعمیم داد. علاوه بر آن، عایشه در ادامهاش میگوید: در قرآن کریم خداوند میفرماید: «لاتزر وازره وزر اخری؛ کسی گناه دیگری را به دوش نخواهد کشید.» جالب این است که با وجود این دلایل و آیات، باز به ما میگویند در بقیع گریه نکنید تا مایة عذاب اهل قبور آنجا نشوید.
پس هم رگههای عقاید سلفی در کتب روایی موجود است و هم عقاید مخالف آن. دربارة توسّل که سلفیها آن را قبول ندارند در صحیح بخاری روایت شده است که عمربن خطّاب برای باریدن باران به عموی پیغمبر (ص)، عبّاس متوسّل شد؛ امّا مروانبن حکم، توسّل را قبول نداشته و جلوگیری میکرده است. جالب است که در صحیح آمده مردم که دیدند باران نمیآید، از عایشه راه چاره را خواستند و عایشه به آنها گفت: مقداری از سقف خانة پیامبر را بشکافید و وقتی نور به آنجا بتابد، باران خواهد بارید. همین هم شد. این نشان میدهد که در طول قرون و اعصار، پس از پیامبر(ص) نیز هنوز توسّل و اعتقاد به آن وجود داشته است و از آن استفاده میکردهاند و الآن هم در عکسها این دریچه را میتوان دید و شاید الآن هم استفاده بشود. پس هرچند در تاریخ، رگههای این اعتقادات وجود داشته، همزمان مخالف آنها هم بوده است به تدریج زمانی عقاید انحرافی بین مسلمانان رواج پیدا میکند و وقایعی، مثل منع حدیث در تاریخ اسلام اتّفاق میافتد و احادیث خاصّی زمان بنیامیّه نشر پیدا میکنند. برای اینکه جلوی شناخت اهل بیت(ع) را بگیرند تا مردم با آنها آشنا نشوند و توسّل به اهل بیت(ع) پیدا نکنند، این موضوعات را محدود و در نتیجه و به مرور، آن را از ذهنها پاک می کنند. تا زمان احمدبن حنبل همین وضعیت ادامه داشت.