به گزارش
خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران،
پيرمرد سرش را انداخته بودپايين. خجالت مي کشيدو معذرت خواهي مي کرد.
امام با لبخند، دل داري اش مي داد.
رفته بود حمام.
امام رضا(ع) را نشناخته بود.
کمک خواسته بود .
امام هم پشتش را حسابي ليف کشيده بودند.
برگرفته ازمجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب