اولین بار است که زندانی میشوی؟
ـ چند سابقه دارم اما همگی در ارتباط با مواد است. در واقع اولین بار است که با چنین اتهام سنگینی بازداشت شدهام.
فردی که کشته شد از دوستانت بود، درست است؟
ـ بله مدت زیادی بود که همدیگر را میشناختیم و با هم دوست بودیم و رفتوآمد زیادی با هم داشتیم.
چند سال بود او را میشناختی؟
ـ خیلی سال بود با هم دوست بودیم. الان دقیقا یادم نیست، اما سالها بود که به خانهاش میرفتم. من در یکی از شهرهای اطراف تهران زندگی میکردم و برای خرید مواد به تهران میآمدم و پس از خرید مواد، برای امتحان آن به خانه مقتول میرفتم.
اختلافی با هم داشتید؟
ـ نه هیچ اختلافی نداشتیم خیلی هم بچه خوبی بود هیچوقت مرا اذیت نمیکرد اصلا کسی با او مشکلی نداشت.
پس چرا او را کشتی؟
ـ نمیخواستم این کار را بکنم. قتل کاملا اتفاقی بود. ما برای سرقت رفته بودیم و نمیخواستیم به کسی آسیبی بزنیم.
ما یعنی تو و چه کسی؟
ـ من با همسر سابقم رفته بودم. ملیحه زن خوبی بود اما اعتیاد داشت. چند سال قبل من دو سال به صورت عقد موقت با او ازدواج کردم و با هم زندگی خوبی هم داشتیم.
چرا ازدواجتان به هم خورد؟
ـ مدت صیغه تمام شد و ملیحه رفت. البته من هم اصراری برای ماندنش نکردم با این حال با هم دوست بودیم و رابطه خوبی داشتیم چون ما به دلیل درگیری یا اختلاف از هم جدا نشده بودیم.
چرا با ملیحه ازدواج کردی،به خاطر اعتیادش نبود؟ شاید اگر زن دیگری بود، با تو همراه نمیشد و مشکلات زیادی برایت به وجود میآورد.
ـ یکی از دلایلش همین بود چون ملیحه کاملا مرا درک میکرد و میدانست چرا مواد مصرف میکنم. ضمن اینکه مدتها بود ملیحه را میشناختم و از او خوشم میآمد تا این که پیشنهاد صیغه را مطرح کردم تا رابطهمان مشکل شرعی نداشته باشد.
ملیحه در آن سرقت چه نقشی داشت؟
ـ قرار بود ملیحه سراغ مادر مقتول برود و من هم سراغ خودش. در واقع قرار بود من سر مقتول را گرم کنم و ملیحه طلاهای مادر او را سرقت کند. مقتول و مادرش با هم زندگی میکردند. ما فکر کردیم ملیحه خودش به تنهایی حریف آن زن میشود اما پیرزن مقاومت کرد و جیغ و فریاد راه انداخت. مقتول هم متوجه شد و ما درگیر شدیم.
چون او متوجه قصد شما برای سرقت شد، تصمیم به قتل گرفتی؟
ـ نه تصمیمی برای قتل نبود. من سعی کردم جلوی رفتنش را بگیرم میدانستم اگر برود با ملیحه درگیر میشود، به همین دلیل جلویش را گرفتم و هلش دادم که او زمین افتاد و از حال رفت. من هم زیر سرش چیزی گذاشتم و بعد به کمک ملیحه رفتم.
با پیرزن چه کردید؟
ـ دست و پایش را بستیم، طلاها را برداشتیم و از خانه بیرون رفتیم.
در پرونده آمده است صورت خودتان را پوشانده بودید، چرا این کار را کردید؟
ـ اول قرار بود فقط ملیحه صورتش را بپوشاند، چون با پیرزن در ارتباط بود و امکان داشت شناخته شود. بعد که درگیری بالا گرفت و من هم به کمکش رفتم، صورتم را پوشاندم تا ما را نشناسد. چون اگر به پلیس چیزی میگفت، ما را بازداشت میکردند. البته طوری برنامهریزی کرده بودیم که انگار من در جریان نیستم، اما وقتی موضوع درگیری با مقتول پیش آمد و همه چیز رو شد، من هم چهرهام را از آن زن مخفی کردم.
تو برای اینکه شناسایی نشوی، دوستت را کشتی حال آنکه اگر تو را میشناخت میتوانستی رضایتش را جلب کنی. این طوری او حالا زنده بود.
ـ من دوستم را نکشتم. بگذارید اینطوری توضیح بدهم مقتول بیماری شدید ریوی داشت و خیلی زود هم از حال میرفت به همین دلیل هم با مادرش زندگی میکرد و زن بیچاره همه کارهای او را انجام میداد. او حتی نمیتوانست برای نان خریدن بیرون برود. مرتب سرفه میکرد و از حال میرفت من هم فکر کردم به دلیل بیماری از حال رفته اگر میدانستم در حال مرگ است، حتما کمکش میکردم.
با چه بهانهای به خانه دوستت رفتید؟
ـ راستش ما تصمیمی برای قتل نداشتیم. با ملیحه به تهران آمدیم تا مواد بخریم بعد هم به سمت خانه دوستم رفتیم. در حیاط خانه بودیم که ملیحه گفت پیرزن طلا زیاد دارد بیا آنها را سرقت کنیم دست و بالمان که باز شد به او پس میدهیم. من هم قبول کردم و همان موقع ملیحه صورتش را پوشاند. من فقط برای کمک به ملیحه این کار را کردم.
چقدر پول سرقت کردید؟
ـ نزدیک به پنج میلیون تومان سرقت کردیم البته همه طلاها و پولها دست ملیحه بود من هیچ چیز از او نگرفتم.
تو برای این سرقت دست به آدمکشی زدی، چطور هیچ پولی نگرفتی؟
ـ میتوانید از ملیحه بپرسید. من هیچ پولی نگرفتم؛ هرچه بود دست خودش بود من اصلا در جریان نبودم طلاها را چطور فروختهاست. با این که قبول دارم دوستم به دلیل کاری که من کردم، کشته شد اما من واقعا قصد قتل نداشتم و فکر میکردم او باز هم از حال رفته و چند دقیقه بعد به هوش میآید.
ملیحه این پول را برای چه کاری لازم داشت؟
ـ مشکل مالی داشت. صاحبخانه به او گفته بود باید چند میلیون تومان پول پیش بدهد و به کرایه ماهانه هم اضافه کند. او هم پولی نداشت و نمیتوانست جای دیگری را اجاره کند. واقعا وضع زندگیاش بد بود.
چرا موضوع مشکل مالی را به دوستت نگفتی تا کمک بگیری و تصمیم گرفتی سرقت کنی؟
ـ اول این که طلاها مال مادرش بود. دوم اینکه ما آدمهای معتاد خصلت همدیگر را خوب میدانیم و اگر هم قول میدادم، نمیتوانستم پول را برگردانم.
مادر مقتول بدون اینکه تو درخواستی بکنی، در جلسه دادگاه گفت نمیخواهد قصاص شوی گفت این کار، فرزندش را برنمیگرداند. وقتی چنین جملهای را به زبان آورد، چه حسی داشتی؟
ـ واقعا شرمنده او شدم. با اینکه خطای بزرگی کردیم و دست و پایش را بستیم و طلاهایش را به زور از دستش در آوردیم و باعث مرگ پسرش شدیم، او مرا از سختترین مجازات نجات داد. واقعا سخاوت و گذشت یک مادر را به من نشان داد. او زن بسیار مهربانی است و من این را بخوبی میدانستم و حالا خیلی بهتر متوجه این قضیه شدم. واقعا از او معذرت میخواهم.
میدانم او پسرش را آنقدر دوست داشت که با سن زیادش باز هم او را تر و خشک میکرد حتی برای خرید نان اجازه نمیداد پسرش بیرون برود و میگفت حال پسرش بد میشود.
همه مشکلات را به تنهایی تحمل میکرد. او به گردن من هم حق مادری دارد من واقعا به علت اتفاقی که افتاده است، متاسف هستم و معذرت میخواهم. با اینکه پولی برای پرداخت دیه قانونی و بازگرداندن طلاهایش ندارم، اما همه سعی خودم را خواهم کرد و حتی اگر شده قرض بگیرم و مجبور باشم تا پایان عمرم کار کنم، خواسته او را تامین میکنم.
تو بیش ازیک سال است که در زندان به سر میبری، وضع اعتیادت چطور است؟
ـ
زندانیانی که معتاد هستند اول ایزوله میشوند تا ترک کنند. من هم بعد از
اینکه ایزوله شدم و ترکم دادند، دیگر مواد نکشیدم. فقط سیگار میکشم البته
سیگار را هم خیلی کم کردهام. تصمیم دارم بعد از آزادی، دیگر به سمت مواد نروم. من واقعا کار
بدی کردم و از خدا میخواهم مرا ببخشد و همانطور که بخشش مادرانه شامل
حالم شد، بخشش خداوند متعال هم شامل حالم بشود. قول میدهم از این به بعد
درست زندگی کنم./جام جم