پسری که در میان زباله‌ها آشغال جمع می‌کرد قصد داشت با بزرگتر شدن جثه‌اش و پر زور شدن دستانش پدرش را به قتل برساند.

به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران؛ سوژه امشب را از میان کوچه پس کوچه‌های پایتخت در حالی که برای پر کردن کیفش از ضایعات سرش را درون هر سطل آشغال می‌کرد پیدا کردم.

تقریبا شب از نیمه گذشته بود و او هنوز در تکاپو بود و آن چنان زیر لب زمزمه می‌کرد که گویی قرار است اتفاق ناخوشایندی برایش بیفتند. خیلی سریع در خیابان می‌دوید، از جوی‌های آب گرفته تا زباله‌ها که مردم جلوی درب خانه‌هایشان گذاشته‌ بودند جستجو و بررسی می‌کرد.

در میان این جستجوها ناگهان سد راهش شدم، مچ دستش را گرفتم تا فرار نکند، خیلی ترسیده بود دائما خودش را به این طرف و آن طرف می‌انداخت تا بتواند بگریزد اما او هرچه تلاش می‌کرد من محکم‌تر او را می‌گرفتم، 2-3 دقیقه بیشتر تلاشش طول نکشید بعد شروع به التماس کرد که رهایش کنم و بگذارم که برود فکر کرده بود مامور شهرداری یا بهزیستی هستم چون که دائما می‌گفت این بار رهایم کنید قول می‌دهم دیگر زباله‌های شهرداری را جمع نکنم، خودم خانه و زندگی دارم. نیازی ندارم که با شما بیایم.

بعد از این آرام تر شد بهش گفتم که من مأمور نیستم و برای دستگیری تو نیامدم خبرنگارم که تنها چند سوال بی جواب برایم مانده است اگر دوست داری به سوالاتم جواب بده اگر هم نمی‌خواهی می‌توانم بروم.

 پسر نوجوان با شنیدن صحبت‌های من کمی به فکر فرو رفت و گفت: در زندگی من چیزی جالبی برای شنیدن نیست از زمانی که چشم بازکردم خود را در خرابه‌هایی دیدم که پدرم اسم آن جا را گذاشته بود خانه، اما هیچ شباهتی به سرپناه نداشت البته می‌گویم پدرم مردی را مد نظرم هست که با مادرم زندگی می‌کند و من اصلا فکر نمی‌کنم که او پدر من باشد.

پسرک ادامه داد: راستش دو سال بیشتر درس نخوانده‌ام و در مدرسه معلمان از فضایل پدر و اخلاق پسندیده او برایمان بسیار تعریف کرده بود اما این مرد(پدرم) روزها مادرم را کتک می‌زند و شب‌ها من و خواهرانم را با کمربند می‌خواباند، این مرد از آن جایی که می‌داند که من به دو خواهر بزرگترم حساسیت خاصی دارم وقت‌هایی که گوش به حرفش نمیدهم و در برابر کتک‌هایش مقاومت می‌کنم خواهرانم را آزار و اذیت می‌کند و من مجبور می‌شوم چندین برابر کار کنم تا او از این اقدام غیر اخلاقیش دست بر دارد.

پسر نوجوان که هنوز سنش دو رقمی نشده بود حرف‌هایی به سایز بزرگترها می‌زد و در حالی که با این حرف‌ها اشک  در چشم‌هایش جمع شده بود ادامه داد: باورکردنی نیست در طول عمرم تنها 7 روز رنگ خوشی و شادمانی را دیده‌ام، آن هم زمانی بود که این مرد به اصلاح پدر برای انجام کاری به مسافرت رفت، واقعا زندگی زیبایی داشتیم وقتی که او نبود و سایه‌اش بر سرمان سنگینی نمی‌کرد.

چندین بار به مادرم گفته‌ام وقتش شده است که من مرد خانه شوم اما مادرم باورش نمی‌شود که می‌توانم خرجی خودش و خواهرانمان را کسب کنم شاید زندگی قابل قبولی را نتوانم برایشان بسازم اما دیگر آن مرد بار گرانی بر زندگی‌مان شده است، نه من و نه خواهرمان دیگر طاقت فحش‌هایش را که در خماری به ما می‌دهد نداریم، اگر جثه‌ام کمی بزرگتر بود و زور دستمانم کمی بیشتر بود حتما وقتی مادرم را به خاطر این که ذغال قلیانش خوب سرخ نمی‌شود کتک می‌زد خفه‌اش می‌کردم.

این نوجوان که معلوم بود چند هفته‌ای استحمام نکرده است به یک درخت تنومند تکیه زد و در حالی که دستش را به کمرش زده بود با صدای بلند گفت: شما خبرنگارید پس در آینده‌ای نه چندان دور بنویسید که فرزندی پدرش را به بدترین شکل ممکن کشت اما یادتان باشد علتش را هم بنویسید، بگویید که این پسر قاتل به خاطر خواهر و مادرش پدرش را کشت، بگویید این پدر به قتل رسیده بیش از ده سال است که اعضای خانواده‌اش بازیچه دست او شده‌اند، بنویسید این پسر قاتل به خاطر اینکه مادر و خواهرانش کتک نخورند سال‌ها در میان زباله‌ها زندگی کرد و همچون یک حیوان کثیف، مردم از او فاصله گرفتند و با دیدنش از او روی برگرداندند.

پسر نوجوان در حالی به چشمان من خیره شده بود و به زور اجازه سرازیر شدن اشک هایش را نمی‌داد با قورت دادن آب دهان گفت: من نمی‌توانم با شما مصاحبه کنم، من زندگی‌ام جمله‌ای برای نوشتن ندارد که مردم آن را بشنوند و درس بگیرند همه زندگیم تباهی است و سرانجام به نابودی هم ختم می‌شود، راستش خودم هم نمی‌دانم قبل از ورود به این دنیا چه جرمی انجام دادم که الان تاوان آن را پس می‌دهم.

پسر نوجوان در حالی که هنوز اسمش را به ما نگفته بود دوید و در یک چشم به هم زدن در لا به لای کوچه‌ها نامرئی شد.

پسرک رفت، بی آن که بداند جواب تمام سوالاتم را داده است، ای کاش کمی دیگر صبر می‌کرد تا آدرس و محل سکونتش را بپرسم چرا که شاید مسئولان با خواندن آن به یاد بیاورند هنوز کودکانی زیر آسمان این شهر با نوای کمربند و سیلی در حالی که پاهایشان از دویدن‌های بسیار تاول زده است و می‌سوزد به خواب فرو می‌روند و در رویاهایشان ساده‌ترین زندگی‌ها را خواب می‌بینند.

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۷
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
Shahed
۱۱:۱۹ ۰۱ آبان ۱۳۹۳
ازخداميخوام كه توبدترين وبهترين شرايط انگيزه واميدبه خودشوازهيشكي نگيره
آمين
Iran (Islamic Republic of)
میلاد رحیمی نازی آبادی
۲۲:۵۴ ۲۴ مهر ۱۳۹۳
جنوب شهر تهران ؟
الکی چرا جنوب شهر و اینطوری نشون میدی ؟
شما یه سر بیا محل ما نازی آباد کم از تجریش نداریم .
من تو خیابون فرشته ام از این قشر دیدم ...
بگم بچه های بالاشهرن ؟
تو فرحزاد ام هستن تو دربندم هستن ...
رعایت کن .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۲۴ ۰۹ مهر ۱۳۹۳
قابل توجه مسئولین بی بودجه که همیشه برای رفع مسئولیت نداشتن بودجه رو بهانه قرار ميدن !!!اون دنیا باید جواب بدین که سر جلساتی که برای حل مشکل یک همچین افرادی نشستید چایی و میوه خوردید حتی شام و ناهار خوردید ولی به فکر یک وعده غذای گرم این بچه ها نبودید اون وقت آیا جوابی دارید؟!!!!
Iran (Islamic Republic of)
علی اکیر صارمی فر
۱۵:۲۳ ۰۲ مهر ۱۳۹۳
گزارش خبرنگار محترم راخواندم . چند روزی است که منقلب هستم راستش گریه کردم کاش خبرنگار محترم او را رها نمیکرد و بهر شکلی پسر را تعقیب و منزلش را پیدا میکرد و خانواده را ازشر این پدر رها میکرد . از این خانواده ها در این مملکت زیاد هستند خدا به اینها کمک کند .دلم برای اینها خیلی میسوزد
Iran (Islamic Republic of)
اکبر
۱۲:۰۳ ۰۲ مهر ۱۳۹۳
قابل توجه مسئولینی که به جای حل مشکلات مردم به جان هم افتاده اند برای سهم بیشتر
Iran (Islamic Republic of)
معید
۰۸:۱۳ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون.تو عمل کن، بررسی و تائیدش با الله ذواجلال است.
Iran (Islamic Republic of)
معید
۰۸:۰۳ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
الله اکبر.
واقعا متاسفم.خبرنگار محترم بگرد ببین عامل اصلی و مهم ابنجور مسائل در خانواده ها چیه.جرات نداری خودم میگم.مشکل فقر ناشی از مسائل اقتصادی و امنیتیه.پولهای میلیاردی مملکت عزیزمون که فقط به باندهای ویژه اختصاص داره و وامهایی کارآفرینی که صرف عیاشی بزرگان و وابسته های انان میشه بدون اینکه کارآفرینی داشته باشه.وامهایی که برای فقرا دو ضامن معتبر با سفته و چک و.... . جوان تحصیل کرده با مدرک فوق لیسانس و دکتری که پارتی جهت استخدامی ندارن و بجای خدمت به میهن عزیزمون کارگری و دست فروشی میکنن و ..... . امنیتش: چه کسی به این مسائل رسیدگی میکنه؟
Iran (Islamic Republic of)
اکبر
۱۷:۰۱ ۳۱ شهريور ۱۳۹۳
خدا لعنت کنه افراد بیخیال را که فقط خود را میبینند و چهار قدم انور تر را نمیبینند
United States of America
محمد علی
۱۴:۳۲ ۳۱ شهريور ۱۳۹۳
ایا واقا یه بچه که هنوز سنش دو رقمی نشده با این طوری صحبت میکند؟
Iran (Islamic Republic of)
احمد
۱۳:۴۸ ۳۱ شهريور ۱۳۹۳
فقط کمی برنامه نیاز است ، کمی برنامه .
مسئولیــــــن !!! به فکر باشید .
من شرمنده ام .
چون زیر آسمانی زندگی میکنم که چنین انسانهایی وجود دارند ولی توانایی کمک به آنها را ندارم .
به خدا قسم ، اگر کسی صدای مظلومی را بشنود و از غصه بمیرد ، رواست .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۲۲ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
باید ریشه یابی کرد
-
ناشناس
۱۳:۴۵ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
چرنده.
Iran (Islamic Republic of)
بهروز
۱۳:۰۷ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
ازین پسر ودختران در جامعه داریم ومتسفانه همه هم میدانند ولی درک نمیکنند چون به ما چه به اونا چه اونا هم تلاش میکردند یه خانواده خوب برا خودشون جمع میکردند اونا هم میرفتند اشنا پیدا میکردند پارتی پیدا میکردند کار پیدا میکردند ووامهای میلیاردی میگرفتند وخوش میگذراندند وشاید هم اگه بازم پارتیشون کم بود یه مدت زندان میرفتند ولی خانوادشن که در خوشبختی بودند ویه روزی از زندان خلاص مییافتند وخیلی چیزهای دیگه ...که همه میدانیم ومیدانند وشاید هم قراره براشون کاری انجام بشه خدا را چه دیدی.
Iran (Islamic Republic of)
somaye
۱۲:۲۶ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
سلام
داستان دردناکی بود ولی ای کاش مطلب رو با ادبیات همون کودک می نوشتید. این نوشته لحن اون کودک نبود...
Iran (Islamic Republic of)
abdollah
۱۲:۰۹ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
شاید از طریق آموزش وپرورش درلیست افراد ترک تحصیل کرده بخصوص درشهر مورد نظر بتوان این نوجوان وخانواده اش را پیدا کرد نیت که خیر باشد خداوند هم کمک میکند
Iran (Islamic Republic of)
نبی ازایلام
۰۹:۲۸ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
خداوندهمه گرفتاران عالم رانجات بدهدوهمه ماراارشادویاوری بفرماید،مخصوصآسرنوشت این مرد شجاع راعاقبت به خیربنماید
-
ناشناس
۰۹:۲۴ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
خدا لعنت کنه همچین آدمایی رو که از حیوون بی ارزشترن...قربون خدابرم که ازحکمتش نمیشه سردرآورد.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۰۲ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
خداوکیلی این داستانتون راسته؟
Iran (Islamic Republic of)
کرمانی
۰۸:۵۹ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
آخه چرا مسئولان به فکر حل این مشکلات کوچک نیستند
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۲۳:۱۴ ۲۹ شهريور ۱۳۹۳
امیدوارم قبل از اینکه این قهرمان کار خلافی انجام دهد کسی فکری به حالش کند .
Iran (Islamic Republic of)
صالح
۲۳:۱۳ ۲۹ شهريور ۱۳۹۳
امیدوارم به هدفش برسه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۱۲ ۲۹ شهريور ۱۳۹۳
مشكل شما اينه كه هميشه مي خوايد تاييد كنيد.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۳۲ ۲۹ شهريور ۱۳۹۳
آقای خبرنگار، به جای تلاش برای پیرایش کردن ماجرا و گفته های پسرک و به اصطلاح پیام اخلاقی دادن، هر انچه را که شنیدی عینا (و ترجیحا صحبت ها را در گیومه) بیاور. راوی باش نه قصه گو.
Iran (Islamic Republic of)
Mohammad
۲۰:۵۵ ۲۹ شهريور ۱۳۹۳
حیف بچه ها که آیندشون به خاطر پدر و مادر خراب شه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۰۵ ۲۹ شهريور ۱۳۹۳
من و این پسرک همدردیم فقط فرق من با او این است که پدرش او را شکنجه جسمی می دهد ولی پدر من مرا شکنجه روحی می دهد خداوند پدران شرور را هدایت و اگر قابل هدایت نیستند نیست و نابودشان بگردان (الهی آمین)
United States of America
alireza
۱۹:۳۶ ۲۹ شهريور ۱۳۹۳
گاهی کلیدورودی بهشت درچندقدمی ماست ولی مادر دوردستهابه دنبالش می گردیم!
United States of America
ناصر
۲۰:۲۱ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
انشاالله خدا گشایشی در زندگی افراد نظیرش فراهم کند و ما هم وسیله اش باشیم آمین
آخرین اخبار