به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،جنجاليترين
ميلياردر ايران تا سال 85، يعني سال اول دولت احمدينژاد هيچ چيز
فوقالعادهيي نداشت. تمامدار و ندار بابك زنجاني تا آن موقع در دو سوله
توليد اسپري و مواد آرايشي در كيش خلاصه شده بود. مردي كه تا سال 85
داراييهاي عادي داشت و براي رفت و آمد بين كيش و تهران به دنبال «بليت
ارزان» ميگشت، ناگهان تبديل به بزرگترين ميلياردر ايران شد، هم بزرگترين
و هم جنجاليترين ميلياردر ايران.
خيليها تا الان زندگي او را
روايت كردهاند، نخستين بار خودش در مصاحبهيي داستانش را گفت و آخرين بار
هم كسي كه نخستين دسته چك را براي او صادر كرده است؛ كارمند يكي از شعب
بانك ملت كه ميگويد از 20 سالگي بابك زنجاني را ميشناسد.
شناخت او
نه آنقدر زياد است كه از زير و بم ميلياردر جنجالي خبر داشته باشد و نه
آنقدر كم كه نتواند در چگونگي پولدار شدن او شك كند. اين آشناي قديمي
زنجاني در مصاحبه با سايت خبري اقتصاد نيوز ميگويد كه آنقدرها از او شناخت
داشته كه چند باري به اطرافيانش براي شراكت با بابك زنجاني زنهار دهد كه
او قابل اعتماد نيست.
ميگويد كه بابك زنجاني زرنگ بود و هيچوقت
چيزي همراه خودش نداشت؛ « تنها چيزي كه در جيب داشت دو دستش بود. او فقط يك
كت و شلوار مشكي داشت با يك پيراهن سفيد و در برخي اوقات يك خودنويس. »
خيلي
از زير و بمهاي زندگي زنجاني نياز به گفتن ندارد، خيليها ديگر نگفته
ميدانند كه احتمالا كاسهيي زير نيم كاسه او بوده است. با اين وجود روايت
زنجاني از آن چيزي كه «بود» تا آن چيزي كه «شد» كم جذابيت ندارد؛ «يك بار
كه در سال 89 براي گرفتن تسهيلات 400 ميليوني پيش من آمده بود زماني كه
خواستم پرونده وي را از همكارم بگيرم او گفت: پرونده وي بررسي شده است و
پرداخت وام به اين شخص توجيه ندارد. آن زمان وي واقعا براي دريافت يك وام
با اين مبلغ خيلي نيازمند بود. »
از آن زمان تا الان فقط چهار سال
گذشته و زنجاني بالا و پايينهايي را كه شايد براي تجربهاش يك عمر هم كم
باشد، از نزديك ديده؛ كسي كه نميتوانست يك وام 400 ميليوني بگيرد به چشم
بر هم زدني ميشود مالك چند بانك خصوصي در خارج كشور و شركت هواپيمايي و
باشگاه ورزشي و زمينهاي چند صد ميلياردي و پروژههاي كلان. به همان چشم بر
هم زدن هم سر از كنج زندان در ميآورد و خيليها بايد بروند دنبال فروش
داراييهاي او براي صاف كردن بدهيهايش.
اما شايد اگر روايت كسي كه
نخستين دسته چك زنجاني را صادر كرد و براي سالها آشناي نزديك او شد را
بخوانيم، چندان اين بالا و پايينها غريب به نظر نرسند؛ « او از هر كسي
براي رسيدن به خواستههايش استفاده ميكرد. همسر بابك زنجاني كارمند يكي از
بانكهاي دوبي بود. يك روز به او گفتم با اين خانم چگونه آشنا شدي؟ گفت:
«خيلي دختر زرنگي است. ميتواند كارهاي من را خوب هماهنگ كند و براي
السيهايم به او نياز دارم.» اسم همسر زنجاني ثريا بود كه به او سوري
ميگفت: بعدها از او پرسيدم بابك اسم سورينت را از كجا آوردي و گفت اسم آن
را از اسم همسرم برداشتم و به آن يك نت اضافه كردم. »
اما او هم مثل
خيليهاي ديگر نميداند بابك زنجاني چگونه در طول چند سال تا اين اوجي كه
كسي باورش را نميكرد، پرواز كرد. او ميگويد كه از سال 90 به بعد با بابك
زنجاني رابطهيي نداشته است. درست در همان سالهايي كه او اوج گرفت. سقوطش
خيلي مهم نيست، همه داستان آن را ميدانند اما هنوز سوالات مهم اوج گرفتن
جوان ميلياردر ايراني بيپاسخ مانده است. اينكه چه كساني از او حمايت كردند
و آيا اينكه عدهيي خاص پشت سر او بودند يا خير؟ آشناي قديمي زنجاني فقط
ميگويد: «بعيد نيست. » اين حدس نخستين گزينهيي است كه به ذهن كساني
ميرسد كه جريان بابك زنجاني را دنبال ميكنند.