1. به نظر مي رسد که مذاکره کنندگان غربي از خاطر برده اند که از تير ماه گذشته و مذاکرات وين 6، براساس سياست گذاري مقام معظم رهبري ديگر کسي براساس تعداد سانتريفيوژها درباره برنامه هسته اي ايران قضاوت نمي کند. ايران و کشورهاي 1+5 در برنامه مشترک اقدام ژنو بر سر «يک برنامه غني سازي با ويژگي هايي مورد توافق 2 طرف و براساس نيازهاي عيني ايران» توافق کرده اند. "نياز عيني" ايران (Practical Need) فقط براي تامين سوخت سالانه نيروگاه بوشهر 190 هزار سو برآورد شده است. يعني حتي اگر برنامه هاي بعدي ايران براي ساخت نيروگاه هاي بوشهر 2 و3 و همچنين نيروگاه تحقيقاتي تهران (که سوخت آن براساس توافق ژنو هم اکنون به ميزان کافي ذخيره شده است) را هم در نظر نگيريم، پرسش ايراني ها از هرگونه توافق سياسي اين خواهد بود که 190 هزار سو نياز عيني کشور براساس چه سازوکاري تامين مي شود.
با اين وجود ايران با واقع بيني و براي جلب اعتماد جامعه جهاني، تاخير زمان تامين نياز عيني اش تا سال 2021 را رد نکرده است. روسيه براساس قراردادهاي کنوني متعهد است که تا سال 2021، يعني حدود 7 سال ديگر، سوخت مورد نياز نيروگاه بوشهر را تامين مي کند. بنابراين مي توان از مولفه زماني براي دستيابي به راه حل هاي ابتکاري واقع بينانه استفاده کرد.
2. با اين حال ممکن است در آمريکا، کساني از جمله سناتورهاي آمريکايي همچنان براساس تعداد سانتريفيوژها قضاوت کنند. اگر چنين باشد تيم آمريکايي مي تواند يک طرح ديگر را در نظر بگيرد که ايران با استفاده از سانتريفيوژهاي نسل 8، که جديدترين نسل موجود با ظرفيت 24 سو غني سازي هستند، با 7916 عدد سانتريفيوژ، ميزان 190 هزار سو نياز عملياتي اش را تامين کند. اين چنين تيم آمريکايي مي تواند به منتقدانش بگويد که برنامه ايران را به 8 هزار سانتريفيوژ محدود کرده است.
3. در حال حاضر کشورهاي غربي مدعي اند که قصد دارند با ايجاد موانع فني و نظارت هاي تخصصي، فاصله زماني فرضي ايران تا رسيدن به بمب که اصطلاحا "زمان گريز" نام دارد، را افزايش بدهند. با اين همه توجه به اين نکته ضروري است که ابتکارها و خلاقيت هاي فني، ابزارهاي موجود براي مقاصد سياسي در مذاکرات هسته اي هستند. نکته اساسي اين است که پس از حصول احتمالي توافق جامع، چه چيزي موجب اطمينان همه طرف ها از رفع تهديد سلاح هسته اي است؟ بدون شک اين اعداد و رقم ها نيستند که اطمينان آورند. بلکه جلب اعتماد سياسي است که نگراني هاي همه را رفع کرده است. آمريکايي ها بيش از هر کشور ديگري در تجربيات متعدد از جمله پيمان هاي SALT، START، NPT و ... اين واقعيت را درک کرده اند که توافق نامه ها به خاطر عددهايشان اجرا نمي شوند بلکه تغيير معادلات سياسي و شرايط ژئوپلتيک است که عامل اجراي توافق ها مي شود. آيا بهتر نيست که کشورهاي غربي به جاي اعداد، بر ماهيت رخدادي که در جريان است تمرکز کنند؟
4. اکنون فقط 2 ماه تا زمان انقضاي برنامه اقدام ژنو زمان مانده است. شايد ديپلمات هاي 1+5 توجه نمي کنند که هم اکنون هم خيلي دير شده است. از ياد نبريم که براساس اين برنامه «بر سر هيچ چيز توافق نمي شود، مگر اين که بر سر همه چيز توافق شود.» به عبارت ديگر حتي اگر همين امروز هم کشورهاي غربي چشم شان را به واقعيت فناوري بومي غني سازي هسته اي و برنامه ايران براي تامين نيازهاي عيني اش باز کنند، زمان براي دستيابي به متني مورد توافق درباره موضوعاتي همچون مراحل نظارت هاي آژانس و همچنين تعيين سازوکار رفع تمامي تحريم هاي غيرقانوني عليه ايران بسيار اندک است.
5. ايران در طول 7 دوره مذاکره از پاييز گذشته تا به امروز، اراده سياسي اش براي حل مسائل را اثبات کرده است. نمونه هايي مانند حضور 20 روزه و طولاني مدت دکتر ظريف در وين6، مذاکرات سياسي و کارشناسي فراوان از جمله مذاکرات کنوني در نيويورک و ... مويد اين موضوع هستند. بدون شک اگر در پايان زمان باقي مانده توافق هسته اي حاصل نشود، پاسخ به اين پرسش روشن است که چه کسي فرصت بي نظير دستيابي به يک توافق را از بين برده است.
«فريب جديد»
انبارلویی در رسالت پیشنهاد هسته ای آمریکا را فریبی تازه معرفی کرده است و می نویسد : یك سال از آغاز زنگ مذاكرات ایران و 1+5 میگذرد. خوشبینی به نتیجهگیری از مذاكرات از تلفن روحانی به اوباما در جریان سفر سال گذشته رئیسجمهور به نیویورك شروع شد. محصول این خوشبینی توافق ژنو برای حل مناقشات به اصطلاح هستهای بود. توافقی كه به زعم منتقدین دلسوز، دادن امتیازات "نقد" به حریف و دریافت وعدههای "نسیه" بود. ایران به توافق عمل كرد، اما طرف غربی به سركردگی آمریكا بنا را بر گردن كلفتی و سركشی گذاشت و نه تنها تحریمها را لغو نكرد بلكه بر آن افزود.اطلاعرسانی از محتوای مذاكرات این بود كه طرفین پس از هر دور گفتگو بیایند و بگویند "مذاكرات مثبت و سازنده بود"، "هنوز اختلافات زیادی است كه حل نشده"، "طرفین بر حل اختلافات از طریق گفتگو تاكید دارند" و بالاخره طرف ایرانی بگوید "1+5 باید تصمیمات سختی بگیرد" و طرف مقابل هم بگوید "ایران باید تصمیم سخت بگیرد". منظور از تصمیم "سخت" هم این بود كه باید از مواضع خود كوتاه بیایند.
پس از
گذشت یك سال هیچ یك از طرفین از مواضع خود كوتاه نیامده اند. در ایران پس
از اینكه آمریكاییها با قلدری جلوی به ثمر نشستن مذاكرات را گرفتند، خطوط
قرمز اعلام و قرار شد طرف ایرانی از آن تخطی نكند، بخشی از محتوای مذاكرات
بدون آنكه اعلام شود، علنی شد و مفهوم این علنی شدن این بود كه طرف غربی
میخواهد بساط دانش هستهای در ایران را برچیند و برای این موضوع هدفگذاری
كرده است و از گزینه نظامی روی میز به عنوان نمك مذاكرات یاد میكند.امروز
این نمك پراكنیها رنگ باخته و از قد و قواره رجزخوانی افتاده است. آنها
از تهدیدات به اصطلاح پشیمانكننده، پشیمان شدهاند.مترسك تحریم هم كارایی
خود را از دست داده، چرا كه برخی از همین جماعتی كه آن سوی میز نشستهاند
تحریمها را دور زدند و یا در مناقشات جدید مثل بحران اوكراین مشغول "دوئل
تحریم" علیه یكدیگرند.
اگر سلاح تحریم، كارایی داشت، در این 11 سال جواب میداد و اصولا تحریم ایران با داشتن 15 همسایه از سوی تحریمكنندگان نیاز به یك آكروبات بازی داشت كه جز خنده برای ناظران جهانی حاصلی دیگر نداشت.در آستانه رفتن رئیسجمهور به نیویورك برای شركت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل و در حال و هوای مذاكرات هستهای كه اكنون در نیویورك در حال برگزاری است، خبرگزاریها خبر از "پیشنهاد جدید هستهای آمریكا به ایران" دادهاند.این پیشنهاد ناظر به مناقشه مربوط به تعداد سانتریفیوژهاست . برخی پیشنهادها هم در مورد دیگر مباحث اختلافی مطرح شده كه به ظاهر ناظر به حفظ خطوط قرمز ایران است.این پیشنهاد یا پیشنهادها یك فریب تازه است كه مورد مخالفت تیم مذاكرهكننده قرار گرفته است. در صورت صحت هم نمیتوان اعتمادی به آنها كرد. چرا كه آنها به راحتی زیر تعهدات خود در توافق ژنو زدهاند، لذا چه اعتمادی میتوان به صداقت آنها در طرح اینگونه پیشنهادها كرد؟
جمهوری اسلامی ایران شفافترین برنامه فناوری صلحآمیز هستهای را دارد و فراتر از مقررات آژانس برای اعتمادسازی، همكاری كرده است، اما هر زمان یك گام به عقب از مواضع خود برای اعتمادسازی برداشته است، آنها 10 گام برای سنگاندازی به جلو آمدهاند.حال چرا آمریكاییها به فكر طرح «پیشنهاد جدید» افتادهاند. برخی استراتژیستهای آنها گفتهاند اگر مذاكرات به شكست بینجامد نوعی تضعیف طرفداران غرب در ایران است، لذا باید به ظاهر هم شده نشان دهیم كه مذاكرات روبه جلو پیش میرود و احتمال توافق زیاد شده است.در این میان اظهارات «جونی جوزف» مدیر سابق منع گسترش سلاحهای هستهای در شورای امنیت ملی آمریكا و «مارك فیتز پاتریك» مدیر بخش منع تكثیر و خلعسلاح هستهای در موسسه بینالمللی مطالعات راهبردی آمریكا شنیدنی است. همصدایی برخی روزنامهها هم در این ارتباط ناظر به این واقعیت است.
اطمینان داریم تیم مذاكرهكننده در چارچوب منافع و مصالح ملی گام برمیدارد و خطوط قرمز را رعایت میكند و نیز اطمینان داریم رئیسجمهور محترم، عزت ملت ایران را در مجامع جهانی رعایت میكنند. اما برخی اظهارات قدری نگرانیآور است. تماس تلفنی رئیسجمهور با اوباما در سال گذشته مورد اعتراض منتقدان دولت بود و این تماس به حیثیت انقلابی مردم ایران در جهان آسیب رساند. جناب آقای روحانی امسال گفتهاند؛ «برنامهای برای ملاقات با اوباما ندارم اما هرچیزی ممكن است!» شرایط این «اما» چیست؟ با حال و هوای اوضاع سیاسی جهان و نوع مذاكرات و زیادهخواهیهای آمریكا و بیحیثیت بودن مقامات آمریكایی و دولت اوباما در جهان، این «اما» یك سم مهلك برای اعتبار انقلاب اسلامی در جهان و حیثیت ایرانیان در نزد ملتهای جهان است.از سوی دیگر جناب آقای دكتر ظریف وزیر محترم امورخارجه در گفتگو با شبكه پیبیاس آمریكا با آنكه تصریح كرده است؛ «مردم ایران به آمریكا اعتماد ندارند» و نیز تاكید كرده است: «من آماده پذیرش پیشنهادهای تحمیلی نیستم»، اما گفته است؛ «اگر رئیسجمهور آمریكا به ما قول انجام كاری را بدهد آن را محترم میشماریم و میپذیریم.»
این «اگر» از كجا پدید آمده است؟ آیا یك سال گفتگو و 11 سال نقض عهد و پیمان در مورد اعتمادسازی كافی نیست؟سروكله این اعتماد به اوباما از كجا پیدا شده است؟مردم كوچه و بازار میگویند نباید به محض مشاهده یك پیشنهاد شیرین، 50 سال ظلم و ستم آمریكاییها به ملت ایران و ملتهای منطقه و جهان را فراموش كنیم و زود با آنها «پسرخاله» شویم. مواظب فریب جدید آمریكاییها باشیم. از یك سوراخ نباید ده بار گزیده شویم!این سخن رئیس دیپلماسی ایران یعنی جناب آقای دكتر ظریف در گفتگوها، سخن حقی است كه گفت: «مردم ایران از آمریكا نفرت دارند.» این نفرت را نمیتوان با یك لبخند و پیشنهادی كه معلوم نیست «ته» آن چه میباشد، زدود. لذا «فعل» و «قول» كسانی كه میخواهند در نیویورك، مواضع عزتمند ملت را نمایندگی كنند، با این «نفرت» كه یك امر جهانی است باید همخوانی داشته باشد.
از سوی دیگر یکی از ابعاد مهم پرونده هستهای ایران آن است که مذاکره کنندگان نه تنها با موضوع هستهای که با موضوعات دیگر منطقهای و جهانی نیز مواجه گردیده که آنها را در تنگنای تصمیمگیری قرار میدهد. موضوعات جدیدی که به تدریج سایه خود را بر مسائل چالش بر انگیز ایران و غرب گسترش داده و میتواند بر روابط هر یک از طرفهای مذاکره کننده، به ویژه ایران و آمریکا تاثیر گذار باشد. به عنوان مثال موضوع ابعاد منطقهای دولت داعش که در واقع محصول وحدت منافع نامتعارض منطقهای و بینالمللی است تا جایی است که اتحاد بر علیه وی را محمد جواد ظریف اتحاد توبه کاران خطاب مینماید و اوباما نیز حساب نگرشهای افراطی آنان را از اسلام واقعی جدا ساخته و بدنبال نقش آفرینی ایران به عنوان یک بازیگر مهم در این رابطه میباشند.
با این همه آنچه امروز میتواند اهمیت
واقعی و مهمی را به پرونده هستهای ایران بخشد حضور ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
در مجمع عمومی سازمان ملل متحد است. اجلاسیهای که هر چند برای ریاست جمهوری اسلامی
ایران میتواند فرصت مناسبی را در جهت تبیین و تاکید و ابهام زدایی از سیاستها و
انگارههای جمهوری اسلامی ایران ایجاد نماید و به
باز تولید نگاه دکتر روحانی که در سال قبل جهان عاری از افراط و خشونت را مطرح
ساخت منتهی گردد و بار دیگر این موضع را بر صدر گفتمانهای مورد نیاز و توجه جهانیان
کشاند ولیکن حضور شخصیتی در طراز ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در نیویورک میتواند
در تقویت سطح مذاکره کنندگان ایرانی و ذوب نمودن یخهای روابط ایران و غرب و به ویژه
آمریکا نیز موثر باشد.
اما به نظر میرسد بخشی از عناصر تندرو با برداشتهای افراطی در داخل قبل از هرگونه رخدادی در پی بازخواست یک احتمال انجام نشده اند. نگاهی به جهتگیریهای چنین جریانهایی نشان دهنده پیش داوریهای عجولانه آنان است که هیچگاه بدنبال کاهش سطح تنش و مخاصمات نبوده و سعی داشته و دارند تا سرنوشت انقلاب اسلامی را با قطع رابطه ایران و آمریکا پیوند زنند. آنان با طرح این سوال که گفتوگوی تلفنی روحانی و اوباما چه تاثیراتی بر روابط ایران و آمریکا داشت در پی آنند تا هرگونه ملاقات و مذاکرات بین دو رییسجمهور را نفی و آن را مصادف با نفی منافع و مصالح نظام جمهوری اسلامی قلمداد نمایند. این در حالی است که شاید بتوان گفت گفتوگوی تلفنی سال قبل دو رییس جمهور توانست باب مثبتی در کاهش سطح مخاصمات دو کشور گشوده و مهمترین هدف آنان یعنی ماموریت به وزرای امور خارجه به منظور گفتوگو در باب مسائل اساسی دو کشور را محقق ساخته است. امروزه محمد جواد ظریف و جان کری در باب مهم ترین پرونده مطروحه دو کشور با یکدیگر گفتوگو مینمایند و همگان شاهد آن بودیم که حضور وزرای امور خارجه در ژنو و وین نیز باعث دستیابی توافق اولیه ایران و غرب بوده است.
از سوی دیگر اینک مهمترین مسالهای که مذاکره کنندگان در نیویورک با آن مواجهاند این که آیا هرگونه دستیابی به توافق جامع در دسترس سطح مذاکره کنندگان فعلی یعنی وزرای امور خارجه این کشورها میباشد و یا اینکه طرفهای مذاکره کننده نیازمند سطح بالاتری از مقامات کشورها میباشد تا بتواند مسوولیت هر گونه توافق را در ابعاد داخلی و بینالمللی بر عهده گیرند. هر چند در ایران این پیام از جانب ریاست محترم جمهوری صادر گردیده است اما آمریکاییها باید تصمیم تاریخ ساز خود را بگیرند. بنابراین هر گونه ملاقات احتمالی روسای جمهور دو کشور علاوه بر آنکه میتواند گام موثری بر توافق جامع ایران و غرب ایجاد نماید، میتواند مسوولیت رییس دولت ایالات متحده و مقاومت در برابر فشارهای داخلی از جمله کنگره را بدنبال داشته و دستاورد بزرگی را برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد نماید که برای اولین بار در تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران مقامات آمریکایی خود را متعهد به توافقات خود نموده تا از سطح مخاصمات خویش بکاهند. کاهش سطح مخاصماتی که میتواند بازی برد - برد ایران و آمریکا را در پرونده هستهای و تروریسم و افراطی گری منطقهای و جهانی ایجاد نموده و این مهم برای طرفهای غربی از جمله آمریکاییها میتواند چشم انداز بهتری را نیز ترسیم کرده و به آنان در گذار به آینده کمک کند.
این در حالیست که منتقدین ملاقات ریاست
جمهوری در داخل نیز باید فیالواقع به این سوال مهم پاسخ دهند که مستحکم ساختن
حصار تابوی ملاقات ایران و آمریکا چه دستاوردی را برای کشور، منافع جمهوری اسلامی
ایران و دنیای اسلام بدنبال خواهد داشت؟
«مذاکرات در چارچوب منافع
برخی جناحها نیست»
روزنامه دیگر اصلاح طلب یعنی آرمان برخی انتقادات به مذاکرات هسته ای به پی گیری منافع شخصی و جناحی تقلیل داداه است و در گفت و گو با یک به اصطلاح حقوق دادن نوشته است : نیویورک یا جایی دیگر . اجلاس عمومی سازمان ملل در راه است و روحانی برای دومینبار عازم ایالات متحده میشود؛ سرزمینی که یکبار بر فرازش بانگ اعتدال برآورد. اما پیشتر از آنکه روحانی درگیر موضعگیریهای غرب و منطقه باشد تا حدودی نگاه و خیالش معطوف به جریان منتقد مذاکرات است؛ جریانی که از ابتدای دولت یازدهم تا به امروز ساز مخالفش را با پاستور کوک است. یوسف مولایی، کارشناس حقوق بینالملل در گفتوگو با آرمان به همین مساله پرداخته است تا کوتاه مختصر توضیح بدهد: «وقتی یک جریان یا یک جناح روند مساله یا موضوعی را به نفع خود نمیداند ممکن است فضا یا مسیر پیش رو را بهگونهای تعریف یا تحت تاثیر قرار بدهد تا آن روند منحرف یا غیرفعال شود. درحالیکه در مسالهای چون مذاکرات هستهای که یک مساله ملی با هدف تحقق منافع ملی است، لازم است با دلسوزی و خارج از منافع جناحی یا جریانی تصمیم گرفت». به گفته او، هرکسی شاخصهای از این مذاکرات دارد که تا محقق نشود با آن همصدا نخواهد شد. در آخر نیز او نیویورک را ایستگاه آخر ندانسته و اعتقاد بر آن دارد که نیویورک در هر شرایطی تاثیر منفی در ادامه مذاکرات نخواهد داشت. در ادامه مشروح گفتو گوی دکتر یوسف مولایی با آرمان را میخوانیم:
دوباره مذاکرات شروع شد و به دنبال آن انتقادات برخی میرود تا به اوج برسد. در این میان ارتباط با ایالات متحده بیش از همه در تیررس انتقادات قرار دارد. به نظر شما دلیل این همه هجمه آن هم در شرایطی که چه دولت و چه بزرگان کشور میدانند باید سه اصل حکمت، مصلحت و عزت را مراعات کنند، چیست؟
بخش اعظم این انتقادات منوط به مسائل روانشناختی و فکری منتقدان است. شاید یک جامعهشناس یا یک روانشناس بهتر بتواند درباره حساسیت بیش از اندازه برخی جناحها حول محور مذاکرات توضیح دهد ولی آنچه مسلم است و در حوزه تخصصی من قابل تعریف است به موضع گیریهای سیاسی و بعضا جناحی برمیگردد.
این موضعگیریهای سیاسی به نظر شما با چه اهدافی صورت میگیرد؟ آیا از سر دلسوزی است یا مخالفت با دولت؟
بالاخره موضعگیری سیاسی وجود دارد و نمیتوان آن را انکار کرد. وقتی یک جریان یا یک جناح روند مساله یا موضوعی را به نفع خود نمیداند ممکن است فضا یا مسیر پیش رو را بهگونهای تعریف یا تحت تاثیر قرار بدهد تا آن روند منحرف یا غیرفعال شود. درحالیکه در مسالهای چون مذاکرات هستهای که یک مساله ملی با هدف تحقق منافع ملی است لازم است با دلسوزی و خارج از منافع جناحی یا جریانی تصمیم گرفت. پس چه بهتر که قبل از ارزیابی یا موضعگیری یا حتی مخالفت ابتدا جوانب کار را بسنجیم و بعد از آن بررسی دقیق و بیطرفانه نظر را عنوان کرد.
در داخل کشور عدهای با روند مذاکرات و رابطه با آمریکا اگر موافق هم نباشند مخالفتی هم ندارند. چه لزومی دارد که اقلیت بخواهند شکننده وحدت داخلی باشند؟ دلیل این شنای درجهت مخالف آب چیست؟
ببینید هر موضعی باید در فضای خاص خود بیان شود. شاید برای خیلیها مذاکرات هستهای نگرانکننده نباشد و بگویند که ما به روند جاری مذاکرات نه بدبین و نه خوشبین هستیم ولی این مساله برای جریانی که مسیر کنونی مذاکرات را در چارچوب منافع خود نمیبینند، نگرانکننده بود و بر همین اساس حق خود میدانند تا مخالفت کنند.
روزنامه اصلاح طلب اعتماد به نسخه پیچی برای وحدت اصولگرایان پرداخته! و در این باره نوشته است : اصولگرايان مي خواهند «يكي» شوند با يك بيرق و علم وارد ميدان سياست و انتخاب شدن شوند. اين «يكي شدن» بيت الغزل اين روزهاي اكثر قريب به اتفاق چهره هاي نامدار اين جناح خسته از نتيجه انتخابات رياست جمهوري است. اما اين نيت آنان است و راهي طول و دراز براي ظهور و بروز اين نيت خود در پيش دارند. چراكه هيبت و ساحت اين روزهاي اصولگرايان همچون دفتري است كه با تورق آن رنگ هاي مختلف، خط هاي مختلف، فونت هاي مختلف، انشا هاي مختلف و ادبيات مختلف، ديده مي شود. افزون بر اين، بعضي صفحات كنده شده، بعضي صفحات خط خورده و بعضي صفحات مچاله شده است و «رفو»ي آن كار هر كسي نيست. اگر روزي و روزگاري فقيهي بود كه مي توانست اوراق رنگين كماني اصولگرايي را در بزنگاه انتخابات، به هم بچسباند اما حالاشيخ نامدار و محترم راستگرايان سياسي در كماست تا شاگردان در خلوت، مدام از يكديگر بپرسند: «چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما.» اما كو نسخه يي و راه حلي. لازم نيست تا كسي پا به اردگاه اصولگرايان بگذارد يا از برج مراقبت مشرف بر خيمه گاه اصولگرايان آنها را ببيند، صداي نفس نفس زدن، بوي اضطراب و واهمه اصولگرايان از دور ديدني و شنيدني است. چرا كه نامدار و گمنام اين جناح مي دانند كه رقباي اعتدال گرا و اصلاح طلب شان، متاعي در جيب و پس اندازي در حساب خود دارند كه آنان از نسيه آن هم بي بهره اند. «پايگاه اجتماعي و مقبوليت عمومي» نداشته اصولگرايان و داشته اصلاح طلبان است. اصولگرايان نگرانند چرا كه مي دانند حتي اگر از «مواهب قدرت و محبت قادران» بي منت بهره مند باشند بازهم گره بر كارشان است چرا كه «راه پيروزي، تنها از صندوق راي مي گذرد»، صندوقي كه راي در آن، حق الناس است براي آنها«جمع» بسيار و «جمعيت» اندك است، «گسست» بسيار و «پيوست» اندك است، «اتحاد»كم و «انشقاق» فراوان است. اصولگرايان اگرچه از زمان هاي بسيار دور همواره عزم آن كرده اند كه تا بر ابدان و اذهان متفرق خود سامان و سازماني دهند و در قاب يك تشكيلات حزبي كنار هم بنشينند، اما در آخر آنچه براي آنان باقي مانده همين «عزم»كردن هاي مكرر و مستمر بي نتيجه بوده است. اصولگرايان ديرزماني است كه گرفتار سنگ زندان معصيت ها و مصايب گفتمان متصلب و منجمد خود هستند و تا زماني كه درحال و احوال گفتماني شان، تغييري مشهود و ملموس پديد نياورند حتي اگر از حمايت هاي بي دريغ و بي دردسر كه اصلاح طلبان از آن بي بهره اند، برخوردارشوند راه به جايي نخواهند برد چرا كه از نگاه مردم، از چنين گفتماني بلاخيزد و تر و خشك با هم بسوزاند. اما راويان و عاملان و حاميان گفتمان اصلاح طلبي از عدم انسجام اصولگرايي خشنود نيستند چرا كه از منظر اينان، اصلاح طلبي يعني بهبود حال كشور و ملت و اصولگرايان هم براي ملك و ملت غريبه نيستند. اصلاح طلبان نمي خواهند كه اصولگرايان نباشند، آنها مي خواهند كه قاعده بازي مردمسالاري رعايت شود و چه بهتر كه در اين بازي، رقيب اصولگرا قاعده را رعايت كند و با «تك ماده و تبصره» تنها به دنبال رخ نمايي خود بدون توجه به مطالبات و نيازهاي جامعه به افكار عمومي نباشد. از همين رو اصلاح طلبان براي اصولگرايان دعا مي كنند كه حال و روزشان بهبود يابد، گفتمان شان، بازسازي و نوسازي شود، جامه عقلانيت و اعتدال بر تن كنند، اتحادشان مسجل شود، به رقابت برابر تن دهند كه رقابت با رقيب شناسنامه دار نه تنها براي اصلاح طلبي كه براي نظام سياسي و ملت مفيد تر است. اصولگرايان بايد بدانند كه اصلاح طلبان بيشتر از آنان اگر نگران آينده ايران و بهبود وضعيت كشور نباشند، هرگز كمتر از آنان دلمشغولي و ذهن مشغولي براي بهبود زندگي مردم و افزايش موقعيت ايران اسلامي در عرصه بين الملل ندارند. مديران اصولگرايي بدانند كه اصلاح طلبان دعا مي كنند تا آنان نيز از «واگرايي» به «هم گرايي» برسند و با ارايه يك ليست پا به رقابت با اصلاح طلبان محدود شده بگذارند و ببينند كه نام چه گروهي از صندوق راي بيرون مي آيد و چه كسي برنده مي شود.
بالمال، اصولگرايان بدون شيوخ خود هم مي توانند نسخه شفابخش خود براي برون رفت از وضعيت فعلي را بيايند. كافي است دست از مونولوگ برداشته و تن به ديالوگ با اصلاح طلبان دهند و بدانند كه اگر دير بجنبند و راه شان را از راديكال ها و بنيادگراهاي شان جدا نكنند، سرنوشتي بهتر از همه افراطي هاي تاريخ نخواهند داشت: پايان اصولگرايي.