در این خصوص با "حسن الکاتب" مستندساز و فیلمساز تلویزیونی مقیم انگلیس مصاحبه ایی شده است. متن با این مستندساز به شرح زیر است.
شما اخیراً اخبار مربوط به رفراندوم استقلال اسکاتلند از بریتانیا را برای رسانهها پوشش دادهاید. بر کسی پوشیده نیست که اگر پاسخ این رفراندوم مثبت میشد، دولت بریتانیا با مشکلات متعددی مواجه میشد. بسیاری از مردم میگویند دلیل اینکه پیش از برگزاری این همهپرسی همه جا گفته میشد که آرای مردم نزدیک است، این بوده که بتوانند در نهایت آرا را به نفع دولت انگلیس تغییر بدهند. تحلیل شما در اینباره چیست؟
من هنگام برگزاری رفراندوم در گلاسکو بودم و این شهر، بزرگترین شهر در اسکاتلند است. من خودم در این شهر شاهد کمپین بسیار بزرگی به نفع رأی آری بودم. مردم بیشماری آنجا از رأی مثبت به استقلال حمایت میکردند. وقتی نتایج را اعلام کردند و گفتند که آرای مثبت در این شهر حدود 54 یا 55 درصد بوده است، به شدت تعجب کردم. با این حال، در نقاط دیگر، کمپین "نه" طرفداران بیشتری داشت.
اما روی هم رفته، افراد زیادی گفتهاند که احتمال دستکاری در آرا یا نتیجه همهپرسی وجود دارد و حتی بیش از 150 هزار نفر نامهای را امضا کرده و خواستهاند که تحقیقات درباره این احتمالات انجام شود.
نکته دیگری که من در گلاسکو فهمیدم این بود که تا دو هفته قبل از رفراندوم، کمپین "بله" جلوتر بود، اما چه اتفاقی افتاد؟ دولت بریتانیا تصمیم گرفت نظر مردم را تغییر دهد و برای همین، به رأیدهندگان گفتند که اگر رأی منفی بدهید، به شما حقوق و اختیارات بیشتری میدهیم. بسیاری از مردم هم از همین راه متقاعد شدند که رأی منفی به استقلال بدهند و امیدوار بودند دیوید کامرون نخستوزیر انگلیس این اختیارات را به آنها بدهد.
آنچه مسلم است اینکه آرای مردم بسیار نزدیک بوده و هیچکس نمیتواند بگوید که آیا دستکاری در آرا صورت گرفته یا نه. در عین حال، برخی مردم معتقدند که اسکاتلند هنوز نباید مستقل شود، شاید طی سالهای آینده این اتفاق به نفع این کشور باشد، اما در حال حاضر، برخی از مردم معتقدند به نفع اسکاتلند است که عضوی از بریتانیا بماند.
با توجه به اینکه بسیاری از افرادی که میگویند در آرای مردم دستکاری شده در گلاسکو هستند، آیا از دستشان کاری برمیآید یا اینکه ماجرای رفراندوم تمام شده و دیگر کاری نمیتوان کرد؟
مردم میتوانند به مقامات بالاتر فشار بیاورند. مثلاً میتوانند به نمایندههای خود فشار بیاورند تا مسئله را در پارلمان مطرح و بررسی کنند. راههای دیگری هم وجود دارد که گاهی جواب میدهد و گاهی بیفایده است. البته در هر صورت، دولت است که حرف آخر را میزند و اگر بخواهد میتواند توجهی به حرف مردم نکند.
اکنون عریضهای به دست عده بیشماری از مردم امضا شده است که مشابه آن را قبلاً هم دیدهایم، در مواردی مثل دفاع از حقوق مسلمانانی که مورد ظلم قرار گرفته و به ناحق زندانی شده بودند. در آن پرونده مقامات تصمیم گرفتند که موضوع را در پارلمان مطرح نکنند. بنابراین همه چیز به تصمیم دولت بستگی دارد. اگر بخواهند موضوعی را پیگیری کنند، این کار را میکنند و اگر نخواهند، کسی نمیتواند آنها را مجبور کند.
مشکلی که مردم با آن مواجه هستند این است که "آلکس سالموند" نخستوزیر اسکاتلند که بزرگترین حامی کمپین استقلال بود، شکست را پذیرفته و بنابراین امیدی برای مردم باقی نمانده و عملاً پاسخ همهپرسی نهایی شده است.
یک درگیری خیابانی هم ظاهراً در گلاسکو رخ داده است. آیا شما هم آنجا بودید؟ لطفاً در اینباره توضیح بدهید.
بله من هم حتی قبل از آنکه این درگیری آغاز شود، در آن منطقه حضور داشتم. این اتفاق در مرکز شهر گلاسکو و میدان جورج افتاد که میدان اصلی شهر گلاسکو محسوب میشود. کمپین "بله" هفتهها بود که در این میدان حضور داشت و هیچ مشکلی هم به وجود نیامده بود. روز جمعه 19 سپتامبر و یک روز بعد از رفراندوم، نیمی از این میدان را اعضای کمپین "بله" گرفتند و خواستار بازشماری آرا و تحقیق درباره صحت رأیگیری شدند.
آنچه موجب درگیری شد یک اقدام برنامهریزی شده و هماهنگ شده از سوی اعضای کمپین "نه" بود که آرامآرام اما پرتعداد به میدان آمدند و با اعضای کمپین "بله" درگیر شدند. آنها را تحریک کردند و با کارهایی مثل هل دادن و اهانت کردن موجب درگیر شدن دو گروه با هم شدند. پلیس هم وارد ماجرا شد، اما عملاً جلوی اعضای کمپین "نه" را نگرفت.
پلیس هم از مخالفان استقلال حمایت میکرد؟
آنچه که من دیدم این بود: اولاً تعداد نیروهای پلیس کافی نبود. دوماً همین نیروها هم به مخالفان اجازه میداد موافقان استقلال را اذیت کنند. در حالت عادی باید پلیس هر دو طرف را از درگیری منع کند نه اینکه یک طرف بایستد و نظاره کند. نکته دیگر اینکه مخالفان استقلال که به موافقان حمله میکردند، مردم عادی نبودند، بلکه اغتشاشگرانی بودند که به خاطر طرفداری همیشگی به بریتانیا، "وفاداران" به نظام پادشاهی هم لقب گرفتهاند.
اسکاتلند و انگلیس معمولاً شریک هم تلقی میشوند. آیا رابطه دو کشور واقعاً شراکت است یا انگلیسیها بر اسکاتلندیها تسلط دارند؟
از منظر تاریخی، اسکاتلند از 300 سال پیش بخشی از بریتانیای کبیر بوده و در جنگهای استعماری و غیره شرکت داشته است. اما از چند دهه گذشته و با روی کار آمدن حزب ملی اسکاتلند بود که بسیاری از مردم این کشور همراه با دولت محلی خواستار استقلال اسکاتلند شدند. یکی از دلایل بسیار مهم این خواسته و شاید حتی مهمترین دلیل آن، مخالفت مردم اسکاتلند با سیاستهای دولت لندن بود و هست.
این مخالفت اولاً با سیاستهای داخلی مثل ریاضت اقتصادی و نابرابریهای اجتماعی است. مردم اسکاتلند دولتی میخواهند که شفافتر، مسئولیتپذیرتر و واقعاً نماینده مردم باشد. دوماً این مخالفت در زمینه سیاستهای خارجی است. بسیاری از مردم اسکاتلند ضدجنگ هستند و با جنگهایی که بریتانیا طی سالهای اخیر به راه انداخته مخالف هستند، هم در عراق، هم در افغانستان و هم حمایتهای بریتانیا از اسرائیل.
آیا احتمال برگزاری رفراندوم مجدد در آینده نزدیک مثل دو یا سه سال دیگر وجود دارد یا اینکه این کار ممکن است تا چند ده سال دیگر به تعویق بیفتد؟
نکته خندهداری که هست این است که تصمیم به برگزاری رفراندوم در نهایت به دست مقامات بریتانیاست. دیوید کامرون کسی است که عمیقترین نفس راحتی را پس از اعلام نتایج رفراندوم اسکاتلند کشید. دیوید کامرون فکر میکرد که مردم اسکاتلند با یک رأی قاطع و با فاصله زیاد به "نه" رأی میدهند. آلکس سالموند هم میدانست که "بله" رأی نمیآورد، بنابراین وقتی او و کامرون درباره این رأیگیری با هم مذاکره کردند، سالموند گفت که میخواهد سه گزینه در برگههای رأی قید شود: "بله"، "نه" و "اعطای اختیارات بیشتر به اسکاتلند." کامرون میدانست که گزینه آخر رأی خوبی خواهد آورد و به همین خاطر هم موافقت نکرد و گفت که فقط دو گزینه اول در برگههای رأی خواهد بود.
این در حالی بود که در روزهای آخر قبل از رأیگیری، کامرون بسیار نگران شده بود، چون میدید رأیها بسیار به هم نزدیک شده است. بنابراین شروع کردند به مطرح کردن موضوع اعطای اختیارات بیشتر به اسکاتلند. البته هنوز هم این اختیارات و ابعاد آنها مشخص نیست و هیچکس نمیداند این وعدهها تا چه اندازه محقق خواهد شد.
بسیاری افراد به دلیل مشکلات اقتصادی از بریتانیا به کشورهای آمریکای لاتین رفتهاند. لطفاً توضیح بدهید که وضعیت اقتصادی در بریتانیا چگونه است و آیا تأثیر آن در زندگی روزمره مردم مشهود است یا خیر.
به طور خاص اگر بخواهیم بگوییم، لندن گرانترین شهر دنیاست و قیمتها در آن بسیار بالاست. بنابراین تنها قشر خاصی هستند که در این شهر میتوانند با خیال راحت زندگی کنند. اما وضعیت در کل بریتانیا اگرچه الآن آنقدرها وخیم نیست، اما رو به وخامت دارد. قیمت مسکن به شدت افزایش پیدا کرده است، هزینههای زندگی زیاد شده است. نرخ تورم بالا رفته است.
نتیجه این اتفاقات این است که فقیرها فقیرتر میشوند و ثروتمندان ثروتمندتر میشوند. مردم به چشم خود میبینند که این بیعدالتیهای اجتماعی هر روز فاصله بین دو قشر فقیر و ثروتمند را بیشتر میکند.
وقتی بریتانیا درگیر مشکلات بزرگ اقتصادی است، چرا باید بودجه خود را صرف جنگهایی مثل عراق و افغانستان کند؟
پاسخ این سؤال را باید از افرادی بپرسید که بودجه سیاستمداران بریتانیایی را تأمین میکنند. این افراد درآمد فوقالعادهای از فروش سلاح به جیب میزنند و مسلماً هر چه بریتانیا بیشتر درگیر جنگ باشد سودی که آنها میکنند هم بیشتر است. از طرف دیگر، سیاستمدارانی هم که تحت حمایت مالی اینها هستند بهتر میتوانند کار خود را انجام بدهند، چون بودجه آنها همیشه آماده است. بنابراین این موضوع در قالب یک شبکه سازماندهی میشود که متأسفانه جواب هم میدهد.