به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،شاید بتوان نام این نوشته را بیشتر چیزی گذاشت که «دل نوشت»اش میگویند و معمولا از یک درد برمیخیزد و متفاوت با نوشته های معمول علمی و حتی ژورنالیستی است. این درد را اما با هر دوستی در میان گذاشتم، از نگارنده خواست موضوع را به یک یادداشت تبدیل کنم. شاید، این تجربه و اندوخته، ارزش سهیم شدن شما را داشته باشد. چندی پیش کتاب «اراده قدرت» نوشته فردریش نیچه فیلسوف نهیلیست آلمانی را مطالعه می کردم که این مطالعه، همزمان شد با تمرکزی تصادفی روی یک برنامه معروف شبکه سی.ان.ان به نام African Voices و نتایج جالبی عایدم شد.
شهرت نیچه در ایران بیشتر به خاطر این جمله معروفش بوده که «خدا مرده است»؛ بسیاری نیز او را فردی ضد خدا میدانند که اعتقادی به وجود خدا ندارد و این مسئله، روح حاکم بر نوشته ها و جهانبینی وی را تشکیل میدهد. اهل نظر اما آگاهند که منظور نیچه از مرگ خدا، حذف اعتقاد به خدا از جامعه غربی و مسیحی است. در این میان، آنچه مهم است و نیچه نیز در «اراده قدرت» بدان می پردازد، احوال جامعه غربی «پس از مرگ خدا»ست. نیچه علت مرگ خدا در جامعه مسیحی را در واقع فروپاشی مسیحیت و «اخلاق مسیحی» در مواجهه با «واقعیات جهان» میداند. مسیحیت کلیسایی در نظر او نه توانسته این جهان را به انسان غربی بشناساند و نه آن جهان را. این است که او می گوید، پس از هزاران سال تازه فهمیده ایم آنچه کلیسا به ما گفته دروغ بوده و همین، به ناباوری به خدا منجر شده است: «آن زمان که ما باید تقاص دو هزار سال مسیحی ماندن را پس بدهیم، فرا رسیده است؛ داریم گرانیگاهی را که به ما امکان زیستن می داد، از دست میدهیم؛ برای مدتی گمگشته میشویم. به ناگاه در ارزشگذاریهای متضاد فرو میرویم... اکنون همه چیز سراسر دروغ است»(1). اما فیلسوف نیهیلیست در عین حال معتقد است انسان، نمی تواند از یک مرجع فوق انسانی که اهداف و وظایف و مقصد و مقصود او را تعیین می کند، بی نیاز باشد. او می نویسد: «چون آدمی ایمان به این امر [خدا] را از یاد برد، همچنان این عادت کهن را دنبال می کند و مرجعی دیگر میجوید که بتواند بی قید و شرط سخن گوید و هدفها و وظایف را فرمان دهد. اقتدار «وجدان» اینک به ردیف نخست گام مینهد تا کمبود یک اقتدار شخصی را جبران نماید»(2).
نیچه معتقد است «اخلاق» و «وجدان» در جامعه مسیحی و اروپایی جای خدا را گرفته است، اما «هر نظام ارزشی صرفا اخلاقی به هیچ انگاری منجر میشود: در اروپا چنین انتظار میرود. آدمی هنوز به امید آن است که بدون زمینه مذهبی با اخلاق گرایی کنار بیاید؛ اما این ضرورتا به هیچ انگاری میانجامد»(3).
در چنین شرایطی است که هیچ انگاری و نیهیلیسم حادث می شود و بشر غربی، پس از انکار خدا، برای فرار از این پوچی و بیهدفی و بی سر و ته بودن «جهان بی خدا»یی که ناچار است در آن زندگی کند، دنبال راهی برای توجیه زیست خود میگردد، راهحلهایی «این جهانی» مییابد تا بلکه فقدان یک نظام فکری منسجم را که هستی او را معنی بخشد، جبران شود. در نگاه نیچه، «تخدیر»، این راه حل است: «در واقع و در نهایت نمی دانیم به کجا میرویم. خلاء. تلاش میکنیم با بیخودی و سرمستی از این خلاء بیرون آئیم. سرمستی به صورت موسیقی؛ سرمستی به صورت بیرحمی در لذت فاجعه آمیز از نابودی شریفترین موجودات؛ سرمستی به صورت اشتیاق کور (یا کینه) نسبت به برخی موجودات انسانی یا نسبت به دورانی معین؛ هنر برای هنر و «دانش محض» به عنوان حالات تخدیر آلود»(4). هیچ گاه دیدهاید کسانی را که خدا را نمی پرستند و در کمال تعجب! قادرند در عین این اعتقاد به بی فرجامی زندگی، «دیوانه نشوند» و بعضا در طول روز «شاد و خندان و سرمست» نیز مشاهده میشوند؟ اینان زندگیشان را با همین «تخدیر»ی قابل تحمل ساخته اند که نیچه میگوید! اشتغال به موسیقی و عشق و کینههای انسانی و سرزمینی و... به آنها اجازه میدهد به تفکر درباره هستی نپردازند و مجنون نگردند!
شاید لیبرالهای غربی در جستجوی همین شیوه های تخدیر بودهاند که «فردگرایی» و «لذت» را مبنای همه ارزشهای خود و معنی بخش حیات بشری قرار دادند و هر چه به این لذت مدد می رساند را تحسین کردند و ترویج نمودند: لذت در آزادی حیوانی! حتی انسان نیز بر همین مبنا تعریف شد؛ حیوانی که تنها تفاوتش با حیوانات جنگل در ساختن ابزارهای پیشرفته برای کامجویی و لذتبری است: انسان ابزارساز!
در گذر زمان منافع سرمایهداری نیز اتفاقا با همین «لذتگرایی فردی» پیوند خورد. هرچه مصرف بیشتر و لذت بیشتر، منافع فراهم کنندگان اسباب لذت نیز تامینتر. این باور چنان شایع شد که در مقطعی (دهه 1960) سازمان ملل متحد این تعریف «والت ویتمن روستو» از توسعه را به عنوان تعریف رسمی خود پذیرفت که توسعه یعنی «مصرف انبوه»(5). حلقه مفقوده این «لذت جویی» را هم که به پیش میکشی و میگویی «میلیونها نفر در جهان بیسکویت گِل می خورند تا زنده بمانند و این، نتیجه همان مصرف انبوه جمعیتی دیگر است»، میگویند «طبیعت»(جنگل؟) نیز همینگونه است که ضعفا قربانی لذتجویی قدرتمندان میشوند.
طبیعی است که هر چه این ارزشهای لیبرالی در جهان بیشتر مورد پذیرش قرار گیرد، هر چه مصرف انبوه تر باشد، منافع سرمایهداران نیز بهتر تامین میشود. لذاست یکی از مهم ترین، بلکه اهم کارکردهای رسانههای وابسته به جریان سرمایه داری، لیبرالیزه کردن قلوب و اذهان مردم جهان میشود. اینجا دیگر کل ماجرا عوض شده و اگر تا دیروز بشر غربی منکر مسیحیت کلیسایی، میخواست با تخدیری که نیچه میگفت، از تفکر درباره فلسفه هستی بگریزد، امروز جریان لیبرال سرمایهداری برای گسترش دایره ثروت و قدرت خود، میخواهد این فرهنگ لیبرالی «مصرف و لذت» را بر همه جهان حاکم سازد و کاری به دین و فلسفه و جهانبینی قربانیان ندارد. اینجاست که کسانی در میان ملت ما نیز یافت میشوند که بدون طی کردن راهی که مسیحیت غربی طی کرده و به پوچی رسیده و می خواهد با مصرف و لذت خود را تخدیر کند، میخواهند و دوست دارند و آرزو می کنند که «از فرق سر تا ناخن پا فرنگی» شوند: عریانی و کامجویی و مصرف انبوه و موسیقی و رقص و شرب خمر و مستی و سرمستی و دنیاگریزی(؟!): سبک زندگی غربی؛ وقتی هم می خواهند کمی عمیق تر به ماجرا بنگرند، اساسیترین مشکل و مانع در مسیر این «توسعه» را نیز به صراحت «نمردن خدا» در جامعه ایران میدانند: «جامعه ایران فاز سنتی خود را پشت سر گذاشته و می خواهد مدرن و صنعتی شود. اما در این جامعه هنوز خدا نمرده است. بنابراین ما چگونه می توانیم به این وضعیت چیره شویم»(6). در همین چارچوب است که میتوان تلاشهای پسامشروطه جریان لیبرال و «اصلاح طلب» -و البته سرمایه دار- برای به توپ بستن اسلام و «کشتن خدای مسلمانان» و همسرنوشت کردن اسلام و مسیحیت را تحلیل و تبیین کرد.
رسانه متعلق به جریان لیبرال سرمایه داری وظیفه دارد آن سبک زندگی غربی را که ذکرش رفت ترویج کند. تشکیل لایه های فراملیتی لیبرال که لذتجویی و منفعت طلبی فردی سرلوحه افعالشان باشد، هر مرزی را از مقابل تاخت و تاز لیبرال سرمایهداری و انباشت ثروت و قدرت این جریان خواهد برداشت. در این مسیر، غرب حتی به آن آفریقایی مفلوکی که در آن دوردست ها با حداقلها روز را به شب میرساند، رحم نمیکند. بحثی که نگارنده درباره برنامه African Voices شبکه سی.ان.ان داشت دقیقا همینجاست. غرب، امروز بیش از آنکه به روی کار آمدن جریان های سیاسی همسو در کشورهای جهان فکر کند، به تغییر فرهنگ مردم آنها میاندیشد؛ چه، چو 100 آید 90 هم پیش اوست. سی.ان.ان روزانه بیش از یک ساعت از آنتن خود را در اختیار برنامه ای درباره آفریقا قرار میدهد. تهیه کنندگان این برنامه، «عوامل مروج» ارزشهای لیبرالی در قاره سیاه را شناسایی کردهاند و هر روز، یکی از آنها را تبدیل به الگو میکنند. طراح لباسی که در مغازه ای کوچک در یک کشور آفریقایی، لباسهای برهنه زنانه طراحی و تولید میکند، یک ساعت آنتن سی.ان.ان در اختیار او قرار داده میشود و از روند کار و تعامل با مشتریها و موفیقتها و ریزهکاریهایی که برای هر مخاطبی جذابیت دارد، مستند تهیه شده و به خورد افکار عمومی داده می شود؛ تا هم از خود آن طراح الگو بسازد و دیگران را به «او گونه شدن» تحریک نماید و هم محصولاتش را ترویج و تبلیغ کند(7). سراغ خواننده رپ آفریقایی میرود و مستندی مشابه و جذاب درباره حیات روزمره و تمرین و تعاملات و محبوبیت و جذابیتها و «لذتها» و «سرمستیها»ی توام با موسیقی او میسازد. سی.ان.ان نگران این نیست که چنین ظرفیت رسانهای عظیمی، برای آن طراح و این خواننده، «تبلیغ» باشد و کسب و کارش رونق بگیرد و به ثروت و محبوبیت و شهرت و... برسد، بلکه اتفاقا همین را میخواهد. هر چه آنگونه طراحان و اینگونه خوانندهها زیاد شوند و ثروتمندتر شوند و هرچه برهنگی بیشتر و اشتغال به موسیقی و بزم در جوامع بیشتر باشد، منافع راهبردی غرب بیشتر تامین شده است.
راقم این سطور علاقمند است نوشته حاضر را با تعدادی سوال به پایان برد. آیا کاری را که سی.ان.ان درباره ارزش های لیبرالی می کند، رسانه های ما درباره ارزش های اسلامی انجام می دهند؟ اساسا ارزشهای اسلامی کدامند؟ عوامل مروج این ارزشها در جامعه چه کسانی هستند؟ ما برای تکثیر این عوامل چه کردهایم؟ آیا پندار ما این است که پرداختن به این عوامل ترویج سبک زندگی اسلامی، «تبلیغ» آنها می شود و نباید؟ آیا میتوان با برگزاری نشست و کنفرانس و میزگرد در رسانه و «حرف زدن» درباره موضوعی به نام سبک زندگی، به سبک زندگی اسلامی در جامعه رسید؟
پانوشت ها:
--------------------------------------------------------
1- فریدریش ویلهلم نیچه، اراده قدرت، ترجمه مجید شریف، تهران، نشر جامی، 1384، ص 43
2-همان، ص 37
3-همان
4- همان، ص 42.
5- High Mass Consumption
برای اطلاعات بیشتر درباره پنج مرحله توسعه از نگاه روستو به این آدرس مراجعه فرمائید:
https://www.mtholyoke.edu/acad/intrel/ipe/rostow.htm
6- جمله متعلق به علیرضا علوی تبار است. برای مطالعه این دست اظهارنظرها از سوی نخبگان جریان اصلاحات و منابع آنها مراجعه کنید به:
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/184059
7- برای مشاهده این برنامه می توانید به لینک زیر مراجعه فرمائید:
http://www.cnn.com.tr/video/data/2.0/video/international/2014/08/29/spc-african-voices-lilly-alfonso-