به گفته ابومخنف: شيعيان پس از مرگ معاويه، در منزل سليمان بن صرد خزاعى گرد آمده و نامه هايى به حسين بن على (عليه السلام) نوشتند و در آن ها خواستار بيعت با آن بزرگوار شدند و اين نامه ها را توسط عبدالله بن سُبع و عبدالله بن وال و دو روز بعد، نامه هايى توسط قيس بن مسهر صيداوى و عبدالرحمان بن عبدالله ارحبى و پس از دو روز ديگر، نامه هايى به وسيله سعيد بن عبدالله و هانى بن هانى، بدين مضمون خدمت اباعبدالله (عليه السلام) فرستادند:
للحسين بن على عليهماالسلام، من شيعة اميرالمؤمنين، اما بعد: فحيهلّا، فان الناس ينتظرونك، لا راءى لهم فى غيرك، فالعجل، العجل، و السلام.
((از شيعيان اميرالمؤمنين به حسين بن على عليهماالسلام، اما بعد: به سوى ما بشتاب؛ زيرا مردم در انتظار مقدم مبارك شما بوده و كسى غير تو را پذيرا نيستند، شتاب نما، و السلام)).
امام حسين (عليه السلام) مسلم بن عقيل را خواست و وى را به اتفاق قيس بن مسهر و عبدالرحمان ارحبى به كوفه اعزام نمود و همانگونه كه ياد آور شديم، زمانى كه به منطقه ((مضيق)) در ((بطن خبت)) رسيدند، راهنمايان آن ها راه را گم كردند و تشنگى بر آن ها چيره شد و بين راه جان دادند، مسلم (عليه السلام) نامه اى را توسط قيس به امام (عليه السلام) فرستاد و ماجرا را به عرض وى رساند، وقتى قيس خدمت امام (عليه السلام) شرفياب شد، حضرت، پاسخ نامه را توسط قيس به مسلم مرقوم فرمود و قيس نامه را به كوفه برد.
راوى مى گويد: زمانى كه مسلم ديد مردم كوفه براى بيعت با امام حسين (عليه السلام) يكپارچه اند، طى نامه اى قضيه را كتبا توسط قيس كه عابس شاكرى و غلامشان شوذب وى را همراهى مى كردند، خدمت امام فرستاد، آنان نامه را در مكه تقديم امام نمودند و به اتفاق آن حضرت راهى كوفه گرديدند.
ابومخنف مى گويد: هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) به منطقه ((حاجر)) در بطن الرمه رسيد، نامه اى به مسلم و شيعيان كوفه مرقوم فرمود و آن را توسط قيس، بدان سامان فرستاد. قيس توسط حصين بن تميم دستگير شد. اين حادثه پس از شهادت حضرت مسلم (عليه السلام) رخ داد.
عبيدالله نيروهاى سواره نظام خويش را حد فاصل ((خفّان))تا قادسيه و ((قطقطانه)) و ((لعلع))، مستقر كرد و حصين را به فرماندهى آن ها گمارده بود.
مضمون نامه امام بدين شرح بود:
من الحسين بن على الى اخوانه من المؤمنين و المسلمين، سلام عليكم! فانى احمد اليكم الله اَلَّذِى لا اله الا هو، اما بعد: فان كتاب مسلم جإنى يُخبرنى فيه بحسن راءيكم، و اجتماع ملئكُم على نصرنا و الطلب بحقنا، فساءلت الله إن يحسن لنا الصنع و إن يثيبكم على ذلك احسن الاءجر، و قد شخصت اليكم من مكة يوم الثُلاثاء لثَمان مضيّن من ذى الحجة يوم التروية، فاذا قدم رسولى عليكم فانكمشوا فى امركم وجدوا. فانى قادم عليكم فى ايامى هذه إن شاء الله، و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
((خدايى را كه جز او معبودى نيست، در مورد شما سپاس مى گويم. اما بعد: نامه مسلم كه حاكى از هماهنگى شما در راه نصرت و يارى ما خاندان و مطالبه حق ما بود، به دستم رسيد، از خدا مى خواهم كه آينده همگى را به خير و شما را بر اين اتحاد و همبستگى، اجر و پاداش بزرگ عنايت كند. من نيز روز سه شنبه هشتم ذيحجه روز ترويه به سوى شما حركت كردم با رسيدن پيك من، شما كارهاى خود را به سرعت سر و سامان دهيد كه اگر خدا بخواهد خود، چند روز آينده نزدتان خواهم آمد، سلام و درود خدا بر شما مردم)).
به گفته راوى: وقتى حصين، قيس را دستگير كرد، وى را نزد عبيدالله فرستاد، عبيدالله ماجراى نامه را از وى جويا شد.
قيس گفت: آن را پاره كرده ام.
عبيدالله گفت: چرا؟
قيس گفت: براى اين كه تو بر مضمون آن آگاه نشوى.
عبيدالله گفت: نامه براى كى بود؟
قيس گفت: به كسانى كه نام آن ها را نمى دانم.
عبيدالله گفت: اگر حاضر نيستى آن ها را نام ببرى، بر فراز منبر برو و دروغگو و فرزند دروغگو [منظورش امام حسين (عليه السلام) بود] را ناسزا بگو!
قيس بر فراز منبر رفت و اظهار داشت: مردم! حسين بن على برجسته ترين آفريده خدا و پسر فاطمه دخت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است و من فرستاده او نزد شما هستم. در منطقه ((حاجر))، از آن بزرگوار جدا شوم، به نداى او پاسخ دهيد)).
سپس عبيدالله بن زياد و پدرش را لعنت كرد و بر اميرالمؤمنين (عليه السلام) درود فرستاد.
ابن زياد فرمان داد او را بالاى دارالاماره برده و به زير افكندند، پيكر مقدسش قطعه قطعه شد و به شهادت رسيد.
طبرى مى گويد: زمانى كه امام حسين (عليه السلام) در اثر جلوگيرى حر از حركت آن حضرت، به منزل ((عذيب الهجانات))رسيد، چهار تن به اتفاق راهنماى آنان طرماح بن عدى طايى كه اسب نافع مرادى را همراه داشتند، نزد حضرت شرفياب شدند.
امام (عليه السلام) وضعيت مردم كوفه و فرستاده خويش را از آنان جويا شد. آن ها وضعيت مردم را به اطلاع حضرت رساندند و پرسيدند فرستاده شما چه كسى بود؟ فرمود: قيس.
مجمع عائذى عرض كرد: حصين، او را دستگير نمود و نزد ابن زياد فرستاد و او به قيس فرمان داد تا شما و پدر بزرگوارتان را ناسزا گويد، ولى قيس، شما و پدرتان را مورد ستايش قرار داد و به ابن زياد و پدرش لعنت فرستاد و ما را به يارى شما فراخواند و تشريف فرمايى شما را به اطلاع ما رساند، ابن زياد فرمان داد او را از بلنداى دار الاماره به زير افكندند و به شهادت رسيد. رضوان الله عليه.
چشمان امام (عليه السلام) پر از اشك شد و فرمود: فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ((خدايا! بهشت را جايگاه ما و آنان قرار ده و در پايگاه رحمت خويش و به مرغوب ترين ثواب هاى ذخيره شده ات، نايل گردان)).
كميت اسدى درباره قيس مى گويد:
و شيخ بنى الصيداء قد فاظَ قبلهم.
((بزرگ قبيله صيدا، قبل از آنان به شهادت رسيد))./س