به گزارش خبرنگار
سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران، بین کشورهای همسایه ممکن است سیاستها و حتی دولتها تغییر یابند اما آنچه ثابت میماند همسایگی است؛ چراکه پیشینههای تاریخی و جغرافیایی آنها به همگونیهای فرهنگی و عرصه های مشترک اقتصادی و حتی به بسیاری از مسائل سیاسی نیز کشیده میشود و مجموعهای رو به تکامل با مؤلفههای به هم تنیده را تشکیل میدهد. پایینترین سطح از اقتضائات نظام همجواری، «همزیستی مسالمت آمیز» است که در سطوح بالاتر به «همکاری»، «همگرایی» و «اتحاد» میرسد.
در انطباق این مفهوم برای منطقه ما در خاورمیانه، میتوان گفت ما در اینجا علیرغم مرزهای مشترک و پیشینههای تاریخی و جغرافیایی و شباهتهای فرهنگی، هنوز به یک «نظام منطقهای» دست نیافتهایم. علل متفاوتی در این خصوص وجود دارد که قصد پرداختن به آن را نداریم ولی در یک نگاه کلی به ملاحظات اقتصادی و اختلافات سیاسی و نگاه ایدئولوژیک و نیز وجود برداشتهای اشتباه از یکدیگر مربوط میشود. همه اینها مانع جدی در مسیر دستیابی به یک نظام منطقه ای در خاورمیانه حتی در پایینترین سطوح است.
در این منطقه علاوه بر طرفهای اصلی نظیر ایران و عربستان، طرفهای مستقلی نیز وجود دارند که برای حفظ روابط خوب با همه طرفها تلاش میکنند. نمونه برجسته بخش دوم، دولت پادشاهی عمان است. در منطقه خاورمیانه که در طول تاریخ جدید خود متحمّل چالشهایی بوده و همچنان عرصهای برای بروز بحرانهای مختلف است، مهمترین مسأله برای بازیگران، شناخت منافع و تعیین بهترین راهها در جهت حفظ ثبات و رفع بحرانها در منطقه می باشد. بیشک در این میان اختلافاتی میان طرفهای اساسی در منطقه وجود دارد که آن هم امری طبیعی است چراکه از اختلاف میان دیدگاههای آنان نشأت میگیرد. اما به هرحال پرهیز از این اختلافات برای این طرفها سخت بوده و دشوارتر از آن، رسیدن به توافق بر سر مسائل مورد اختلاف است.
اما آیا وجود چنین حالتی لزوما به معنای نابسامان تر شدن اوضاع در این شرایط است؟ ضرورتاً خیر! زیرا ابزارها یا مکانیزهای مختلفی وجود دارد که طرفها در منطقه می توانند برای خروج از این وضعیت خطیر یا دستکم ممانعت از افزایش تنشها از آن بهره گیرند. از نمونههای این ابزارها یا مکانیزمها، اتخاذ عقلانیت سیاسی، دیپلماسی، بازتعریف مفاهیم در منطقه و نیز درس گرفتن از اشتباهات گذشته است.
از این نقطه نظر، ایران ـ به عنوان یکی از طرفهای اساسی در منطقه ـ همواره راه خروج از بحرانها را منوط به ایجاد روابط مناسب با همسایگان دانسته و خود نیز گامهای مثبتی برای بازسازی این روابط برداشته و در مرحله جدید از بیش از یک سال گذشته، «تحول روابط با کشورهای همسایه» را در اولویت سیاست خارجی خود قرار داده است. این رویکرد مثبت ایران با استقبال بیشتر کشورهای منطقه روبرو شد؛ ولی طبیعتا برخی کشورها در دایره نگاه محافظه کارانه خود به آن نگریسته و گفتههای پیشین خود را ادامه دادند که افزایش نقش ایران در منطقه به ضرر منافع آنها خواهد بود.
بر این اساس، اختلافات در منطقه در دو زمینه اصلی یعنی «پرونده هستهای ایران» و «بحرانهای منطقهای موجود» ادامه پیدا کرد و این دو مسأله به چالشی اساسی تبدیل شد که برخی طرفها و در رأس آنان عربستان سعوی که اختلافاتش با ایران معروف است، آن را محور تمام اختلافات با ایران تعریف کردند.
در سوی دیگر، برخی طرفها و به طور خاص پادشاهی عمان تلاش کردند تا از این چالشها، فرصتی برای نزدیکی بین دیدگاهها در منطقه بسازند. پادشاهی عمان در طول سالهای گذشته تلاشهای بسیاری برای پایان دادن به اختلافات موجود در منطقه در چارچوب «دیپلماسی میانجیگری» انجام داده است. این کشور از این طریق موفق به کسب اطمینان تمامی طرفها شده و در جدیدترین اقدامات توانست میزبان گردهمایی سه جانبه (ایران، آمریکا و اتحادیه اروپا) برای بررسی پرونده هستهای ایران در یک ایستگاه مانده به آخرین دور مذاکرات ایران و ۱+۵ شود.
در مقابل، با عربستان سعودی در منطقه مواجهیم که سیاست خصمانهای را در هر دو مسأله پرونده هسته ای ایران و بحرانهای منطقهای اتخاذ کرده و تلاش کرد در چارچوب سیاستهایی غیرحساب شده مبتنی بر خشم و واکنشهای سریع و مواضع خصمانه و نظایر آن، اهداف خود را تحقق بخشد. مؤلفه های این نوع سیاست، حاصلی جز نتایح منفی در منطقه به بار نیاورده است. به طور مثال، پافشاری عربستان برای سرنگونی نظام در سوریه و ارسال کمکهای هنگفت مالی و لجستیکی به مخالفان، نقش تأثیرگذاری در ایجاد وضعیتی تروریستی که تهدیدی برای تمام منطقه است ایفا کرد. همچنین عربستان سعودی علیرغم تلاشهای بسیارش برای بهناکامی کشاندن مذاکرات میان ایران و غرب، نتوانست به اهداف خود دست یافته و تلاشهایش در تضعیف موقعیت گفتگو میان ایران و غرب، چیزی جز متشنج تر کردن وضعیت منطقه به دنبال نداشت.
بنابراین در این چارچوب دو الگوی سیاستی در منطقه وجود دارد که یکی الگوی عمانی و دیگری الگوی سعودی است. صاحب الگوی اول گامهایی جدی در راه نزدیکی میان دیدگاهها در منطقه برمیدارد درحالیکه صاحب الگوی دوم بر وجود اختلافات گسترده میان طرفها اصرار دارد. صاحب الگوی اول معتقد است زیانهای دشمنی در منطقه برای همه سنگین است درحالیکه صاحب الگوی دوم بر مواضع خصمانه اش پافشاری میکند. صاحب الگوی اول میزبان نشستهایی میان طرفهای بین المللی برای حل مسائل فیمابین میشود درحالیکه صاحب الگوی دوم به شکست تلاشها چشم دوخته و همزمان برای پایان دادن به این اوضاع حتی با روشهای غیرمسالمت آمیز، به کشورهای غربی فشار میآورد.
به نظر میرسد این دو الگو تا حدی مورد غفلت محافل مطالعاتی و سیاسی حتی در کشورهای عربی قرار گرفته است. این دو سیاست قابلیت زیادی برای پرداختن، پژوهش و مطالعات تطبیقی دارند. باوجود آنکه اساسا تفاوتهایی در سیاست بین دولتها وجود دارد اما ناظران مسائل منطقه باید نگاه کنند کدامیک از این دو الگو برای منطقه ما در شرایط موجود بهتر است. کدامیک پاسخگوی نیازهای منطقه برای حفظ صلح و ثبات است و کدامیک واقعگرایانهتر بوده و منافع منطقه را تضمین میکند.
تاریخ منطقه ما ثابت کرده است پیگری سیاستهای خصمانه نه تنها به نفع منطقه و ساکنان آن نبوده و ثبات آن را به خطر میاندازد بلکه منطقه را به آوردگاه افراط گرایی و تروریسم تبدیل میکند. بر این اساس، هرقدر مسائل منطقه برپایه الگوی دوم (الگوی عربستان سعودی) مبتنی بر دشمنی پیش رود، به همان نسبت بحرانها حادتر شده و چالشها افزایش می یابد.
اما ایران در مذاکرات هسته ای به نقطهای غیرقابل بازگشت رسیده است. حتی اگر توافق نهایی تا مهلت ۲۴ نوامبر محقق نشود، بازهم ایران پایبندی خود به دیپلماسی به عنوان بهترین راه مسالمت آمیز برای حل اختلافات را ثابت کرده و قدرت خود در آن را نشان داده است.
این مثل در محافل عربی معروف شده که سیاست ایران در مذاکرات هسته ای را به سیاست «بافتن فرش» تشبیه میکنند که نیازمند صبر زیاد و مهارتی بالا است. این تشبیه درستی است چراکه ایران در طول بیش از یک سال گذشته نشان داده که حل مسائل پیچیده تا چه حد نیازمند صبر و مهارت و خویشتنداری در چارچوب عقلانیت و دیپلماسی فعال است و در این چارچوب تفاوتی میان حل پرونده هستهای و حل مسائل منطقهای وجود ندارد.