به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، مهران دوستی که از گویندگان پیشکسوت
رادیوست، معتقد است کسی که در رسانه فعالیت میکند، دلش همیشه برای مردم
میتپد و وقتی او در بستر بیماری بود دلش برای رادیو خیلی تنگ شده بود و
حالا خوشحال است دوباره فعالیتاش را در رادیو شروع کرده است.
دوستی برای
مخاطبش احترام قائل است و به همین دلیل شنونده براحتی با او ارتباط برقرار
میکند. در واقع او گویندهای است که شنوندگان از شنیدن برنامههای او
انرژی میگیرند. موضوع برنامه برایش فرقی نمیکند، او سعی میکند لحن صدایش
در اجرا هماهنگ با موضوع و ساختار برنامه باشد.
شنوندگان قدیمی رادیو صدای او را در سالهایی که در رادیو جبهه هم اجرا میکرد، شنیدهاند و میدانند که او برای هر برنامهای تلاش میکند متفاوت باشد و همین تفاوتها او را در حرفه گویندگی متمایز کرده است. گفتوگوی ما را با او بخوانید.
معمولا رسم است که معلمها در مقاطع تحصیلی (دبستان، راهنمایی و دبیرستان) در ساعات درس ادبیات از شاگرد خوش صدای کلاس میخواهند. درس را بخواند. آیا این اتفاق برای شما هم میافتاد یا اینکه خوش صداتر از شما هم بود؟
یادم نمیآید که من درس ادبیات را میخواندم یا همکلاسی دیگر. اما این را میدانم که از من خوش صداتر هم بود و اینطور نبود که فقط من خوش صدا باشم. ضمن اینکه در آن زمان اصلا معلمهایم متوجه نمیشدند که من خوش صدا هستم و کسی به صدایم توجه نمیکرد. همه فکر میکردند صدایم معمولی است.
پس کی متوجه شدید که خوش صدا هستید؟
کلاس ششم ابتدایی بودم که متوجه شدم ته صدایی دارم، ولی این مساله را خودم کشف کردم و کسی نفهمیده بود که صدایم خوب است.
صدای خوب در خانوادهتان موروثی است؟
بله، داییام صدایش خوب بود و مادرم هم صدای پری دارد. فکر میکنم ژنتیکی من هم صدای خوب را به ارث بردم.
وقتی به این کشف رسیدید، جرقه اینکه گوینده شوید در ذهنتان زده شد؟
نه، اصلا به فکر گویندگی در رادیو نبودم و بیشتر به کارگردانی و بازی در سینما فکر میکردم. راستش زیاد تو نخ صدایم نبودم.
پس چی شد که تو نخ صدایتان رفتید و وارد حرفه گویندگی شدید؟
بعد از گرفتن دیپلم در چند رشته دانشگاهی در ایران قبول شدم. با توجه به اینکه از دوران کودکی به یادگیری زبان انگلیسی مشغول بودم با امتحان تافل، پذیرش دانشگاه توستون ایالات تگزاس در رشته مهندسی مکانیک را گرفتم. ابتدا دوست داشتم کارگردانی سینما بخوانم اما بعد آنجا متوجه شدم که میتوانم همزمان در دو رشته تحصیل کنم. البته در رشته سینما به صورت آزاد در کلاسهای دانشکده شرکت کردم و با سینمای جهان و آمریکا بیشتر آشنا شدم. رشته روزنامهنگاری هم آزاد خواندم. دلیل خاصی برای رفتن به آمریکا جز اینکه میخواستم آنجا تحصیل کنم، نداشتم.
وقتی در آمریکا بودم یکی از دوستانم در آنجا گفت که چقدر صدایت شبیه گویندگان است. تا اینکه بعد از بازگشت به ایران دوستان لطف کردند و فرصتی برایم ایجاد کردند و من به سمت گویندگی رفتم.
چرا بازیگری و سینما را دنبال نکردید؟
وقتی به ایران آمدم ابتدا میخواستم وارد سینما شوم و کارگردانی کنم، اما روزگار ما را به سمت رادیو و تلویزیون کشاند و من در رادیو ماندم.
پس قضا و قدر شما را به سمت رادیو کشاند؟
بله، دقیقا برنامه خاص و ویژهای برای گویندگی در رادیو نداشتم.
بعد از ورود به رادیو هیـچوقت عـلاقهمند نشدید که در سینما هم کار و از تحصیلتان در این رشته استفاده کنید؟
نه، چون رادیو برایم آنقدر جذاب بود که دیگر به سینما فکر نکردم. من عاشق رادیو هستم.
اما خیلی از گویندگان رادیو وقتی معروف میشوند خیلی سریع جذب تصویر میشوند، اما چرا این علاقهمندی در شما شکل نگرفت؟
چون علاقه ویژهای به تصویر ندارم. برخی آدمها دوست دارند که مرتب خودشان را نشان بدهند یا به مردم امضا بدهند. اما من رها بودن را دوست دارم، نه اینکه خودم را درگیر شهرت کاذب کنم.
و این رها بودن را در رادیو به دست آوردید؟
بله، در رادیو میتوان کارهای هنری بسیاری انجام داد. رادیو این بستر را برایم فراهم کرد و از اینکه در این رسانه فعالیت میکنم، خیلی راضی هستم.
رسانه رادیو فی نفسه چه ویژگیهایی دارد که شما را تا این اندازه علاقهمند کرده است؟
رادیو مثل دانشگاه است. از این رسانه خیلی چیزها یاد میگیرید و خیلی چیزها هم یاد میدهید. فضای رادیو یادگیری و یاد دادن است، نه اینکه این فضا در تلویزیون نباشد، اما ناخودآگاه مخاطب با تماشای یک اثر تلویزیونی بیشتر محو رنگ، تصویر، دکور و ... میشود. من از احسان علیخانی به عنوان یک مجری موفق نام میبرم که هم در رادیو اجرایش خوب است و هم در تلویزیون. او استثنا است. واقعا چند نفر مثل احسان داریم که هم در رادیو موفق باشد و هم در تلویزیون. البته خیلیها هم از رادیو به تلویزیون رفتند، امتحان هم کردند، اما موفق نشدند و هم رادیو را از دست دادند و هم تلویزیون.
شما اشاره کردید رادیو مثل دانشگاه است، آیا تلویزیون این ویژگی را ندارد؟
این ویژگی در تلویزیون کمتر است و محتوا تحت تاثیر جذابیتهای بصری قرار میگیرد. البته در برنامههای تلویزیون استثناهایی هم وجود دارد. به نظرم تلویزیون مدیومی است که تصاویر مشخص و تعریف شده به مخاطب ارائه میدهد، اما رادیو شما را به دنیای خیال و رویا میبرد.
آیا در عالم کودکی شنونده برنامههای رادیو بودید و با برنامههای آن خیالپرداری میکردید؟
بله، از طریق رادیو با برنامه گلها و نمایشهای رادیویی آشنا شدم و خاطرات زیادی در ذهنم مانده است. رویاهایی که در دوران کودکی ایجاد میشوند در بزرگسالی نمود پیدا میکند و فعالیت در رادیو یکی از رویاهای کودکی من بود که به واقعیت تبدیل شد.
با شنیدن نمایشهای رادیویی تا چه میزان رویاپردازی میکردید؟
خیلی زیاد رویاپردازی میکردم. به یاد دارم 42 سال پیش همراه خانوادهام شنونده نمایشی با موضوع زندگی عارف قزوینی بودم که همه چنان تحت تاثیر این نمایش قرار گرفتیم که ساعت 10:30 شب و بعد از تمام شدن نمایش گریه کردیم. شاید نتوانید این مساله را الان باور کنید، اما همگی اشک ریختیم. ضمن اینکه آن زمان مثل الان امواج رادیو خیلی راحت و بدون دردسر گرفته نمیشد و صداها شفاف نبود، اما با همه اینها ما به برنامههای رادیو گوش میدادیم.
یعنی اینقدر تحت تاثیر نمایش عارف قزوینی قرار گرفتید که گریه کردید؟
بله، چون اتفاقات روی آدم تاثیر میگذارد و این نمایش خیلی زیبا زندگی او را روایت و ما را متاثر کرد. در مجموع با شنیدن نمایشهای رادیویی چیزهای زیادی یاد میگرفتیم. درست مثل این بود که چند کتاب میخواندیم.
الان هم این حس را به رادیو دارید؟
نه، این حس را ندارم؛ چون رادیو تحت تاثیر دنیای دیجیتال قرار گرفته است. علاوه بر آن آدمها دیگر مثل قدیم حوصله ندارند که یک ساعت شنونده نمایش باشند.
برنامههای خودتان را هم گوش نمیکنید؟
نه، چون برنامههایم زنده است. البته در دوران دانشجویی این کار را میکردم تا بتوانم اجرایم را بهتر کنم.
شما ابتدا کارتان را در رسانه با مدیر تولیدی شروع کردید، چه شد که وارد عرصه گویندگی و اجرا شدید؟
یک روز که مجری برنامه صبح بخیر گیلان نیامده بود از من خواستند که پشت میکروفن بنشینم و برنامه را اجرا کنم. ابتدا قبول نکردم، اما با توجه به اینکه مدیر تولید رادیو بودم، چارهای نداشتم و پذیرفتم. من از همان روز اول با انگیزه و علاقه پشت میکروفن نشستم و با مردم صحبت کردم.
بعد از اینکه گوینده شدید هیچ وقت نخواستید مدیر شوید؟
نه، هرگز دلم نخواسته که مدیر بشوم. چون بعد از انتخاب گویندگی احساس کردم فضای دیگری در ذهنم پدیدار شده است. فضای گفتوگو و حرف زدن با مردم، ارتباط مجری و مخاطب و دنیایی که جامعه برایت میسازد و تو همیشه قهرمان آنها هستی، برایم بهتر است. در حقیقت میخواستم در کار گویندگی و اجرا، مدیر خودم باشم و تا انتهای راه با این شخصیت، خودم را به جامعه بشناسانم. اگر به گذشته نگاه کنم باید بگویم که همه چیز با اتفاق شکل گرفت. اصلا در آن روزگار فکر نمیکردم که گوینده شوم.
حالا از این اتفاق راضی هستید؟
اگر دوباره به دنیا بیایم حتما کار گویندگی را انتخاب میکنم. هیچ وقت هم ناله نمیکنم و نمیگویم که چقدر حقوق میگیرم.
یعنی دلی کار میکنید؟
منظورتان از دلی یعنی مفتکی کار میکنم!
نه، منظورم این است که با وجود دستمزدهای پایین رادیو با عشق کار میکنید؟
اگر در رادیو حرفهای باشید، دستمزد حرفهای هم دریافت خواهید کرد.
یعنی امور زندگی شما فقط با حقوق رادیو میگذرد؟
نه، من کار دیگری دارم و هیچوقت هم سراغ حقوق رادیویی نمیروم. اگر شما به رادیو مادی نگاه کنید به جایی نمیرسید. بر عکس اگر دلی به کار نگاه کنید حتما کار خوب انجام میدهید، حرفهای میشوید و پول هم سراغتان میآید.
برنامههای شما همیشه شنونده دارد، فکر میکنید دلیل این همه استقبال مردم از برنامههایتان چیست؟
وقتی پشت میکروفن مینشینم، فیلم بازی نمیکنم. الکی حرف نمیزنم. ادای کسی را در نمیآورم. صدایم را کلفت نمیکنم. به قول معروف کارهای عجیب و غریب در اجرایم انجام نمیدهم، حتی سلام و علیکهایم با شنوندگان رادیو طولانی نیست و وقت مردم را بیجهت نمیگیرم.
یک گوینده چه سهمی در زنده نگه داشتن رادیو دارد؟
نقش عمدهای دارد. گوینده با نوع بیان خود، کلام را در رادیو زنده نگه میدارد. اگر گوینده در رادیو نباشد در حقیقت صدا در رادیو وجود ندارد، البته نمایش و موسیقی هم رادیو را تازه و زنده نگه میدارد. در مجموع ترکیب این عوامل در سرزنده بودن رادیو نقش دارد.
مخاطب چطور حس واقعی یک گوینده را حین اجرای برنامه تشخیص میدهد؟
با صداقت و حس بیان یک گوینده، مخاطب احساس میکند که گوینده همزبان و همدل با اوست، در حقیقت حس و بیان یک گوینده احساس و عاطفه مخاطب را زنده میکند.
چه دلایلی باعث میشود اجرایتان در هر کدام از برنامهها متفاوت باشد؟
خودم و لحن صدایم را متناسب با فضای یک برنامه هماهنگ و سعی میکنم همیشه در کنار حرف زدن جایگاه گویندگیام را حفظ کنم.
شما از آن دست گویندگان هستید که همیشه حرفهای تازه برای مخاطب دارید، حتی وقتی یک برنامه روتین هم اجرا میکنید، باز هم حرفهایتان به تکرار نمیافتد. دلیل این همه تازگی چیست؟
به این دلیل است که هر روز مطالعه میکنم. البته مطالعه نمیکنم تا برنامه را اجرا کنم، بلکه مطالعه برای خودم میکنم. من بهعنوان گوینده و مجری هر روز یک چیز جدید میگویم تا شنونده غافلگیر شود. راز ماندگاری یک هنرمند این است که هر روز حرفهای تازه بزند.
آیا قبل از برنامه جملاتی را که میخواهید در برنامه بگویید مرور میکنید؟
نه، مرور نمیکنم. همه جملاتم فیالبداهه است. در واقع مطالعه به کمکم میآید. من هر روز پنج یا شش روزنامه را میخوانم. البته همه مطالب را نمیخوانم، بلکه متنهایی را که به دردم میخورد میخوانم.
وقتی پشت میکروفن مینشینید به مردم فکر میکنید یا به برنامه؟
به اجرای خودم فکر میکنم که خوب باشد. وقتی خودم در قدم نخست از کارم لذت ببرم، حتما مردم هم آن را دوست خواهند داشت.
در طول این سالها جملات زیبایی از مردم شنیدید. بهترین جمله در توصیف خودتان چه بود؟
یک روز سوار تاکسی بودم و راننده شروع به حرف زدن درباره لاستیک و تعمیرات خودرو کرد و من هم با او وارد بحث شدم تا اینکه بعد از چند دقیقه راننده به من گفت که صدای شما را یک جا شنیدهام، شما مهران دوستی نیستید؟ و من هم گفتم بله و در ادامه به من گفت که میخواهم حرفی به شما بزنم که تا به حال به کسی نگفتم. وقتی برنامه شما را میشنوم، کار نمیکنم و یک جا پارک میکنم و فقط به برنامه گوش میدهم. بعد من هم به او گفتم پس ما باعث بیکاری شما شدیم و او گفت که این طور نیست، بلکه من از شما خیلی چیزها یاد گرفتم و ممنونم برای همه آموختههایی که از شما کسب کردم. این بهترین تعریفی بود که تا به حال شنیدم.
شما در صحبتهایتان اشاره کردید که همیشه در برنامهها خودتان هستید، اما این ویژگی را در گویندگان جوان نمیبینیم و فکر میکنند با بالا و پایین کردن تن صدایشان یا ادای صدای یک گوینده پیشکسوت در آوردن در کارشان موفق میشوند. مطالعهشان هم کم است. به نظرتان چرا در میان گویندگان جوان این اتفاق افتاده است؟
من درباره گویندگان جوان که همکارانم هستند، قضاوت نمیکنم. واقعیت این است که سرعت زندگی به سبب دیجیتالی شدن خیلی تند و سریع شده و این مساله روی همه ما تاثیر گذاشته است، حتی در اجراها. البته ما باید بین گوینده و مجری فرق بگذاریم. گوینده حرفهایش براساس متن است، اما مجری حرف میزند و میتواند فیالبداهه هم صحبت کنند. من در برنامه کافه رادیو مجری هستم و بیشتر حرف میزنم. اما در برنامهای که کاغذ به دست من بدهند و از روی آن اجرا کنم، گوینده هستم و از قالب مجری بیرون میآیم و حس گوینده میگیرم. در مجموع معتقدم که گویندگان جوان هم با استعداد هستند، اما شکل برنامهها چون تند و سریع شده، کمتر به آنها فرصت خلاقیت داده میشود. بچههای رادیو صداهای خوبی دارند و با استعداد هستند.
اما صداها خیلی شبیه هم شده است؟
این اتفاق بیشتر در میان خانمها افتاده است.
فکر نمیکنید باید در گزینش مجریان و گویندگان دقت بیشتری شود تا صداها شبیه به هم نباشد؟
تن صدای خانمها شبیه هم است، اما برای آقایان کمی متفاوت است. اما باید در گزینش گویندگان و مجریان به سمت صداهای رادیویی برویم و صدای رادیویی هم باید بم باشد. البته صدای خوب 50 درصد کار است و 50 درصد دیگر تکنیک استفاده از صداست. صداها و اجراهای خوبی خواهیم داشت اگر دوستان جوان بدانند که موفقیت در این کار نیاز به زمان و صبوری دارد و ادا درآوردن و تقلید صدای دیگران هیچ فایدهای برایشان نخواهد داشت و در آیندهای نزدیک رسانه آنها را پس خواهد زد.
به نظرتان بهترین زبان معیار برای رادیو چیست؟
بهترین زبان، زبان سلیس فارسی است. زبان ملی ما زبان فارسی است و ما به عنوان گوینده یا مجری موظف هستیم که زبان فارسی را خیلی خوب اجرا و حفظ کنیم و ضمن رعایت اصول زبان معیار که فارسی است از کلماتی استفاده نکنیم که لطمه به ریشه زبان ملی بزند. یعنی نباید از کلمات نامانوس استفاده کنیم. مثلا کلماتی مثل افتاد یا گرفتی خوب نیست، گرچه در زبان محاورهای استفاده میشود، اما ما نباید از چنین کلماتی در رادیو که رسانه ملی محسوب میشود، استفاده کنیم. البته این نظر من است. شاید هم درست نباشد، اما معتقدم که زبان معیار ما باید زبان ملی باشد و در همه جای دنیا زبان ملیشان را حفظ کنند. استفاده از کلمات نامانوس که ارزش چندانی هم ندارد، باید از دایره لغات مجریان و گویندگان حذف شود.
به نظرتان زبان باید خشک و رسمی باشد یا دوستانه؟
گویندگان باید رسمی حرف بزنند، اما برای مجریان نیازی به رسمی حرف زدن نیست.
خودتان را مجری میدانید یا گوینده؟
من خودم را مجری - گوینده میدانم. هر وقت که لازم باشد مجری هستم و هر وقت هم نیاز باشد گوینده هستم.
شما در کارتان حرفهای هستید و هم اینکه صراحت دارید، اما در میان جوانان گاهی شاهد هستیم که مرز میان وقاحت و صراحت اشتباه میشود. چطور باید این مساله را حل کرد؟
این مساله با تذکر و گفتوگو قابل حل است و هر چه گوینده و مجری تجربه بیشتری کسب کند دیگر کمتر این اشتباه را میکند، اما همیشه یک مجری یا گوینده باید بداند که صراحت به معنای توهین به فرد و زیر سئوال بردنش نیست.
در طول سالهای فعالیتتان برنامههای متعددی را اجرا کردید. کدام یک از آنها را بیشتر دوست دارید؟
برنامه کافه رادیو و نشانی. در این برنامهها حس نزدیکی با مخاطبان دارم. احساس میکنم مخاطب کنار میز استودیو نشسته و من برای او شعر میخوانم، حرف میزنم و ... قرار نیست فیل هوا کنم. وقتی این حس را داشته باشم که از برنامهام لذت ببرم، حتما مخاطبم هم لذت میبرد. وقتی گوینده از کار خودش راضی نباشد، مطمئن باشید مردم هم آن را دوست نخواهند داشت.
آیا برنامهای هم بوده که از اجرای آن لذت نبردهاید؟
بله، بارها پیش آمده است، اما در انتهای برنامه به شنوندگان گفتم از اینکه برنامه امروز ما خوب نبود، موسیقیهای خوبی پخش نکردیم یا صدایم گرفته بود، عذرخواهی میکنم. وقتی شما با شنونده صادقانه برخورد کنید، مطمئن باشید او بیشتر با شما همراه خواهد شد، چون میداند حواس شما جمع است و میدانید که برنامه امروز مثل روزهای قبل نبود.
وقتی این اتفاق میافتد، چه حسی دارید؟
زمانی که از برنامه لذت نمیبرم، دلم میخواهد زودتر تمام شود، اما عقربههای ساعت خیلی کند میگذرد.
شما این شانس را داشتید که چندی پیش اولین برنامه شخصیت محور را با نام رادیو من اجرا کنید. به نظرتان چقدر تولید چنین برنامههایی در رسانه نیاز است؟
امروزه بیشتر برنامههای رادیو دنیا، شخصیت محور است و ما هم باید به این سمت برویم. خوشبختانه آقایان صوفی معاون صدا، احمدپور مدیر رادیو جوان و مهدی زریباف طراح برنامه این شرایط را فراهم کردند و من اجرای این برنامه را به عهده داشتم که در حقیقت تعاملی و شخصیت محور است.
شما باید مجری و گویندهای به برنامه شخصیت محور بیاورید که مخاطب دوست دارد از او بیشتر بداند. بهعنوان مثال شنونده علاقهمند است که من چطور زندگی میکنم، چه کتابهایی میخوانم، سفر میروم یا نه؟ داخل خانه من چطوری است و ...
چقدر با ستارهسازی موافق هستید، چون برخی معتقدند نباید ستارهسازی کرد و برنامه متکی به یک نفر باشد. چه نظری در این باره دارید؟
مخاطب همیشه مجری و گوینده خودش را قهرمان میداند و چه بخواهیم یا نخواهیم ناخودآگاه مجری قهرمان مخاطب میشود. اگر بخواهیم جلوی قهرمان شدن را بگیریم، مخاطبانمان را از دست میدهیم، مگر اینکه مخاطب برایمان مهم نباشد. من با ستاره شدن با این لفظ مخالف هستم، بلکه کلمه قهرمان شدن را قبول دارم. مخاطب رادیو، مجری را دانای کل می داند و از او برای خودش ایدهآلی درست میکند، اگر بخواهیم این قهرمان را حذف کنیم، مخاطب را از دست میدهیم، چون نمیتوان نویسنده، سردبیر یا تهیهکننده را مطرح کرد. البته نه اینکه اینها مهم نیستند. اتفاقا از ارکان برنامه محسوب میشود، اما همیشه قهرمان مخاطب، مجری خواهد بود.
فکر میکنید خودتان چقدر قهرمان مردم هستید؟
من در دل مردم جا گرفتهام. در روزهایی که بستری بودم محبت مردم نسبت به من خیلی حیرتانگیز بود. باورتان نمیشود در طول روز هزاران نفر با من تماس میگرفتند. اگر من قهرمان نباشم، همین که راستگو بودم و برای مردم فیلم بازی نکردم، موفق هستم. من همیشه گوینده مردم ایران و صدای مردم وطنم هستم و این حس خیلی خوشایند است و حاضر نیستم این حس را با هیچ چیز عوض کنم و قابل خریداری نیست.
تا کی دوست دارید در رادیو به فعالیتتان ادامه بدهید؟
صدا پیر نمیشود و اگر خدا بخواهد تا زمانی که بتوانم حرکت کنم و راه بروم، دوست دارم در خدمت دوستان باشم. هیچوقت دلم نمیخواهد جای کسی را تنگ کنم.