درست است که رکورد بیشترین تعداد خوانندگی برای تیتراژ فیلمها و سریالها به اسم شما ثبت شده است؟
بله. شکر خدا در پرونده کاریام سابقه همکاری با کارگردانهایی را دارم که شاید خیلیها دوست دارند حداقل یک بار با آنها همکاری کنند. در چهار فیلم با مسعود کیمیایی همکاری کردهام؛ همینطور با جیرانی، مهرجویی، کرمپور، فتحی و بسیاری دیگر از کارگردانهای خوب کشورمان.
با این کارگردانها دوست هستید، خودتان را سر راهشان قرار میدهید، یا آنها شما را پیدا میکنند؟ چطور این تعداد خوانندگی تیتراژ به شما پیشنهاد شده است؟
به سینما علاقه زیادی دارم و فیلم دیدن یکی از سرگرمیهای شخصی من است. از قدیم تماشاگر قهار فیلم سینمایی بودهام و آرشیوی غنی از فیلمهای مختلف داشتهام؛ فیلمهای مختلف با ژانرهای متنوعی دیدهام و آرشیو کردهام.
شروع این روند با فیلم حکم به کارگردانی مسعود کیمیایی آغاز شد. آن زمان دو آلبوم از من منتشر شده بود؛ آلبومهای شهر دل و پرنده بیپرنده. آقای کیمیایی به واسطه خانم فولادوند قطعه لالهزار را شنیده بود و از من برای خواندن تیتراژ سربازهای جمعه دعوت کرد، اما به دلایلی نشد، اما کمی بعد این همکاری در فیلم سینمایی حکم میسر شد. فکر میکنم این مساله بیشتر از هر چیز به جنس صدای من برمیگردد و نوع موسیقیای که کار میکنم؛ این جنس موسیقی با فیلمهای اجتماعی هماهنگ میشود و طبیعی است که کارگردانها هم استقبال میکنند. فکر میکنم این مهمترین دلیلی است که من تیتراژ فیلمها و سریالهای زیادی را خواندهام.
و البته مضمون ترانههایی که انتخاب میکنید هم بیشتر اجتماعی هستند.
این مساله هم تاثیرگذار بوده است. فکر میکنم به نوعی با سینمای ایران گره خوردهام. در بیشتر جشنهای سینمایی برای اجرا دعوت میشوم، از جشنواره فیلم فجر گرفته تا جشن دنیای تصویر یا جشن منتقدان سینمای ایران. در این سالها همیشه کنار اهالی سینما بودهام و این برای من جای خوشحالی دارد و بابتش بسیار سپاسگزارم. شکر خدا این اتفاق افتاده است و پیوندی بین من، موسیقی و صدایم با اهالی سینما و تلویزیون ایجاد شده است.
خواندن در تئاتر دادگاه جنجالبرانگیز به کارگردانی آرش آبسالان اولین حضورتان روی صحنه بود؟
بله. اولین حضورم روی صحنه با این تئاتر بود که به سال 1377 برمیگردد و سال 78 تئاتر «اگر باران بخواهد» را بازی کردم که آن را هم آبسالان کارگردانی کرده است. من در این نمایش نقش یک خواننده دورهگرد را در سالن اصلی تئاترشهر ایفا میکردم. بعد از آن اولین آلبومم به نام شهر دل منتشر شد.
حضورتان در تئاتر هم به واسطه موسیقی بوده است؟
بله دقیقا. البته بعد از آن در سالهای اخیر هم تجربه حضور روی صحنه تئاتر را داشتم. چهل شب با نمایش کمی بالاتر به کارگردانی آروند دشتآرای به صحنه رفتم و سال گذشته هم با تئاتر «روزهای آخر اسفند» به کارگردانی محمد رحمانیان.
شما ترانههای متعددی برای فوتبالیستها و ورزش کشور هم خواندهاید. این هم به علایق شما برمیگردد یا به اجتماعی بودن و روابطتان با فوتبالیستها؟
سابقه من در فوتبال و علاقه به فوتبالیستها، باعث شده برای ورزشکاران هم بخوانم. ارتباط من با ورزشکاران برمیگردد به این ماجرا که من دروازهبان تیم فوتبال کشتیرانی بودم که بعدها شد سایپا. هنوز هم فوتبال بازی میکنم؛ دروازهبان تیم هنرمندان هستم و برای تیم پیشکسوتان تیم استقلال هم دروازهبانی میکنم. من هم برای تیم ملی و تیم استقلال خواندهام. آخرین کارم در این زمینه آهنگ پرچم است که به سفارش تلویزیون برای ورزشکاران کشورمان در مسابقات اینچوئن کره جنوبی اجرا کردم.
در کنار قطعاتی که به مناسبتهای مختلف به شما پیشنهاد میشود، آهنگهایی دارید که قبلا اجرا شدهاند و بعد به عنوان تیتراژ انتخاب شدند؛ مثلا فیلم سینمایی حکم و سریال جاده چالوس.
بله، اما متن ترانه و برخی ملودیها تغییر کرده است. وقتی قرار شد ترانه لالهزار را از آلبوم شهر دل در تیتراژ فیلم حکم اجرا کنم؛ ملودی را حفظ کردیم، اما ترانه تغییر کرد. در مورد جاده چالوس هم بخشی از ترانه و ملودی بخش دوم در اجرای تیتراژ تغییر کرده است.
این تغییرات از شما خواسته شد؟
نه. از من چنین چیزی را نخواستند، اما دوست داشتم مردم چیز تازهای بشنوند که لااقل کمی با ترانههای قبلی تفاوت داشته باشد.
اما تغییراتی که در ترانه جاده چالوس ایجاد شده به اندازهای نیست که حس یک کار تازه را به مخاطب بدهد!
تغییرات کم نیست مثلا اسم این ترانه شمال بود، اما به جاده چالوس تغییر کرده است؛ تنظیم آهنگ بهکلی عوض شده و ملودی بخش اول حفظ شده و ملودی بخش دوم به طور کل تغییر کرده است.
حضور شما در تیتراژ سریال هم از آن دست اتفاقاتی است که میتوانید به عنوان رکورد در کارنامه حرفهایتان ثبت کنید؛ چون تا جایی که میدانم چنین چیزی سابقه نداشته است.
بله. همینطور است. من کارهای زیادی را برای اولینبار در موسیقی انجام دادهام؛ مثلا من اولین خوانندهای بودم که برای صحنه کنسرتهایم دکور ساخته شد. تقریبا شش ماه یا یک سال بعد از من این کار باب شد و دوستان دیگر من هم از دکور استفاده کردند. تازگیها اولین ویدئویی را ساختهام که به صورت کامل زیر آب تصویربرداری شده است. هشت ساعت زیر آب ماندم و هنوز اثرات مخرب این کلیپ را در چشم و بدنم حس میکنم. این کلیپ برای آهنگ هذیان به کارگردانی آقای آرمین قاسمیزاده ساخته میشود و به نظرم کار خیلی خوبی شده است. این کلیپ دی ماه در جشنواره ققنوس به نمایش درمیآید.
در مورد سریال جاده چالوس هم معتقدم اتفاقی که در تیتراژ این سریال رخ داده، خیلی خوب است نه به این دلیل که من باعث ایجاد یک جریان شدهام، بلکه به این دلیل که یک جریان شکل گرفته و به ساخت تیتراژهایی با حضور خوانندگان و نماآهنگهایی زیبا منجر شده است؛ نماآهنگهایی که بعد از اتمام سریال هم میتوان آنها را دید و لذت برد. امیدوارم این اتفاق شروعی باشد برای ویدئوسازی و نماآهنگسازی در تلویزیون.
البته نماآهنگسازی در تلویزیون سابقه دارد.
بله، درست است؛ منظور من نماآهنگهایی با حضور خوانندگان است، وگرنه از کارهای خود من هم نماآهنگ ساخته شده است. مثلا نماآهنگ بگو تهران به کارگردانی رامین حیدری فاروقی و آهنگسازی فردین خلعتبری که فقط یک سال تصویربرداری آن طول کشیده بود. همین طور کلیپ داغ که برای دفاع مقدس با هزینه قابلتوجهی در شهرک دفاع مقدس ساخته شد. منظورم از ایجاد جریان این است که برای اولین بار در سریال جاده چالوس، تیتراژ یک سریال با حضور خواننده و به صورت نماآهنگ ساخته شده است.
بهخاطر این رکوردشکنیهاست که به شما لقب آقای خاص دادهاند یا به خاطر صدایتان؟
فکر میکنم چنین لقبی را به محسن چاووشی هم دادهاند. این القاب در واقع لطف مردم و طرفداران ماست، اما قطعا چیزهای خاصی هم دیدهاند که چنین القابی میدهند.
شنیدهام ارتباط خوبی هم با طرفدارانتان دارید و از مواجهه با علاقهمندان موسیقی و خوانندگی یا راهنمایی آنها فرار نمیکنید.
مردم خیلی به من لطف دارند و من هم سعی میکنم هروقت که بتوانم فرصتی به آنها اختصاص بدهم. وقتی مردم این همه محبت دارند احساس میکنم من هم به صورت متقابل باید کاری بکنم و با آنها ارتباط داشته باشم.
همکاری با آقای جیرانی و اولین تیتراژی که در تلویزیون از شما پخش شد، چطور اتفاق افتاد؟
این همکاری از سوی کارن همایونفر، آهنگساز سریال شکل گرفت و اولین همکاری ما بود که در دیده و شنیده شدن من بسیار موثر بود.
شما هم قبول دارید که خواندن تیتراژ فرصت خوبی است که یک خواننده دیده و شناخته شود؟
بله دقیقا. به نظرم خواندن تیتراژ میتواند در روند معرفی و رشد یک خوانند بسیار تاثیرگذار باشد البته به شرط آنکه این روند، مسیر درستی را طی کند. یعنی خواننده در جای درست قرار گرفته باشد، آهنگ خوب و قدرتمند باشد و ترانه هم کیفیت و تاثیرگذاری کافی داشته باشد و بتواند حال و هوای سریال و حال و هوای فضای تصاویر را بدرستی انتقال بدهد. اگر این انتقال درست انجام بشود، اتفاق مورد نظر رخ داده است اگر نه، حتی ممکن است تاثیر منفی هم داشته باشد.
همکاری با تلویزیون برای من همیشه لذتبخش بوده و همین حالا هم دوست دارم دستکم یک همکاری در طول سال با تلویزیون داشته باشم و دستکم یک تیتراژ تلویزیونی در سال در برنامههایم میگنجانم.
شکر خدا امسال دو تیتراژ داشتم؛ یکی تیتراژ سریال یادآوری و دومی هم جاده چالوس که میزان استقبال مردم در مورد سریال یادآوری برایم اصلا قابل پیشبینی نبود. موسیقی تیتراژ بسیار مورد استقبال قرار گرفت البته خود سریال هم ظاهرا خیلی مورد توجه قرار گرفته بود.
در دنیای حرفهای خوانندهها، تیتراژ تلویزیون چه جایگاهی دارد؟ آیا جزو پلههای موفقیت به حساب میآید؟
بیشک تلویزیون برای خوانندگان ما اهمیت ویژهای دارد چون این رسانه مخاطبان گستردهای دارد و کمک میکند که آنها خیلی خوب دیده و شنیده شوند، اما همانطور که گفتم مهم این است که این اتفاق درست رخ بدهد. موفقیت خواننده منوط به این است که خود سریال از کیفیت مناسب برخوردار باشد، بین سریال و ترانه چفت و بست درستی وجود داشته باشد و همه چیز بدرستی در کنار هم قرار بگیرد.
در این صورت مهم است که خواننده کارش را با چه کارگردانی آغاز کند. البته شما این شانس را داشتید که کارتان را با کارگردانهای بزرگ و مطرح کشورمان شروع کنید.
بله، شروع کار من با کسانی بود که همکاری با آنها نیاز به فکر کردن نداشت و همیشه این همکاری باعث شادمانی و رضایت است. من همان روزهای اول هم بر سر دو راهی نماندم و برای انجام کار تردید نداشتم چون نگران نتیجه نبودم و با اطمینان شروع کردم.
در زندگی به خیلی چیزها نه گفتم و فکر میکنم یکی از دلایل پیشرفتم همین بوده است. کارهایی را که معتقدم انجام دادن آنها درست نیست یا انجام آنها باعث پسرفتم میشود، نمیپذیرم. خوشبختانه شروع کار من با بهترین کارگردانهای کشورمان بود و بهطور طبیعی این روند در ادامه هم بخوبی پیش رفت. من بعد از همکاری با مسعود کیمیایی با محمدحسین لطیفی همکاری کردم و همینطور با کارگردانهای جوان ولی توانمند مانند احمد کاوری و مصطفی کیایی.
در مورد کارگردانهای جوانتر و کمسابقه چطور تصمیم میگیرید؟
وقتی آقای احمد کاوری پیشنهاد تیتراژ فیلم خودزنی را مطرح کرد من ایشان را نمیشناختم. تا آن زمان فقط فیلم نفوذی را ساخته بودند که من آن را ندیده بودم، اما وقتی خودزنی را دیدم احساس کردم کار موفقی است و خوانندگی تیتراژ آن را پذیرفتم. ستار اورکی، آهنگساز فیلم هم از آهنگسازان خوب کشور است که من دوست داشتم با ایشان هم کار کنم.
شما با این جنس صدا هم حس تردید و تشویق و تنش را القا میکنید مانند اتفاقی که در تیتراژ فیلمهای مسعود کیمیایی شاهدیم و هم نوعی کمدی و فانتزی که نمونهاش را در آهنگ کارتون یا تیتراژ سریال ساخت ایران شنیدیم. این کار را به کمک بازی با صدا انجام میدهید؟
آنچه در این کارها تغییر میکند صدا نیست، بلکه لحن است. من بسیار به لحن متکی هستم و به واسطه کار در تئاتر و سینما یاد گرفتهام که با کلمات بازی کنم. از لحن برای القای درست واژهها به مخاطب استفاده میکنم و به همین شیوه توانستهام کارهایی مانند ساخت ایران، کارتون یا حتی کارهای ملی و میهنی مانند ارث اجدادی و پرچم را اجرا کنم. البته آثار اجتماعی و عاشقانههای من هم از این قانون پیروی میکنند و خدا را شکر تا امروز از مخاطب جواب گرفتهام.
وقتی قرار است برای تیتراژ یک سریال بخوانید، کارتان با زمانی که قطعهای از یک آلبوم را میخوانید، فرق دارد؟
قطعا متفاوت است چون در تیتراژ، قطعه برای تصویر و در خدمت تصویر اجرا میشود. موسیقی برای تصویر ساخته و ترانه هم براساس آن سروده میشود، پس خواننده هم باید متناسب با تصویر بخواند. وقتی قرار است قطعهای برای یک فیلم یا سریال ساخته شود، باید حتما با مضمون فیلم یا سریال هماهنگ باشد. ضمن اینکه باید به خاطر داشته باشیم یک فیلم یا سریال را یک بار یا در نهایت دو بار تماشا میکنیم، اما یک موسیقی تیتراژ را ممکن است بارها و بارها بشنویم. تیتراژ موفق تیتراژی است که با دیدن و شنیدن آن بتوان تصاویر فیلم یا سریال را در ذهن مرور کرد. اگر شنونده بتواند در طول سه چهار دقیقهای که هر تیتراژی زمان دارد، نماها و صحنههای فیلم را به یاد بیاورد، حتما آن تیتراژ موفق بوده است.
شما به عنوان خواننده برای اینکه چنین نتیجهای حاصل شود، چه میکنید؟
من در زمان فیلمبرداری سرصحنه حضور پیدا میکنم. در طول فیلمبرداری آثار آقای کیمیایی حضور داشتهام، همینطور خط ویژه آقای کیایی و فیلم کلاشینکف آقای سهیلیزاده و بسیاری کارهای دیگر. شاید عجیب باشد، اما بارها شده قبل از شروع فیلمبرداری و در زمان پیشتولید فیلمنامه را خواندهام مثلا در خط ویژه این اتفاق افتاد. همیشه حداقل در چند صحنه از فیلم حاضر شدهام و اگر هم این کار را نکنم حتما قبل از خواندن تیتراژ، بخشهایی از آن را تماشا میکنم. روند کار اینطور نیست که تصویربرداری تمام شود و بعد از من بخواهند که مثلا طی پنج روز تیتراژ را آماده کنم. من این کار را نمیکنم چون باید با اثر خلق شده، ارتباط بگیرم، آن را تماشا کنم، درک کنم، بفهمم و بعد دست به کار ساخت تیتراژ بشوم.
چقدر فیلمنامه میشناسید و با مولفههای موفقیت یک اثر آشنایی دارید؟
وقتی در کنار یک گروه فیلمساز حضور داشته باشید تا حدی میفهمید که دوربین، دکوپاژ، میزانسن، سکانس، پلان و مواردی از این دست چیست و در روند تولید فیلم چه اتفاقاتی میافتد. این آشنایی وقتی بیشتر میشود که در یک فیلم یا سریال بازی کنید. آنچه شما از حضور در کنار تولیدکنندگان یک اثر میآموزید در واقع همان شناختی است که باعث میشود اهالی فیلم و سینما، مدام به اندازه تصویر و جای دوربینها، حرکتها و مواردی از این دست توجه کنند و از تماشای یک فیلم به اندازه مردم عادی لذت نبرند. ضمن اینکه من همیشه یک تماشاگر قهار بودهام و فیلمهای زیادی از ژانرهای مختلف دیدهام.
جالب است که با این همه علاقه به سینما، همیشه کسوت خوانندگی را ترجیح دادهاید. درست است؟
صددرصد. من سال گذشته و امسال سه تا نقش اول در سینما را رد کردم. به این دلیل که این نقشها خواننده نبودند و با خود واقعی من خیلی فاصله داشتند.
میخواهید بگویید وسوسه نشدید که در یک فیلم سینمایی بازی کنید؟
بازی در نقش اول یک فیلم سینمایی ممکن است هر کسی را وسوسه کند، اما فکر کردم بیشتر از آنکه به نفع من باشد به من ضربه میزند.
اگر این نقشها خواننده بودند، ایفای آنها را میپذیرفتید؟
امکان داشت. من اصراری ندارم که حتما نقش اول خواننده را بازی کنم اما برایم مهم است که خیلی از خودم دور نباشد. ترجیح میدهم نقشی را بازی کنم که شبیه خودم باشد.
خوانندههای زیادی را سراغ داریم که وارد دنیای بازیگری شدهاند و برعکس. شما دوست دارید همچنان خواننده بمانید یا هر دو را در کنار هم پیش ببرید؟
برنامه خیلی مشخصی ندارم. در مسیر کار و زندگی آدم اتفاقات زیادی میافتد و ممکن است هر چیزی پیش بیاید. من هم مثل همه از فردای خودم خبر ندارم و نمیتوانم به طور قطع بگویم که چه اتفاقی برایم خواهد افتاد.