سخنان دیروز رییس بانک مرکزی درباره وجود فساد 12 هزار میلیاردی در یک بانک ، امروز بیش از هر عنوان دیگری در تیتر یک رسانه ها تکرار شد.


به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاراندیروز ولی الله سیف ، رییس بانک مرکزی در برنامه نگاه یک حاضر شد و پرده از وجود یک فساد 12 هزار میلیاردی در یکی از بانکهای کشور طی سالهای 85 تا 91 برداشت . سخنان دیروز رییس بانک مرکزی ، امروز بیش از هر عنوان دیگری در تیتر یک رسانه های کاغذی  تکرار شد.



طرح دولت درباره کاربران اینترنتی نیز از موضوعات مورد توجه رسانه های امروز بود .





"طرح دولت برای احراز هویت کاربران اینترنتی"


روزنامه جام جم   در مطلبی صرفا خبری در این باره نوشت : نقل محمود واعظی دیروز در یک نشست خبری اظهار کرد: هویت‌بخشی به کاربران اینترنت و شناسایی استفاده‌کنندگان از این فضا در دستور کار است تا به این ترتیب تابلویی برای کاربر تعریف شود و هویت افرادی که از اینترنت استفاده می‌کنند، نامعلوم نباشد.

وی این طرح را مانند داشتن شماره تلفن که افراد برای استفاده از آن قابل شناسایی هستند، اعلام کرد و گفت: با اجرای این طرح که هم اکنون بخش فنی آن در حال انجام است، قصد داریم جلوی استفاده غیرمجاز و کلاهبرداری را در فضای اینترنت بگیریم و با هویت بخشی به کاربران هیچ کاربری نخواهیم داشت که با هویت نامعلوم از اینترنت استفاده کند. واعظی در این باره توضیح داد: به این ترتیب کاربر با یک تابلو و هویت مشخص از اینترنت استفاده می‌کند و همانطور که شماره تلفن و موبایل به مشترکان هویت می‌بخشد، «شماره اینترنت» نیز می‌تواند به کاربری که از این فضا استفاده می‌کند، هویت بدهد.



سرمقاله و یادداشت  برخی روزنامه ها به مناسبت امروز پرداخته و درباره روز دانشجو نوشتند .

«روايت شهيد چمران از واقعه 16 آذر 1332»

خراسان به بازتعریف 16 آذر گر داخت و نوشت :
بازخواني روايت واقعه 16 آذر سال 1332، تنها مرور تاريخ نيست؛ واگويه کردن داستاني حماسي نيست؛ بازخواني درسي است که تا آن سوي تاريخ آموزنده خواهد بود؛ درسي که به ما مي آموزد چگونه در برابر آنان که استقلالمان را هدف گرفته اند، سر خم نکنيم. شهيد دکتر مصطفي چمران، يکي از شاهدان عيني واقعه 16 آذر است. او در يادداشتي که 9 سال بعد از اين واقعه به رشته تحرير درآمده، با قلم رسا و شيواي خود، حوادث آن روز را شرح داده است. بي گمان، حافظه قوي و نگاه نکته سنج شهيد چمران، بهتر از هر منبعي مي تواند روايتگر آن حماسه ماندگار باشد.

آن روز فراموش نشدني

از آن روز، يعني 16 آذر سال 1332، 9 سال مي گذرد، ولي وقايع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گويي همه را به چشم مي بينم؛ صداي رگبار مسلسل در گوشم طنين مي  اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را مي لرزاند، «آهِ» بلند و ناله جانگدازِ مجروحان را، در ميان اين سکوت دردناک، مي شنوم. دانشکده فنيِ خون آلود را، در آن روز و روزهاي بعد، به رأي العين مي بينم. آن روز، ساکت ترينِ روزها بود. چون شواهد و آثار، احتمال وقوع حادثه اي را نشان مي داد، دانشجويان بي اندازه آرام و هوشيار بودند که به هيچ  وجه بهانه اي به دست کودتاچيان ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ چطور سه نفر از بهترين دوستان ما، بزرگ نيا، قندچي و رضوي به شهادت رسيدند؟

چرا دانشگاه گلوله باران شد؟

اعمال خائنانه دولتِ کودتا، هرروز بر بغض و کينه مردم مي افزود و بر آتش خشم وغضب آنان دامن مي زد. از روز 14 آذر، راهپيمايي ها شدت بيشتري پيدا کرد. در بازار و دانشگاه عده اي دستگير شدند. روز 15 آذر، مجدداً، تظاهرات بي سابقه اي در دانشگاه و بازار برگزار شد. در دانشکده‌هاي پزشکي، حقوق، علوم و دندانپزشکي، تظاهرات، موضعي بود؛ جلوي هر دانشکده مستقلاً انجام مي گرفت و سرانجام با يورش سربازان خاتمه مي يافت و عده اي دستگير  مي شدند. در بازار نيز، همزمان با تظاهرات دانشجويان، مردم دست به اعتصاب زدند و شروع به تظاهرات کردند و عده اي توسط مأموران نظامي گرفتار شدند. از طرفي، در تاريخ 24 آبان اعلام شده بود که نيکسون، معاون رئيس جمهور آمريکا، از طرف آيزنهاور، به ايران مي آيد. نيکسون به ايران مي آمد تا نتايج «پيروزي سياسي اميدبخشي که در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي شده است» (نقل از نطق آيزنهاور در کنگره آمريکا بعد از کودتاي 28 مرداد) را ببيند. دانشجويان مبارز دانشگاه، تصميم گرفتند که هنگام ورود نيکسون، ضمن دمونستراسيون [تظاهرات] عظيمي، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداري خود را از دکتر مصدق نشان دهند. تظاهرات عليه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاهِ «حکيم فرموده»، همه جا به چشم مي خورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نيکسون حتمي بود. ولي اين تظاهرات براي دولتيان خيلي گران تمام مي شد، چون تار و پود وجود آن ها بستگي به کمک سرشار آمريکا داشت. اين بود که دستگاه براي خفه کردن مردم و جلوگيري از تظاهرات، از ارتکاب هيچ جنايتي اِبا نداشت. روز 15 آذر، يکي از دربانان دانشگاه شنيده بود که تلفني به يکي از افسران گارد دانشگاه دستور مي رسد که «بايد دانشجويي را شقه کرد و جلوي در بزرگ دانشگاه آويخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نيکسون صداها خفه گردد و جنبنده اي نجنبد ... .» دولت بغض و کينه شديدي نسبت به دانشگاه داشت. دانشجويان، پرچمدار مبارزات ملي بودند و با فعاليت مداوم و موثر خود هيئت حاکمه را به سقوط تهديد مي کردند. دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاريان را کم و بيش مجبور به سکوت کرد، اما دانشگاه همچون خاري در چشم دستگاه مي خليد و دست از مبارزه برنمي داشت. رژيم همچون درنده خونخوارِ به کمين نشسته اي، دندان تيز کرده بود که از دانشجويان مبارز انتقام بگيرد؛ انتقامي که عبرت همگان شود.
....

مهم ترين نکات

شهيد چمران: آن روز چنان در نظرم مجسم است که گويي همه را به چشم مي بينم؛ صداي رگبار مسلسل در گوشم طنين مي  اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را مي لرزاند، «آهِ» بلند و ناله جانگدازِ مجروحان را، در ميان اين سکوت دردناک، مي شنوم.

روز 15 آذر، يکي از دربانان دانشگاه شنيده بود که تلفني به يکي از افسران گارد دانشگاه دستور مي رسد که «بايد دانشجويي را شقه کرد و جلوي در بزرگ دانشگاه آويخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نيکسون صداها خفه گردد و جنبنده اي نجنبد ... .»

در اين ميان، بغض يکي از دانشجويان ترکيد. او که مرگ را به چشم مي ديد و خود را کشته مي دانست ديگر نتوانست اين همه فشار دروني را تحمل کند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شکل شعارهاي کوتاه بيرون ريخت:«دست نظاميان از دانشگاه کوتاه». هنوز صداي او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باريدن گرفت ...

روز بعد، نيکسون به ايران آمد ودر همان دانشگاه، در همان دانشگاهي که هنوز با خون دانشجويان بي  گناه رنگين بود، دکتراي افتخاري حقوق دريافت کرد و از سکون و سکوت «گورستانِ خاموشان» ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده مساعدت و کمک داد.


«نسخه اصلی جنبش دانشجویی»

کیهان در این باره می نویسد :
....همانقدر که این نهضت دانشجویی، چه در بعد علمی و چه در بعد سیاسی موجب خرسندی و خوشحالی مردم و سبب تحکیم نظام می‌شد، برای آنها که چشم دیدن اصل جمهوری اسلامی را نداشتند غیر قابل تحمل و قبول بود. آنها نمی‌توانستند بپذیرند که نسل دوم و سوم انقلاب همانند نسل اول و حتی پرشورتر و بانشاط‌تر از آنها پای انقلاب و نظام ایستاده و در راه آن فداکاری و ایثار می‌کنند. اما مواجهه با این جریان پویا و انقلابی هم چیزی نبود که آنها حتی بتوانند به آن فکر کنند! و می‌دانستند حریف دختران و پسرانی که عزت و سربلندی اسلام و ایران را در بالاترین افق آرزوهای خود قرار داده‌اند نمی‌شوند اینگونه بود که اجرای نسخه اربابان و دشمنان اصلی ملت را در پیش گرفتند و به انحراف و «بدل‌سازی» از جنبش دانشجویی پرداختند. این حرکت دشمن، گاهی هوشمندانه و شیطانی و گاهی مضحک و نابخردانه بود! هرچه بود برای آنها مهم این بود که دانشجوی ایرانی راه را گم کند و حتی در لباس جنبش دانشجویی به راهی برود که آمریکا می‌گوید! و اینگونه شد که حتی خود را ملزم به حفظ ظواهر جنبش دانشجویی و اصلی‌ترین آرمان‌های آن هم نمی‌دانستند. درحالیکه شهدای 16 آذر 32 یعنی شریعت رضوی، قندچی و بزرگ‌نیا در یک نبرد نابرابر پنجه در پنجه آمریکا به عنوان مظهر ستم و استکبار انداخته بودند، ناگهان در نیمه راه دولت اصلاحات، از درون جنبش دانشجویی ساختگی و بدلی، نغمه‌های عشق‌ورزی به آمریکا بلند شد! در آن سال‌ها مخالفان آمریکا و آنها که خاطره شلاق و بیداد و ستم آمریکا را بیاد داشتند و آن خاطره را به نسل‌های بعدی منتقل کرده بودند از سوی این جنبش بدلی و دروغین به انواع تهمت‌ها و انگ‌ها نواخته شدند آنها به خیال خود می‌کوشیدند کاری کنند تا جنبش دانشجویی که برای جلوگیری از سفر نیکسون به ایران 3 شهید داده بود کارش به جایی برسد که فرش قرمز پیش پای آمریکا باز کند!

این اما همه ماجرا نبود، سردمداران این حرکت ضد انقلابی و ضد دانشجوی می‌دانستند که خورشید همیشه پشت ابر نمی‌ماند و دیر یا زود معدود افرادی که در میدان فریب آنها بازی می‌کنند، پی به ماهیت آنها و اربابشان خواهند برد. پس برای بهره‌برداری حداکثری از جوانانی که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند، استقلال جنبش را هدف گرفتند. درحالیکه در همه سال‌های قبل و پس از پیروزی انقلاب، استقلال نهاد مقدس دانشجویی، افتخاری بزرگ برای برپا دارندگان جنبش بود، عده‌ای کوشیدند تا دانشجو را پیاده‌نظام پیشبرد سیاست‌های خویش کنند.

ماجرای فتنه 78 و حوادث تلخ پس از آن سند درستی بر این مدعاست بخصوص آنکه به یاد بیاوریم نقش‌آفرینان آن حوادث امروز کجا هستند؟ آنها که روزی با پیراهن خونین، دروغ بزرگ کشتار در کوی دانشگاه را سر دادند، مدتی بعد به پادویی در بی‌بی‌سی و دست‌بوسی رئیس رژیم غاصب صهیونیستی رسیدند و تاوان تلخ آن از کیسه جنبش دانشجویی پرداخت شد! رئیس دولت اصلاحات که روزی پا برروی موج احساسات دانشجویی گذاشته و به مقام رسیده بود، بلافاصله پس از استقرار در کرسی قدرت، مصوبه‌ای در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب کرد که براساس آن حتی حق تظلم‌خواهی- که ابتدایی‌ترین حق انسانی هر فرد و تصریح شده در قانون اساسی است- از دانشجویان سلب شد! و البته با همه این اقدامات عملی، باز هم شعار توجه و علاقه به دانشجو سر می‌داد! اما این روند دیری نپائید و جوانان دانشجو به سرعت فریب را از حقیقت و آب را از سراب تشخیص دادند و ستاره اقبال مدعیان خیلی زودتر از آنچه فکر می‌کردند غروب کرد. کار به جایی رسید که حامیان دروغین جریان دانشجویی و موج‌سواران اصلی، در یک مراسم رسمی در 16 آذر 83، علناً دانشجویان را به خاطر مطالبه و پرسشگری تهدید به اخراج و برخوردهای آنچنانی کردند! سعید حجاریان مغز به ظاهر متفکر جریان اصلاحات در اواخر دوره اصلاحات وقتی در برابر پرسش‌های فراوان دانشجویان آگاه و خسته از فریب، هیچ جوابی برای ارائه نداشت، در کمال تعجب گفته بود: جریان دانشجویی زیاد درگیر امور جاری شده، بهتر است مدتی سکوت کند و به دنبال کار تئوریک برود! و این یعنی محترمانه صدای یک جنبش بیدار و پرسشگر را خفه کردن! همان زمان بود که یکی دیگر از مدعیان اصلاح‌طلبی در پاسخ او گفته بود: دانشگاه پادگان نیست که شما هر وقت دلتان خواست سوت بزنید و همه را گرد خود جمع کنید و هر وقت نخواستید همه را مرخص کنید!

از دید آنها، جنبش دانشجویی، مادامی که ارابه احزاب را یدک می‌کشد، قابل قبول و قابل تحمل است و به محض پرسشگری باید مرخص شود! در آن سال‌ها تلاش شد روح اصلی این جنبش یعنی مبارزه با آمریکا از آن زدوده شود و به جای آن دعواهای پوچ و مبتذل حزبی و جناحی که تنها و تنها تأمین کننده منافع حزب حاکم وقت بود جایگزین شود با این هدف که بتوانند از این پتانسیل فعال و پویا در فشار بر اصل نظام بهره ببرند و آن را وسیله‌ای برای اجرای تئوری فشار از پائین و چانه‌زنی از بالا قرار دهند.

اکنون و 61 سال پس از آن صبح سرد و تلخ در آذر 32،  جریان اصلی و گسترده در دانشگاه‌ها جریانی است که  وفادار به آرمان آن سه شهید و هزاران شهید دیگر جریان دانشجویی است.هنوز آمریکا را دشمن شماره یک بشریت و مردم ایران می‌داند و راه مبارزه با آن را اقتدار علمی و غلبه بر همه محدودیت‌ها و تحریم‌های ظالمانه علمی و دانشگاهی با سخت‌کوشی و شب‌بیداری و توسل و توکل می‌داند. جریانی که نقش‌آفرینان اصلی فتح لانه جاسوسی بودند و امروز هم باور کرده‌اند که «العلم سلطان»، جریانی که می‌داند ایران و اسلام انقلابی در گردنه خطیر تاریخی است و راه عبور موفق از آن بی‌اعتمادی کامل به آمریکا و پشت کردن به همه دروغ‌های او و در مقابل تلاش شبانه روزی برای تولید علم و خدمت به مردم است. در مقابل این جریان اصل دانشجویی جریان کم‌شمار دیگری وجود دارد که پرچم جنبش دانشجویی را دزدیده اما هیچ بهره‌ای از حقیقت آن نهضت اصیل نبرده است.

جریانی که بخشی از مهمترین افرادش هم‌اکنون در آمریکا و انگلیس و حتی اسرائیل به پادویی مشغولند. جریانی که هیچ علاقه‌ای به دخالت واقعی و تاثیرگذار جنبش دانشجویی در امور مهم و سیاسی و اساسی کشور ندارد ولی با همه وجود تلاش می‌کند که دانشگاه را به باشگاه احزاب و اتاق جنگ تبدیل کند! جریانی که ثابت کرده حاضر است پیش پای آمریکا فرش قرمز پهن کند اما هیچ راهکار بومی و علمی برای مشکلات و ناملایمات داخلی تدارک نبیند و اساساً به آن اعتقادی ندارد! جریانی که اقتصاد مقاومتی و خودکفایی را شعارهایی غیرعملی و ناممکن می‌داند و حل همه مشکلات را در تسلیم و کرنش در برابر کدخدا می‌داند.

ناگفته پیداست که کدام جریان اصیل و کدامین آنها دروغین و تقلبی است. و ناگفته پیداست که آمریکا، دانشمندان برآمده از کدام جریان را آماج گلوله های خشم و کینه خودش کرده و سنگفرش خیابان‌ها را به خون آنها رنگین کرده است چه در آذر 32 و چه در جریان ترور دانشمندان هسته‌ای. بدیهی است که آمریکا، هرگز نوکران خودش را هدف قرار نمی‌دهد و این معیار یعنی دوستی و دشمنی آمریکا با یک جریان یا یک فرد، ملاک خوبی برای شناختن نسخه اصلی از تقلبی است.






«چشم انداز رسالت دانشجویان»


روزنامه حمایت هم نوشت : .... اگر دانشگاه آوردگاه زد و خوردهای سیاسی شود، آتش تعصبات بالا می گیرد و مسائل علمی هم تحت الشعاع آن قرار خواهد گرفت. در حالی که اگر در فضایی آرام، مسائل سیاسی داخلی و خارجی با عینک شناخت تحلیل گردد، این فرصت به وجود خواهد آمد تا فارغ از جهت گیری ها و تعصبات، ریشه و اساس مسائل سیاسی مورد مداقّه قرار گیرد. دوره دانشجویی دوره شناخت است و نباید دانشجو خودش را به گروه های سیاسی بفروشد زیرا وابستگی، مانع از آزاد اندیشی است. در این دوره است که اصالت ها، سیاست ها و مزیت های جریان های سیاسی تمیز داده می شوند. فهم سیاسی عمیق اگر در دوره دانشجویی شکل نگیرد و دانشجو فقط به درس خود بپردازد و از سیاست غافل شود، بعد از اتمام تحصیل به لحاظ سیاسی، به فردی غیرمسلح تبدیل شده و به راحتی بازی می خورد. بر اساس تجربه باید اذعان کرد بسیاری از جریان ها و گروه های سیاسی ما اصالت تئوریک، علمی و از پیش طراحی شده ندارند و در بسیاری از اوقات، این جریان ها، محفلی و رفاقتی شکل گرفته است. در کشور ما هنوز حزب سیاسی چارچوب دار و قدرتمندی که صاحب تئوری و نظریه مکتوب و صاحب تالیفات گوناگون باشد، تا افراد به آنها مراجعه کرده و عمق نگاهشان را در یابند، وجود ندارد. داشتن مرامنامه کافی نیست و باید حزب های سیاسی برای اقشار جامعه به ویژه دانشجویان کتاب هایی را در تببین ایدئولوژی و منش سیاسی خود منتشر کنند تا با رفتار عملی آنان مقایسه شود. شاید بتوان یکی از علت های انحراف جریان های دانشجویی مانند حادثه کوی دانشگاه در سال 78 را در همین معضل عدم مستند سازی احزاب دانست. به این دلیل که دانشجو نمی تواند شناخت کاملی از جریان های سیاسی داشته باشد، گاهی در این حزب و زمانی در آن گروه فعالیت می کند اما در پایان چیزی عایدش نمی شود و با دلزدگی از عالم سیاست خداحافظی می کند. اگر عامل خارجی و سرویس های جاسوسی دشمنان هم از این فضای غبارآلود سوء استفاده کنند، آنگاه می توان به عمق چاه خلاء درک سیاسی در دانشگاه و نقش اساسی احزاب در آگاهی بخشی به دانشجویان پی برد. خلاصه کلام اینکه دانشجو باید نگاهی جامع الاطراف داشته باشد و بداند که بازی های سیاسی داخلی و خارجی نیروهای مستعد کشور را از پیشرفت و نیل به سمت الگوی اسلامی – ایرانی  باز می دارد. چنین فضایی مدیران ارشد و به تبع آن تمام زیر مجموعه ها را به رتق و فتق امور پیش پا افتاده سرگرم می کند و فرصت طراحی پیشرفته و سریع را از آنان می گیرد. روز دانشجو، استراحتگاه خوبی است تا دانشجویان کشورمان از فراز قله های علم، چشم انداز رسالت و وظایف خود را دقیق تر رصد کنند، مسیر را مرور نموده و با تجهیزات بیشتر، راه پر فراز و نشیب خود را به سمت هدف که همانا آرمان شهر و مدینه فاضله اسلامی است با قدرت هر چه تمام تر طی نمایند.  



در حال تکمیل ....







































اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.