به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، امام حسن عسکري (ع) بيشتردوران عمرپربرکت خويش را درسامرا که دراصل منطقه اي نظامي ولشکرگاه بود، سپري کردند.آن حضرت علاوه برسکونت درچنين فضايي که بالطبع ارتباط مستقيم با مردم را دشوارمي کرد،مورد سوءظن دستگاه خلافت نيز قرارداشتند وموظف بودند هفتهاي دومرتبه حضورخود را به دستگاه امنيتي خليفه عباسي اعلام کنند.
اين ترس وهراس خلافت ازامام (ع) به حدي بود که براساس روايات ، امام حسن عسکري(ع) دست کم سه مرتبه زنداني شدند .هرچند که سخت گيري نسبت به امامان پيشين نيز کم وبيش وجود داشت اما حصرو تحت نظربودن امام حسن عسکري(ع) بسياربيشتربود ؛زيرا شنيده بودند؛ ازآن حضرت فرزندي متولد مي شود که عليه ستمگران به پا مي خيزد و جهان را پراز عدل وداد مي کند .
افزايش مکاتبات امام(ع)
طبيعي است درچنين شرايطي، رفت وآمد به خانه امام حسن عسکري(ع)، افراد را درمظان اتهام همکاري با امام (ع) برضد خلافت قرارمي داد و بهانه اذيت وآزار آنان توسط کارگزاران حکومت را فراهم مي کرد.
اين وضعيت سبب شدتا ارتباط مکاتبه اي ميان امام (ع) وپيروان گسترش يابد وهم امام (ع) دستورات خود را بيشتر ازطريق نامه به افراد ابلاغ فرمايد وهم اصحاب وشيعيان سوال ها وخواسته هاي خويش را ازطريق نامه به دست امام حسن عسکري(ع) برسانند.
گسترش مکاتبات درحدي بود که امام (ع) پيک مخصوصي داشتند که نامه هاي حضرت را به افراد درمناطق مختلف مي رساند . اين شخص ابوالاديان نام داشت.وي دراين باره نقل مي کند: حضرت دربستربيماري بودند ... من به محضرامام (ع) شرفياب شدم .حضرت چند نامه نوشتند وفرمودند:اين نامه ها رابه مدائن مي بري وسفرتو 15 روز طول مي کشد ...
پرسش هاي مردم
پرسش هاي مردم تنها به نامه نگاري محدود نمي شد و افراد به ويژه نمايندگان حضرت گاه به حضورامام (ع) شرفياب مي شدند وسوال هاي خود را رو در رو ازحضرت مي پرسيدند. دراين ميان آن چه اهميت دارد ،تحليل موضوعات ومسائلي است که شيعيان در سوال هاي خود مطرح کرده اند.بدون شک بررسي وتحليل همه پرسش وپاسخ ها دراين مجال اندک ميسرنيست اما مي توان بخشي ازآن ها را به عنوان نمونه مطرح کرد.
امامت
امامت يکي ازموضوعات مهم مورد سوال ازامام حسن عسکري(ع) است .اين سوال ها يا پرسش ازامامت خود آن حضرت بوده است ويا سوال ازجانشين آن حضرت يعني امام زمان (عج).
درکتاب ارزشمند «تحف العقول» دو روايت درباره اختلاف شيعه درباره امامت امام حسن عسکري(ع) نقل شده است.درروايت اول آمده است که: يکي ازشيعيان طي نامه اي (ظاهرا شکوا گونه) اختلافات شيعه را به عرض حضرت مي رساند وازامام (ع) راهنمايي مي خواهد .امام (ع) درپاسخ مي فرمايند:«مردم نسبت به من چند دسته اند:يکي ازآن ها راه نجات را شناخته ،به حق تمسک کرده اند؛نه شک دارند ونه ترديد وملجاء وپناه ديگري نمي شناسند.»سپس دودسته ديگررا هم بيان مي کنند ودرپايان به نگارنده نامه مي فرمايند:توآنان را که به راست وچپ مي گرايند واگذار که چوپان اگرخواهد گوسفندان را با کمترين تلاش گردآورد .ازافشاگري ورياست طلبي بپرهيز که اين دو خوي مايه نابودي است.»سوال درباره جانشين امام حسن عسکري(ع) ازموضوعاتي است که بسيارازامام (ع) سوال شده است .درکتاب« اصول کافي» ازيکي ازاصحاب آن حضرت به نام حسن بن ظريف نقل شده است که : دو مسئله درخاطرم بود که مي خواستم به حضرت ابومحمد(ع) نامه بنويسم وبپرسم .سپس نامه نوشتم ودرباره حضرت قائم(عج)پرسيدم که چگونه قيام مي کنند ؟ چگونه داوري مي کنند؟ ودادگستري آن حضرت ميان مردم درکجاست؟ ومي خواستم درباره تب ربع (نوعي تب است که انسان يک روز تب مي کند ودو روز نه )سوال کنم ولي فراموش کردم.جواب آمد که درباره حضرت قائم(عج) پرسيدي ،چون او قيام کند به علم ويقين خود داوري کند، چنان که داوود(ع) داوري مي کرد وگواه نخواهد و مي خواستي درباره تب ربع هم بپرسي ولي فراموش کردي .اين آيه را برکاغذ بنويس وبرتبداربياويزبه اجازه خدا بهبودي يابدانشاءا...»درروايتي ديگر احمدبن اسحاق ازنمايندگان برجسته ومورد اعتماد امام (ع) به محضرحضرت مشرف مي شود و به حضرت عرض مي کند :اي فرزند رسول خدا(ص) امام وجانشين بعد ازشما کيست؟حضرت برمي خيزند وبه اندرون خانه تشريف مي برند،آن گاه بازمي گردند درحالي که کودک سه ساله اي را با رخساري هم چون ماه شب چهارده بردوش گرفته بودند و مي فرمايند:«اي احمد بن اسحاق! اگرپيش خدا و سفراي الهي قرب ومنزلت نداشتي فرزندم را به تونشان نمي دادم.اين کودک هم نام وهم کنيه پيامبر(ص) است وزمين را ازعدل وداد پرمي کند آن سان که ازظلم وجور پرشده باشد.»
رهايي ازگرفتاري
يکي ديگرازموضوعات مطرح در نامه هاي مردم ، درخواست حل مشکل ورفع گرفتاري است .ابوهاشم جعفري ازياران آن حضرت به زندان افتاده بود. وي پس ازمدتي ازسختي زندان وغل وزنجيري که برگردنش بوده به ستوه مي آيد و نامه اي شکايت آميز به حضرت مي نويسد .امام (ع) درپاسخ خبرآزادي وي را مي دهندو مي فرمايند:«تو امروزنمازظهرت را درمنزلت خواهي خواند»ابوهاشم نقل مي کند ؛ چنان که امام(ع) فرموده بود ،ظهراززندان بيرون آمدم ونمازم را درمنزلم بجاي آوردم .همين شخص مي افزايد : دستم تنگ بود ومي خواستم درنامه اي ازحضرت تقاضاي پول کنم اما خجالت کشيدم ،چون به منزل رسيدم ،امام (ع) صد ديناربرايم فرستادند ودرنامه نوشته بودند:هرگاه احتياج داشتي شرم مکن ،بخواه که به خواسته ات خواهي رسيد.
تفسيرقرآن
تفسيرقرآن کريم ديگرموضوعي است که درسوال هاي مردم ازامام حسن عسکري(ع) وجود دارد.شخصي به نام سفيان بن محمدضبعي نقل مي کند که به امام حسن عسکري(ع) نامه نوشتم وازآن حضرت درباره معناي «وليجه» که درآيه شريفه «ولم يتخذوا من دون الله ولارسوله ولاالمومنين وليجه » است ، پرسيدم وبدون آن که درنامه بنويسم پيش خود فکرمي کردم که مقصود از«مومنين » دراين آيه شريفه چه کساني هستند؟ امام (ع) پاسخ دادند: (وليجه) کسي است غيرازامام به حق که به جاي او منصوب مي شود . ودرخاطرت گذشت که مومنين درآيه کيانند؟ پاسخ اين است که ايشان ائمه برحق هستند که ازخدا براي مردم امان مي گيرند وخدا هم امان آن ها را اجازه (امضا) مي کند.
خبردادن امام (ع) ازخطورات قلبي
دربسياري از روايات آمده است که امام حسن عسکري (ع) بي آن که شيعيان ازآن چه دردل شان گذشته، خبردهند،آن حضرت از درون آنان خبرمي دادند و سوال برزبان نياورده آنان را پاسخ مي گفتند.در اصول کافي ازخادم آن حضرت حديثي نقل شده است که به خوبي اين خبردادن امام (ع) ازضمايرقلبي وامورپنهاني و آينده را تبيين مي کند.دراين حديث، نصيرخادم مي گويد: بارها مي شنيدم که امام حسن عسکري(ع) با غلامان ترک ورومي وصقالبي خود به لغت خودشان سخن مي گفتند .من تعجب مي کردم وبا خود مي گفتم : با اين که امام (ع) درمدينه متولد شده اند وتا شهادت پدربزرگوارشان پيش کسي نرفتند وکسي هم آن حضرت را نديد که درس بخواند چگونه به زبان هاي مختلف سخن مي گويند؟ من پيش خودم به اين موضوع فکرمي کردم که حضرت متوجه من شدند وفرمودند: همانا خداي تبارک وتعالي حجت خود را نسبت به مردمان ديگر درهمه چيز امتيازبخشيده ومعرفت لغات وشناخت انساب ومرگ ها وپيشامدها را به او عطا کرده است واگرچنين نبود ميان امام وماموم فرق نبود. آن چه مطرح شد نمونه اي ازسوال هاي فراوان مردم ازامام حسن عسکري(ع) بود . اين اهتمام امام (ع) به پاسخگويي ، « اتمام نعمت » خدا برمردم به شمارمي رفت .چنان که امام (ع) درنامه اي که به اسحاق بن نيشابوري نوشته اند وتحف العقول آن را نقل کرده است ،ازپاسخ گويي ، تعبيربه اتمام نعمت مي کنند ومي فرمايند: اگرنه اين بود که خدا مي خواهد نعمتش را برشما تمام کند ،نه دست خطي ازمن مي ديديدونه حرفي مي شنيديد...»
مهم ترين نکات
امام (ع) درنامه اي به اسحاق بن نيشابوري ازپاسخ گويي ، تعبيربه اتمام نعمت مي کنند ومي فرمايند:« اگرنه اين بود که خدا مي خواهد نعمتش را برشما تمام کند ،نه دست خطي ازمن مي ديديدونه حرفي مي شنيديد...»
نصيرخادم مي گويد: بارها مي شنيدم که امام حسن عسکري(ع) با غلامان ترک ورومي وصقالبي خويش به لغت خودشان سخن مي گفتند
امام(ع):همانا خداي تبارک وتعالي حجت خود را نسبت به مردمان ديگر درهمه چيز امتيازبخشيده ومعرفت لغات وشناخت انساب ومرگ ها وپيشامدها را به او عطا کرده است واگرچنين نبود ميان امام وماموم فرق نبود
گسترش مکاتبات درحدي بود که امام (ع) پيک مخصوصي داشتند که نامه هاي حضرت را به افراد درمناطق مختلف مي رساند . اين شخص ابوالاديان نام داشت