کسانی که «رخ دیوانه» را دیده‌اند، همه‌شان چندتایی ایراد كلی به کار وارد می‌کنند و آخر سر هم می‌گویند که؛ البته فیلم خوبی بود.

به گزارش خبرنگار سینما باشگاه خبرنگاران؛ کسانی که "رخ دیوانه" را دیده‌اند، همه‌شان چندتایی ایراد كلی به کار وارد می‌کنند و آخر سر هم می‌گویند که؛ البته فیلم خوبی بود.

حالا اگر بخواهیم این تناقض گفتاری را به سنتز برسانیم تا جمله‌ای یک خطی درباره بهترین فیلم جشنواره از نگاه داوران از آن دربیاید باید گفت رخ دیوانه فیلم خوبی است که باید بهتر شود!

رخ دیوانه جدا از موضوع و محتوای آن، به لحاظ ساختاری خیلی شبیه فیلم دیگری است که در همین جشنواره‌ی سی و سوم نمایش داده شد.

"عصریخبندان" هم استخوان‌بندی‌اش خیلی شبیه این فیلم بود و البته ریشه‌ی این سبک را می‌شد در کار قبلی کارگردانش دید که سال قبل به نمایش درآمد.

مصطفی کیایی که عصر یخبندان را ساخته، در سومین فیلمش یعنی" خط ویژه" کم کم سینمای خود را شناخت و به ویژگی‌های سبکی‌اش رسید.

حالا او از این به بعد فقط باید مواظب باشد که به ورطه‌ی تکرار و تقلید از خودش نیفتد و از طرفی باید حواسش به آن‌هایی هم باشد که سبک کیایی را تقلید می‌کنند و احتمالاً این کارشان باعث خواهد شد که قضیه کمی لوث بشود.

عصر یخبندان ریتم تندی داشت، مرتب به مخاطبش رو دست می‌زد و به هم ریختگی توالی زمانی در روایت آن، باعث می‌شد بارها با صحنه‌ای در فیلم طرف بشویم که چند دقیقه بعد و با دیدن سابقه‌ی آن، فهمیده می‌شد.

این فاکتور‌ها همه‌شان در رخ دیوانه هم وجود داشتند. با این تفاوت که کار مصطفی کیایی در دایره‌ی سبکی خود او جا می‌گیرد اما ابوالحسن داوودی سبک مشخصی ندارد و رزومه‌اش از "جیب‌بر‌ها به بهشت نمی‌روند" تا "رخ دیوانه" تنوع دارد.

البته خود عصر یخبندان هم از بعضی فیلم‌های دیگر متأثر بود.

 مثلاً در این فیلم و خیلی از فیلم‌های دیگر امسال در جشنواره فجر و حتی آثاری مثل " استراحت مطلق: عبدالرضا کاهانی" که در جشنواره نمایش داده نشدند، مصرف مواد مخدر به طور عریان و بی رودربایستی نمایش داده می‌شد که  اینها همه بی‌تأثیر از "آرایش غلیظ: حمید نعمت الله" و فضای لاتکی و سرخوشانه‌ی آن نبودند.

تکنیک به هم ریختگی توالی زمانی هم که امسال در سه تا از فیلم‌های خوب جشنواره وجود داشت (رخ دیوانه و عصر یخبندان به اضافه‌ی چهارشنبه 19 اردیبهشت ماه) ترفندی است که از بعضی فیلم‌های بد جشنواره دو سال پیش الهام گرفته شده است.

"آسمان زرد کم عمق" و "اینجا بدون من" فیلمهایی بودند که اصولاً جا به جا بودن سکانس‌های آن‌ها (از لحاظ زمانی) نه تنها به هیچ وجه توجیه زیباشناختی و یا معنایی نداشت بلکه پوششی بود بر بی‌قصگی این فیلم‌ها اما سه فیلمی که در فجر سی و سوم از چنین تکنیکی استفاده کردند بحثشان فرق می‌کرد.

شالوده شکنی زمانی در روایت داستان، تکنیکی است که سینمایی‌ها غالباً آن را با نام ایناریتو می شناسند.

او اولین بار در فیلمهایی مثل "بابل" و "21 گرم" باعث شد که این تکنیک مورد توجه قرار بگیرد اما شاید وجود فیلمهای بدی مثل "آسمان زرد کم عمق" یا "اینجا بدون من" باعث شد که بعضی از فیلمسازان ما ناگهان یاد ایناریتو بیفتند، آن هم بعد از چند سال و در زمانی که خود این فیلمساز مکزیکی دیگر آن روش را کنار گذاشته بود.

با این حساب آن دو تا فیلم بد جشنواره سی و یکم، تلنگری شدند که ایده‌ای را در ذهن فیلمسازان دیگر بیدار می‌کرد و همین، نتیجه را به سه تا فیلم خوب جشنواره‌ی سی و سوم رساند؛ فیلمهای خوبی که باید بهتر شوند.

خب تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که رخ دیوانه شبیه "عصر یخبندان" و "آرایش غلیظ" است و البته در مورد عصریخبندانی بودنش ممکن است تردیدهایی پیش بیاید چون هر دوتای این فیلمها، برای بار اول در یک جشنواره و تقریباً به طور همزمان نمایش داده شده‌اند.

اگر این تردید را جدی هم بگیریم باز می‌شود طور دیگری گفت و فیلم کیایی و داوودی را به طور مشترک متأثر از تلنگری دانست که یکی دو سال پیش توسط دو تا فیلم بد جشنواره سی و یکم زده شد.

در ضمن هر دوی این فیلمها به طور همزمان از آرایش غلیظ هم تأثیر گرفته‌اند.

اما در بحث رودست زدن‌های مکرر فیلم به مخاطبش باز هم پای اصغر فرهادی به وسط کشیده خواهد شد.

البته ناگفته نماند که در این فیلم‌ها، برخلاف فیلمهای فرهادی، رو دست خوردن مخاطب باعث تلنگری معنایی نمی شود که او را به تعمق فکری وا بدارد.

فیلمهای فرهادی با رو دست زدن‌های مکرر باعث می‌شوند که قضاوت مخاطب به طور پی در پی زیر سوال برود و این روند آخرسر او را به آستانه‌ی این تصمیم می‌کشاند که اصلاً نباید درباره‌ی کسی قضاوت کرد اما در فیلمهایی مثل عصریخبندان و رخ دیوانه، این رو دست زدن‌های فیلمنامه‌ای، صرفاًٌ دارای کاربردی تکنیکی آنهم برای ایجاد ریتم هستند و مثل فیلم‌های فرهادی رویکرد ( ایدئولوژی زدایی) توسط آنها پیگیری نمی‌شود.

ایراد اصلی فیلم رخ دیوانه -که در ساختار برادر دوقلویش، عصریخبندان هم دیده می‌شود- ماکسی مالیسم بیش از حد کار است.

توضیحات بیش از حد و اساساً اضافی فیلمنامه تمرکز مخاطب را از روی هسته‌ی اصلی قصه منحرف می‌كنند و تازه همان توضیحات اضافی به مثابه‌ی شاخ و برگهایی کار می‌کنند که اضافه شدنشان باعث می‌شود گاهی با هم جور درنیایند و منطق قصه مشکل پیدا کند و یا اینکه همدیگر را لو بدهند و این وسط تعلیق قصه هم لو برود.

مثلا غیبت ناگهانی و بدون توجیه یکی از شخصیت‌های فیلم باعث می‌شود که داستان جلو جلو برای مخاطب لو برود چون قطعاً این غیبت در ساختار فیلمی که هر رشته را تا ته می‌گیرد و توضیح می‌دهد، برای مخاطب کمی مشکوک به نظر خواهد رسید و گرنه اگر فیلم کمی مینی‌مال تر بود ، شاید کسی به این سرعت نسبت به غیبت یکی از کاراکتر‌ها مشکوک نمی‌شد.

البته این ماکسی مالیسم کار و توضیحات بیش از حد فیلمنامه راجع به خرده داستان‌ها و شخصیت‌های فرعی‌اش، از هیچ فیلم بخصوصی الهام گرفته نشده و این آفتی است که وقتی برای دفعات اول در ایران پای در راه ساختن فیلمهایی با پلات‌های اینچنینی بگذاریم، به چشم خواهد آمد.

رخ دیوانه می‌تواند یکی از اولین فیلم‌های این سبکی باشد که با رویکرد جذب مخاطب و با ساختاری بدون هزل و ابتذال ساخته می‌شوند اما طبیعی است که همیشه از اولین‌های هر نوع و جنسی بشود ایراداتی هم گرفت.

ناگفته نماند که جایزه‌های بهترین فیلم و بهترین کارگردانی که در جشنواره فجر به این فیلم داده شد، عملاً برای تشویق فیلمسازان داخلی نسبت به ساخت آثار این سبکی بود و البته شاید خیلی‌ها – مثل خود من- مصلحتی جایزه دادن جشنواره را نپسندند، چون می‌شود این صلاح اندیشی‌ها را از راه‌هایی دیگر پیگیری کرد و معیار‌های هنری جشنواره را زیر سوال نبرد.


یادداشت از:میلاد جلیل زاده/

انتهای پیام/ 
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.