تاکنون به ویژه در ماه های اخیر که احتمال توافق هستهای 1+5 و ایران قوت گرفته، بارها شنیدهایم که برخی از نامزدهای تندرو یا وابسته انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، سخن از عدم پذیرش این توافق داشتهاند و در اظهاراتی کم و بیش مشابه، رویکرد خود را در این مورد مطرح کردهاند؛ ازجمله اخیراً "ریک پری" نامزد تندروی جمهوریخواه مدعی شده "اگر در انتخابات آتی رییس جمهور آمریکا شود، توافق با ایران را پاره خواهد کرد!" ریک پری البته بر اساس شواهد، از ایرانیستیزترین سناتورهای آمریکایی نیز هست و شاید این گفته وی را در وهله اول بتوان ناشی از طبع ضد ایرانی وی دانست. با وجود این، اما به نظر میرسد بتوان این اظهارات را عمیقتر ریشهیابی کرد. بدین منظور،
خبرنگار سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران، نظر چند تن از کارشناسان را نیز جویا شده و سوال اصلیاش از ایشان این بوده که به نظر شما واقعاً پشت پرده این اظهارات و ادعاها چیست و آیا فقط رویکرد ضد ایرانی برخی از سناتورهای آمریکایی عامل چنین صحبتهایی است یا دلیل حقیقی را باید در جایی دیگر جستجو کرد؟
"عوض حیدرپور" عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی معتقد است: به نظر نمیرسد این اظهارات، صرفاً ناشی از رویکرد ضد ایرانی نامزدها باشد. اساساً تفکر و گرایش یک سیاستمدار را علاوه بر دانش و مهارتهای شخصی، ارتباطاتی که وی با عالم خارج دارد شکل میدهد. در مورد برخی نامزدها ظاهراً تأثیر این ارتباطات بر عقاید و رویکردهای سیاسی بیشتر و قویتر است و منظور از ارتباطات نیز تعاملات آنها با لابی صهیونیستی فعال در آمریکاست.
وی ادامه می دهد: تاکنون، این لابی کارشکنیهای بسیاری را به ویژه در جریان مذاکرات هستهای داشته است که این موضوع، به هیچ وجه قابل انکار و کتمان نیست. حتی بیشتر مواقع در موضعگیری های شخص "اوباما" یا "کری" نیز میبینیم که تا چه حد، به اصطلاح "منافع" رژیم صهیونیستی را برای خود مهم میدانند و علناً میگویند ما پای توافقی که به ضرر اسراییل باشد را امضا نمیکنیم. اگر اوباما و کری را بتوان نه در زمره سیاستمداران ضد ایرانی بلکه در جرگه میانهروها محسوب کرد، به این نتیجه خواهیم رسید که صهیونیستها به شدت بر جریان مذاکرات آمریکا با ایران و موضع گیریهای مذاکراتی طرف آمریکایی تأثیرگذارند.
"حسن بهشتی پور" از کارشناسان مسائل هستهای کشورمان، باوری مشابه دارد و معتقد است: حقیقیت این است که نامزدهای انتخابات در آمریکا، به شدت به حمایت لابی صهیونیست برای ادامه حیات سیاسی خود نیازمندند و لذا مبرهن است که بلندگوی مواضع ضد ایرانی آنها باشند و از جمله با زیر سوال بردن مشروعیت نتایج نهایی مذاکرات هستهای، خود را موظف به ایفای تعهدات ناشی از توافق ندانند. با مطالعه سوابق نامزدهایی که تاکنون به طور رسمی یا غیررسمی برای شرکت در انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا اعلام آمادگی کردهاند، اوج وابستگی آنها به رژیم صهیونیستی و لابی آنها در ایالات متحده قابل مشاهده است.
بهشتی پور می گوید: دیگر نمیتوان تردید داشت که موضعگیریهای آمریکا در مذاکرات هستهای و طرح موضوعات جدید و غیرمرتبط با پرونده هستهای از جمله بازدید مستمر و سرزده از مراکز نظامی جمهوری اسلامی ایران، با فشار اسراییل در روند مذاکرات جلوهگر شدهاند و بنابراین، یک احتمال قوی این است که رژیم صهیونیستی است که خطوط مذاکره را برای آمریکا تعیین میکند و قرائنی از قبیل تأکید اوباما و کری بر اینکه "توافق به ضرر اسراییل یک توفق بد است"، به وضوح بر این تأثیرگذاری دلالت میکند و بدین ترتیب، ضد ایرانی بودن را نمیتوان عامل منحصر موضعگیری نامزدهای مخالف توافق هستهای با ایران و اظهارات آن ها از قبیل پاره کردن توافقنامه محسوب کرد.
"علیرضا داوری" دیگر کارشناس مسائل هستهای نیز با اعتقاد بهشتی پور مبنی بر اینکه نامزدها برای پیروزی در انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا به حمایت از صهیونیستها نیازمندند کاملاً همداستان است و در این باره می افزاید: وقتی تأثیرپذیری مفرط و وابستگی عمیق مقامات سیاسی آمریکا به صهیونیستها و لابی پرنفوذ و موثر آنها در ایالات متحده ثابت شد، دیگر نمیتوان انتظار داشت که نامزدهای آمریکایی، حمایت اسراییل از خود را در عرصه انتخابات لازم ندانند و فقط به حربه تبلیغات برای جلب آرای عمومی بسنده کنند. به گواهی بسیاری از مستندات و مدارک، وضعیت سیاسی در آمریکا و در عرصه انتخابات این کشور، گاه آنچنان پیچیده میشود که فقط رویکرد لابی صهیونیستها تعیینکننده نتیجه انتخابات و اقبال عمومی و سیاسیون به سوی یک یا چند نامزد خاص خواهد بود و لذا هرگز نمیتوان و نباید از تأثیر شدید این لابی بر موضعگیریهای انتخاباتی نامزدها غفلت کرد.
داوری معتقد است: در عرصه مذاکرات هستهای به ویژه چین و روسیه مواضع بسیار نزدیکی در جهت حمایت از برنامه هستهای ایران و نیل به توافق هستهای با ایران دارند و مقامات این دو کشور، بارها بر حقوق هستهای جمهوری اسلامی ایران تصریح کردهاند. از سوی دیگر، آلمان و فرانسه و انگلیس، دولتهای تأثیرگذار بر روند و نتیجه مذاکرات به معنای واقعی کلمه نیستند و بنابراین، مذاکرهکننده اصلی با ایران، آمریکاست اما جای تعجب و البته تأسف است که آمریکاییها هنوز به درک مشترکی با دیگر طرفهای مذاکرهکننده نرسیده و این امر به ویژه به دلیل تأثیرات آشکار و شدید مواضع کاملاً ضد ایرانی صهیونیستها بر رویکرد آمریکاییها نسبت به ایران بوده است و بدین ترتیب، مقامات آمریکایی را در مذاکرات هستهای با ایران میتوان کاملاً وابسته به اسراییل و منفعل محسوب نمود.
بنابر آنچه گفته و تحلیلهایی که ارائه شد، به نظر میرسد دیگر نمیتوان در اینکه آمریکاییها بیشتر نقش یک "نماینده بی اختیار و نه حتی تام الاختیار" را در مذاکرات هستهای بازی می کند تردیدی داشت. تأکید مقامات سیاسی آمریکا بر مفاهیمی چون "منافع مشترک با اسراییل" و "تعهد به صیانت از امنیت اسراییل در منطقه" صریحاً به تأثیر صهیونیستها بر جریان مذاکرات هستهای دلالت دارد و لذا نمیتوان فقط ضد ایرانی بودن آمریکاییها و سناتورهای آمریکایی را عامل موضعگیری آنها نسبت به نتیجه مذاکراتِ مبتنی بر توافق هستهای دانست. هرچند از حیث عرف دیپلماتیک نیز این قبیل اظهارات، کاملاً مردود و محکوم به بطلان هستند زیرا نتیجه مذاکرات هستهای میان ایران و 5+1 بر فرض که مبتنی بر توافق طرفین مذاکرهکننده باشد، وصف و ویژگیهای یک "معاهده بین المللی"را داراست که اعتبار آن، هرگز با تغییر دولتها در سطح ملی مخدوش نخواهد شد.
گزارش از حمید حیدرپور
انتهای پیام/