زن جوان در خصوص علت آن به قاضی گفت: 14 سال است که با حسین شوهرم ازدواج کرده ام.
حسین از همان روزهای اول مخالف بچه بود و دوست نداشت پدر شود. اما من برعکس او عاشق بچه بودم و آرزویم این بود که روزی مادر شوم. برای همین پس از گذشت 5 سال از زندگی مشترکمان صاحب یک فرزند شدیم و زندگیمان شیرین شد. حسین هم خودش عاشق پسرمان شد و در صورتیکه اصلا فکرش را نمی کردم کلی برای به دنیا آمدن پسرمان ذوق کرد.
وی افزود:حالا که 7 سال از به دنیا آمدن پسرمان گذشته من دوست دارم که دومین فرزندمان را هم به دنیا بیاوریم. ولی حسین به شدت مخالفت می کند. از وقتی این موضوع را شنیده مرتب جنجال به راه می اندازد و هر روز را برایمان زهر می کند. او می گوید اصلا نباید حرف بچه دوم را بزنی در صورتیکه من آرزو دارم تعداد بچه هایمان بیشتر شود. برای همین تصمیم به جدایی گرفتیم.
در این لحظه شوهر وی نیز به قاضی گفت: آقای قاضی پسر ما الان 7 ساله است و ما خودمان هم درگیر زندگی شدیم و من می دانم که دیگر نمی توانیم از پس بزرگ کردن یک بچه دیگر هم بربیاییم. همسرم خیلی غیر منطقی است و اصلا به حرف های من توجهی نمی کند.او پای خودش را در یک کفش کرده و می خواهد فرزند دوم داشته باشد. اما من هم حاضر نیستم از حرفم کوتاه بیایم و به هیچ عنوان داشتن فرزند دوم را قبول نمی کنم.
بعد از صحبت های این زوج قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه بعد موکول کرد.
انتهای پیام/