این جمله فقط در مورد سینمای هنگ کنگ یا به طور عامتر سینمای چین و یا حتی کلیتر از آن، در مورد سینمای خاور دور نیست که صدق میکند، بلکه هنر هفتم جهان بدون آن اژدهای متعصب شرقی یک چیزی کم داشت.
تاثیر بروس لی را نباید فقط در محدودهی سینمای رزمی دنیا بررسی کرد. البته او در این زمینه هم منشا اثرات بسیاری بوده اما حلول این شخصیت در آسمان سینما، شرق عالم را مغربی و مغربش را مشرقی کرد.
به عبارتی بروس لی مردم خاور دور را به باختریان سرخ و سفید پوست پیوند داد و معجون عجیبی شد که رازآمیزیاش در سادگی یک آدم کم حرف اما پر از داد و بیداد، ریز جثه اما به شدت ورزیده، سنگینرونده و سنگین نگاه اما تیز و برق آسا در نبرد و در نهایت جنگجو اما فیلسوف مشرب و عارف مسلک دیده میشد.
کانتونی بروس لی جان فان در 27 نوامبر 1940 که طبق تقویمهای چینی سال اژدها نام گرفته بود و در بین ساعات 7تا 9 صبح که طبق طالعبینیهای چین ساعت اژدها دانسته میشود، به دنیا آمد.
شاید همین اژدهایی بودن تقویم تولد او باعث شد که بورس به خودش تلقین کند واقعا اژدهاست وگرنه مطمئناً در همان روز و ساعت، دیگر کودکان چینی بسیاری به دنیا آمده بودند که خیلیهاشان امروز هم هنوز زندهاند اما هیچ کدام اژدها نشدند، در حالی که از دهان بورس لی هنوز آتش است که فواره می زند.
بروس لی فکر میکرد که اژدهاست و برای همین هم واقعاً اژدها شد.
او را باید مظهر اعتماد به نفس دانست و یا مظهر همان چیزی که در متل و مثلهای ما خواستن و توانستن عنوانش دادهاند.
بروس لی در یک بیمارستان چینی واقع در محلهی چینیهای سانفرانسیسکو به دنیا آمد.
او نخستين بازی سینماییاش را هنگامی که نوزاد بود توی کالسکهاش انجام داد و چون پدرش، جناب هوی چون، یک ستارهی مشهور اپرا بود، خیلی زود لباسش به میخ سینما گیر کرد و تا قبل از 18 سالگی 12 فیلم کوتاه سیاه و سفید بازی کرده بود.
اما بروس جوان از 18 سالگی به بعد، چند سالی سودای سینما را از سر به در کرد و سمت ورزشهای رزمی رفت که در این زمینه هم اولین آموزشها را از پدرش دید.
البته اولین تماسهای او با هنرهای رزمی در سیزده سالگیاش اتفاق افتاد تا جایی که قبل از 18 سالگی قهرمان بوکس شده بود.
بروس لی در فینال مسابقات بوکس سال 1958 (گری الم) که برنده کاپ سه دورهی گذشته بود را به راند چهارم راه نداد و در سومین دور حریفش را ناک اوت کرد. سه مسابقه منتهی به این فینال هم با ناک اوت حریفان بروس لی در همان راند اول خاتمه پیدا کرده بود.
در ضمن پیتر، برادر بزرگ بروس لی که قهرمان شمشیرزنی غربی بود، او را در این فن هم آموزش داد و به این ترتیب اژدهاي چینی سینما را باید ترکیبی از هنرهای رزمی غرب و شرق دانست. جالب اینجاست که اوج فعالیتهای رزمی بروس لی همزمان با تحصیل او در رشتهی فلسفه ادامه پیدا میکرد.
سریال «زنبور سبز» در 1964 بازگشت بروس لی به جلوی دوربین بود. او سپس فیلم سینمایی «مارلو» و سریال «لانگ استریت» را هم در آمریکا بازی کرد اما هیچ کدام از این کارها نتوانست اژدهای شرقی را آنچنان که در شایستگیهایش بود نشان دهد.
بروس لی بعد از آن به هنگ کنگ رفت و با استقبال استودیوهای فیلمسازی آنجا مواجه شد.
(لو وی) که یک کارگردان معروف چینی بود فیلمهای «رییس بزرگ» و «ضربه نهایی» را با بازی بروس لی جلوی دوربین برد و همین دو فیلم بود که جهان را متوجه استعداد این جوان چینی کرد.
دو فیلمی که بروس لی برای لی وی بازی کرد، در غرب این زمزمهها را پیچاند که جیمز باند یک رقیب جدی پیدا کرد.
او دیگر جهانی شده بود و داشت تصمیمات جدیدترش را برای عملی شدن آماده میکرد.
بروس حالا به فیلمسازی هم تمایل پیدا کرده بود و بر همین اساس «راه اژدها» را با بازی خودش کارگردانی کرد. فیلمی که موفق شد با شکستن رکورد فروش تمام کارهای قبلی او، راهش را برای یک بازگشت غرورمندانه به هالیوود باز کند.
بروس لی هنوز فیلمبرداری «بازی با مرگ» را تمام نکرده بود که ازطرف کمپانی برادران وارنر برای ایفای نقش در «اژدها وارد میشود» به او پیشنهاد داده شد.
«بازی با مرگ» به علت مجروحیت بروس لی توسط دشمنانش نیمه کاره مانده بود و او تصمیم گرفت بعد از کار با (برادران وارنر) این فیلم را تمام کند، تصمیمی که هیچ وقت عملی نشد و خیلی از شایعات دربارهی مرگ بروس لی از آنجا برخاست.
گفته میشود که بروس لی به علت مصرف یک آسپرین قوی و به دلیل اینکه به چنین قرصی حساسیت داشته، فوت کرده است.
او بعد از «اژدها وارد میشود» یک روز با ریموند جو، تهیه کنندهی « بازی با مرگ» قرار ملاقات گذاشت. در این قرار (بتی تینگجی) بازیگر تایوانی اصل فیلم هم حضور داشت.
بعد از اینکه ریموند، بروس لی و بازیگر تایلندی فیلمش را ترک کرد تا آن دو نفر با هم ناهار بخورند، ماجرای پیچیدهی مرگ این ستاره هم شکل گرفت.
جسد بروس لی در خانه بتی تینگجی پیدا شد. پزشکان بعد از کالبد شکافی در معدهی او مقداری شاهدانه پیدا کردند که آغشته به سم بود اما بتی ادعا کرد که شاهدانهها را او به بروس لی نداده است.
پزشک اصلی بروس لی همین جا به قضیه ورود کرد و علت مرگ را مصرف همان قرص آسپرینی دانست که بتی میگفت به دلیل سردرد بروس به او داده است.
پزشک اصلی بروس ادعا کرد که او تومور مغزی داشته و به همین دلیل آسپرین باعث مرگش شده، اما کسی جوابی در برابر این سوال قرار نداد که چرا کسی با تومور مغزی، حاضر به مصرف آسپرین میشود.
ماجرای شاهدانهها هم هیچ وقت درست پیگیری نشد و با دفن بروس لی و مختومه شدن پرونده قانونی این مرگ، امکان ادامه بررسیها از بین رفت.
گویا دست توانمندی میخواست هر طور که شده مانع ادامه کار بروس لی در سینمای جهان و به خصوص مانع ادامهی مسیری شود که «بازی با مرگ» او شروعی بر آن بود.
بازیگری که رقیب جیمز باند بود، با این مرگ از آسمان سینمای جهان حذف شد اما نام بلند آوازه اش به ابدیت پیوست.
جیمز باند یک مامور ام آی سیکس (سرویس جاسوسی انگلستان) بود که درسفرهای کاریاش ماجراهای هیجان انگیزی را رقم میزد.
بروس لی که تعصب روی چین در تمام بند و پی وجودش ریشه داشت، طی تمام طول مدت کاریاش در رابطه با استعمار انگلستان جانب احتیاط را رعایت کرده بود.
او برای رسوا کردن دشمنان کشورش یک برنامهی پلکانی و نوبتی داشت و در این راه از ژاپنیها شروع کرد اما کوچکترین و نرمترین کنایهاش به انگلیسیها را «بازی با مرگ» اسم داده بود، اسمی که بعدها به نظر رسید چندان هم بیمسمی نبوده...
مرگ مشکوک او یادآور و قیاس آفرین با جوانمرگ شدن مرلین مونرو است.
سالها بعد از مرگ مرلین مونرو، یک مامور سابق سیا اعتراف کرد که طبق برنامهای کاری، این زن محبوب هالیوودی را به قتل رسانده است.
البته این اعتراف که به تازگی مطرح شده، لااقل تا بحال در هیچ محکمهای مورد بررسی قرار نگرفته و به طور رسمی قابل استناد نیست، اما به نظر میرسد که ساده هم نمیتوان از کنار آن گذشت.
به هر حال بروس لی در 32 سالگی از دنیا رفت و شاید همین مرگ مشکوک، افسانهایترش کرد.
او در اکثر فیلمهای معروفش مبارزهی نهایی را نه با ژاپنیها، بلکه با یک سفیدپوست غربی انجام داد و این مطلب حتی در مورد «اژدها وارد میشود» هم صدق میکرد، ولی اجل به او مهلت نداد تا این زمینهچینی ها را تکمیل کند و سینمای پرطرفدار شدهترش را علناً روبروی کشور استعمارگری قرار دهد که بیشترین ضربه را در طول تاریخ به چین زده است.
اگر این فرض را بپذیریم که بروس لی توسط جیمز باند کشته شده، آن هم نه در یک مبارزهی جوانمردانه و مستقیم، بلکه با شاهدانههایی مسموم و مُزوّرانه؛ باید گفت که قتل و حذف فیزیکی بروس لی یکی از هوشمندانهترین تصمیمات رسانهای ام آی سیکس بوده چون در صورت ادامهی کار بروس لی و هجمههای سینماییاش به استعمار انگلستان، به طور قطع موجی از استقلالطلبی در تمام مستعمرات بریتانیا به راه میافتاد و هزینههای سنگینی بر پادشاهی انگلستان تحمیل میشد.
به هر حال این ستارهی فلسفه دوست و وطن پرست چینی در 32 سالگی با زندگان دنیا وداع کرد و صحنههایی از تشییع جنازهی او در فیلم «بازی با مرگ» استفاده شدند.
در حقیقت بروس لی که توی کالسکه هم جلوی دوربین سینما قرار گرفته بود، حالا با جسدش در آخرین فیلمش بازی میکرد.
او عاشق محمد علی کلی بود و مسابقات این بوکسور مسلمان سیاه پوست را با دقت و جزئینگری تمام تماشا میکرد.
(چاک نوریس) که از ستارگان هم عصر بروس لی و او هم رزمی کار بود، یک بار به صراحت گفت در صورت مبارزه با این جنگجوی شرقی شکست میخورد و آخرین مصاحبهی جکی چان هم چنین مضمونی دارد.
بروس لی بر سینمای تمام جهان تاثیرگذار بود و حتی در اروپا مجسمهای از او را نصب کردهاند.
این چینی متعصب یک الگوی کم حرف اما پرشور و هیجان برای قهرمانسازی در سینماست و خیلی از نابغههای هنر هفتم توسط فیلمهای او به سینما علاقمند شدهاند؛ مثل کوئنتین تارانتینو.
اعتماد به نفس بروس لی در چهرهی او پیدا بود. او با نگاه به تقویم تولدش خود را اژدها پنداشت و واقعاً هم چنین شد در حالی که کلی چینی دیگر در همان روز و ساعت به دنیا آمدند و اژدها نشدند، چون هیچکدام خودشان را اژدها نمیدانستند.
این اعتماد به نفس پویا و تلاشآفرین را به خوبی میتوان در نامهای دید که بروس لی، دو سال پیش از مرگش برای خودش نوشته بود.
«من، بروس لی، اولین ستارهی شرقی در ایالات متحده خواهم بود که بیشترین دستمزد را دریافت میکند. در عوض، هیجانانگیزترین و باکیفیتترین اجرایی که در ظرفیت یک بازیگر است را ارائه میدهم. این فرآیند از سال ۱۹۷۰ شروع میشود، به شهرتی جهانی دست خواهم یافت و تا آخر سال ۱۹۸۰ ثروت من ۱۰ میلیون دلار خواهد بود. طوری زندگی خواهم کرد که لذت ببرم و به هماهنگی درونی و شادی ابدی دست پیدا کنم.»
نهم ژانویه 1970
بروس لی
انتهای پیام/
در کل مرلین مونرو و بروسلی و تختی و تمامی بزرگان ورزشی و تاریخی در جهان توسط گروه های فراماسونری کشته میشن تا حس تلاش و شکست ناپذیری را از ملت ها بگیرن و با فیلم های شیطانیشان به همه میگویند داشتن قدرت بدون ارتباط با عالم شیطانی و یا ارتقا رباتیک که همه به هدف اصلی آنان یعنی نظم جهانی است منجر میشود.غیر ممکن است.
انسان موجودی قدرتمند است که اگر بتواند تمامی کنترل روح و جسم خو را در دست بگیرد راحت ترین کار برایش پرواز بدون بال در
آسمان است.:)
بروسلی توسط گلوله تیر کشته شد.