اما در خصوص جنبه عمومی ، افکار عمومی بخصوص همکاران حق دارند از ماجرا مطلع شوند .
در این خصوص چند نکته گفتنی است.
*اخبار این حادثه ، مافوق تصور بازتاب داشته است . اینکه قتل فجیع بوده و مقتول یک پزشک سرشناس ، دلیل کافی برای این همه بازتاب نیست .
*اکثریت قریب به اتفاق اخبار منتشره نیز شایعه بوده اند تا اخبار از منابع رسمی
*مروری گذرا بر شایعات ، بوضوح نشان میدهد شایعه پردازان ، در حالیکه حتی روایت دقیقی از ماجرا نشنیده اند، اما با آب و تاب آنرا تحلیل کرده ، نتیجه گرفته و برای آحاد مردم و مسوولان توصیه های حکومتی و اخلاقی کرده اند .تناقض و تشتت در جزییات اخبار منتشره ، از محل و کیفیت قتل ( خانه قاتل تا درمانگاه تا بیمارستان) ، سن و شغل قاتل ( 15 ساله تا 23 ساله ، دانش آموز تا دانشجو )گرفته تا انگیزه قاتل و رابطه بیمار و پزشک و دهها تناقض دیگر، نشان از بی اطلاعی راویان و مفسران این جنایت دارد.
*درفضای بشدت غبار آلود و مبهم رسانه ای و اجتماعی که در حال حاضر پیرامون این جنایت شکل گرفته ، با کمال تاسف ، همه از قاتل و مقتول گرفته تا مسوولان ملی و محلی درهمه قوا ، همزمان هم مقصر و متهم شده اند و هم مظلوم و ذیحق .
*تقریبا همه دست بکار شده اند تا در این فضای مبهم با هم تسویه حساب کنند تا جاییکه به نظر میرسد عده ای برای این حادثه یا حوادث مشابه ثانیه شماری میکرده اند.
و از این نکات باید نتیجه گرفت که :
*جامعه ما ، حتی جامعه نخبگانی متاسفانه بسیار بیش از آنکه واقع گرا و منطقی باشد ، احساسی و بشدت علاقه مند به منفی بافی است.
*ما قادر نیستیم قضاوت نکنیم و بیش از آن قادر نیستیم احساسات (اغلب غیرواقعی) خود را کنترل کنیم و بدتر از آن صبور نیستیم تا قضاوت را تا اطمینان کامل ، به تاخیر بیاندازیم .
*رسانه های رسمی و شناسنامه دار ما همیشه از وقایع بسیار عقبتر هستند و بدتر از آن نتوانسته اند اعتماد کامل مخاطبان را جلب کنند .
* ما موضوعات را غیر منصفانه باهم مخلوط می کنیم و از مقدمات بعضا بی پایه و مغشوش ، نتایج غلطتر و مغشوشتر می گیریم. بعبارت دیگر قادر به تفکیک موضوعات نیستیم یا نمیخواهیم باشیم و فراموش میکنیم که خود ما نیز دیر یا زود ممکن است به همین شیوه قضاوت شویم .
*همیشه موضوعات و افراد را صفر و صد می بینیم . یعنی یک واقعیت یا یک فرد یا خوب خوب است یا بدبد. مثلا اگر با روش مدیریتی دکتر هاشمی وزیر محترم بهداشت مخالفیم، نه تنها تمام ابعاد عملکرد و اقدامات دو ساله ایشان را زیر سوال می بریم ، بلکه سواد و شخصیت علمی و اخلاقی و خانوادگی ایشان را مخدوش میکنیم و در حادثه جنایت قتل همکارمان عزیزمان ، وزیر بهداشت را مباشر قتل معرفی میکنیم. لطفا قضاوت نکنید . اصلا موضوع دفاع یا حمله به وزیر بهداشت نیست . ما حق داریم به تمام یا بخشی از عملکرد و سیاست مدیریتی وزیر بهداشت انتقاد و یا از آن دفاع کنیم ، مستدل ومنصفانه هم باید اینکار را بکنیم ، اما آیا واقعا دکتر هاشمی مباشر و مشوق این قتل است؟ براساس کدام مستندات ؟ کسی که خود پزشک و استاد تمام و همسر و فرزندان و دامادهایش و همه همکاران و دوستان و هم نشینانش همه پزشک هستند آیا میتواند" پزشک ستیز" باشد؟ فرض کنیم تمام عملکرد دکتر هاشمی غلط بوده ، از کجای این فرض ،پزشک ستیزی استنتاج میشود؟ و مهمتر از آن چگونه این روش مدیریتی ، میشود انگیزه قتل یک پزشک ؟ قاتلان و مهاجمین به پزشکان در سالهای گذشته ، انگیزه های پزشک ستیزی خود را از کجا آورده بودند؟
باعث بسی تاسف است که در فضای رسانه ای و افکار عمومی امروز ، هیچکس مظلومتر از مرحوم فقید دکتر پیرزاده نیست و هیچکس هم دردمندتر از خانواده و بخصوص همسر و فرزند وی نیست و چه دردی بالاتر و استخوان سوزتر از اینکه پزشکی عالیقدر و پدری عزیز از دست برود و دیگران در فضای تهمت و افترا و به نام یک مظلوم ، به کام خود عقده گشایی ، تسویه حساب و یا خود نمایی کنند و خانواده داغدار بیش از داغ عزیز ، داغ تهمت و افترا را تحمل کنند.
لطفا بیایید به لحظه حادثه برگردیم ، قضاوتهایمان را به تاخیر بیاندازیم و منتظر اعلام نظر نهایی مقامات رسمی و ذیصلاح باشیم . آن گاه نه از جنبه خصوصی( که حق ما نیست) بلکه از جنبه عمومی به این حادثه نگاه و به سهم خود تلاش کنیم دکتر پیرزاده آخرین قربانی این گونه جنایات باشد. روحش شاد .
فراموش نكنيم آسيب هاي اجتماعي مقولاتي پيچيده و چند بعدي هستند و با متهم كردن افراد نه تنها به گمراهي مي رويم بلكه زمينه تكرار اين گونه آسيب ها بيشتر فراهم مي شود.
آسيب هاي تعاملات غلط در شبكه مجازي و اجتماعي هم موضوعي است كه بايد جداگانه به آن پرداخت.
انتهای پیام/