به جرأت می توان گفت ورزش یکی از سیاسی ترین پدیده های اجتماعی دنیای معاصر است.
به جرأت می توان گفت ورزش یکی از سیاسی ترین پدیده های اجتماعی دنیای معاصر است؛ پدیده ای که حتی قبل از جنگ جهانی دوم هم با سیاست آمیخته بود اما بعد از پایان این جنگ خانمان سوز، به عنوان یک پدیده مهم بیش از هر زمان دیگری مد نظر اهل سیاست قرار گرفت و اتفاقا در همان دهه چهل میلادی وجهه سیاسی خودش را نمایان کرد.
در خلال برگزاری رخدادهای مهم ورزشی، وقایع سیاسی بسیاری هم رخ داده یا این اتفاقات به طور تعمدی با رویارویی های سیاسی درآمیخته شده است؛ چون اهالی سیاست به خوبی می دانند برخی اتفاقات ورزش آنقدر جهان شمول بوده و سروصدا دارد که می توان با اتکا بر آنها خیلی کارها را پیش برد.
اهرم ورزش طی دهه های اخیر همواره در اختیار سیاسیون بوده و این مسئله در تمام دنیا کاملا ملموس است. البته ماجرای فوق به خودی خود نمی تواند یک نقطه ضعف تمام عیار باشد چون به هر حال در مواقعی هم بوده که نفوذ سییاستمداران نقش مهمی در موفقیت های ورزشی ایفا کرده است (مانند اعطای امتیازات میزبانی) اما گاهی اوقات عرصه ورزش به محل ویژه ای برای بهره برداری های سیاسی بدل می شود و ...
بد نیست به بهانه سالگرد اتفاقات المپیک 1972 مونیخ، نگاهی به وقایع سیاسی در خلال برگزاری رقابت های ورزشی مهم دنیا بیندازیم و نقش سیاست در آنها را بررسی کنیم؛ وقایعی که بعضی از آنها اساسا کل تورنمنت را تحت تاثیر خود قرار دادند. المپیک، جام جهانی و جنگ جهانی
دو سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، مسابقات المپیک که 12 سال در برگزاری آن وقفه افتاده بود دوباره از سر گرفته شد. این مسابقات که آخرین بار در برلین برگزار شده بود (1936) پس از دوازده سال دوباره از سر گرفته شد و این بار در نقطه مقابل آلمانی ها برگزار شد.
لندن امتیاز میزبانی این مسابقات را مال خود کرد و این مسئله حرکتی کاملا سیاسی بود. لندن که در تمام طول جنگ جهانی دوم زیر بمباران و موشک باران نازی ها قرار داشت با گرفتن تعمدی امتیاز میزبانی المپیک 1948 سعی داشت به دنیا ثابت کند که جنگ نتوانسته انگلستان و پایتخت آن را ویران کند.
انگلیسی ها المپیک را برگزار و بسیاری از سران کشورها را هم بابت پیشبرد اهداف تبلیغاتی خودشان دعوت کردند. در آن مسابقات کاروان ورزشی ایران برای اولین بار حضور در المپیک نوین را تجربه کرد. البته انگلیسی ها 18 سال بعد از آن هم با میزبانی جام جهانی برای اولین و آخرین بار فاتح این مسابقات شدند و همین مسئله به ساختن شعاری علیه آلمانی ها منجر شد.
حالا با وجودی که تقریبا یک قرن از قهرمانی انگلیس گذشته، طرفداران تیم ملی این کشور هر گاه با آلمان بازی دارند، شعر سیاسی بسیار معروفی را زمزمه می کنند؛ «ما یک جام جهانی را بردیم و دو جنگ جهانی را». این شعر در جدال آلمان - انگلیس که شهریور سال 1380 در خاک آلمان برگزار شد و با برتری 5- یک انگلستان به اتمام رسید، خیلی برای ژرمن ها گران تمام شد؛ به طوری که ساعاتی بعد از آن باخت سنگین، پدر رودی فولر سرمربی وقت تیم ملی آلمان سکته کرد.
انگلیسی ها برای دریافت امتیاز میزبانی المپیک 2012 لندن هم از قدرت سیاسی استفاده کردند. این مسئله هنوز هم مطرح است که تونی بلر نخست وزیر وقت انگلیس طی سال های 2004 و 2005 با چند نفر از روسای جمهور هم پیمان با انگلستان برای دریافت امتیاز میزبانی مشغول لابی بود و در نهایت هم توانست این امتیاز بسیار مهم و ارزشمند را از آن خود کند.
جام جهانی زیر چکمه های ژنرال ها
در تاریخ برگزاری جام های جهانی، این مسابقات دو دوره متوالی به عاملی برای کمرنگ کردن دیکتاتوری نظامیان بدل شد. سیاستی که در آن مقاطع تا حدی شاید موفق جلوه کرد اما گذشت زمان خلاف آن را ثابت کرد و حالا دیگر همه در جریان هدف نقش بر آب شده ژنرال ها قرار گرفته اند.
آرژانتین در اواسط دهه هفتاد میلادی زیر چکمه حکومت نظامیان قرار گرفت و اتفاقات بسیار زیادی در آن کشور رخ داد. افراد بسیاری کشته شدند و مخالفان زیادی هم ناپدید شدند؛ مخالفانی که حتی تا به امروز هم اثری از آثارشان پیدا نشده و معلوم نیست دولت نظامی وقت چه سرنوشتی برایشان رقم زد.
در چنین اوضاعی قرار بود جام جهانی هم در آرژانتین برگزار شود و دولت نظامی وقت، فوتبال را بهترین راهکار برای تبلیغات دید؛ به این ترتیب جام جهانی در فضایی کاملا نظامی برگزار شد و جالب اینجاست که حاکمان وقت خیلی تلاش می کردند تا خلاف آن را ثابت کنند.
ملی پوشان ایرانی حاضر در آن جام که برای اولین بار جام جهانی را تجربه می کردند. هنوز اتومبیل های نظامی که جلو و عقب اتوبوس تیم ملی حرکت می کرد را به خاطر دارند. در آرژانتین به جای اینکه پلیس تیم ها را اسکورت کند، اتومبیل های ارتشی مسلح به تیربار این وظیفه را برعهده داشتند!
ظاهرا نظامی ها در اولین قهرمانی آرژانتین در جام جهانی هم نقش بازی کردند. برگزار نشدن مسابقات به صورت همزمان فرصت بسیار خوبی را برای تبانی فراهم کرده بود و این مسئله در بازی آرژانتین - پرو به اوج رسید. مسابقه ای که میزبان با 6 گل از سد پرو گذشت و یک تبانی آشکار تلقی شد. البته آرژانتینی ها به شدت آن را تکذیب کردند اما چند ماه بعد وقتی یکسری از سلاح های مورد نیاز پرو توسط آرژانتین تامین شد، خیلی ها این مسئله را به ناکامی پر گل پرو ربط دادند.
در آن مقطع قهرمان شدن آرژانتین تبلیغ بسیار خوبی برای دولت نظامی بود تا وجهه اش را مطلوب کند و این اتفاق هم افتاد.
اتفاقا چهار سال بعد هم همین حربه از سوی سردمداران اسپانیایی مورد استفاده قرار گرفت اما نتوانست سرنوشت آرژانتین را برای ماتادورها تکرارت کند. ژنرال فرانکو حاکم نظامی اسپانیا که در سال 1982 همه کاره اسپانیا بود، خیلی زود متوجه جادوی فوتبال شد و می خواست با قهرمان کردن اسپانیا در جام جهانی با بهره گیری از امتیاز میزبانی گام مهمی در بهبودی وجهه دولت نظامی اش بردارد اما این اتفاقات رخ نداد و اسپانیا به رغم میزبانی جام جهانی 1982 حتی به جمع چهار تیم هم راه پیدا نهکرد.
المپیک های شرقی و غربی
سیاست همواره با المپیک درآمیخته بوده و سیاستگذاران کلان این مسابقات چاره ای جز اعتراف به این حقیقت تلخ ندارند که گاهی اوقات مقامات سیاسی برای کمیته بین المللی المپیک تصمیم سازی کرده یا کل این مسابقات را تحت تاثیر قرار داده اند. از جمله مهمترین این تصمیمات وقایعی بود که طی زمان برگزاری المپیک های 1980 و 1984 رخ داد و به عنوان اسنادی تاریخی ماندگار شد.
المپیک 1980 مسکو برای کشورهای بلوک شرق یک رویداد بسیار مهم بود. برای اولین بار بعد از پایان جنگج جهانی دوم میزبانی این رخداد مهم به یک کشور کمونیستی واگذار شده بود و اتحاد جماهیر شوروی قصد داشت از آن به بهترین شکل ممکن بهره برداری کند. در آن زمان جنگ سرد به اوج خودش رسیده بود و افغانستان به محلی برای جنگ آمریکا و شوروی بدل شده بود.
چند ماه قبل از برگزاری المپیک مسکو، ارتش سورخ شوروی افغانستان را اشغال کرد و بر آنجا حاکم شد. آمریکایی ها هم با تجهیز مخالفان این اشغال و کمک تسلیحاتی به آنها (از طریق پاکستان) عملا با روس ها تقابل می کردند. تقابل شرق و غرب در افغانستان بر ورزش هم سایه افکند؛ به طوری که آمریکا و همه متحدان غربی اش المپیک 1980 مسکو را تحریم کرده و در آن مسابقات شرکت نکردند تا اولین المپیک به میزبانی شرقی ها، رنگ و بویی کاملا شرقی به خود بگیرد و مسابقات تا حدی از سکه بیفتد.
این سکه چهار سال بعد روی دیگرش را نشان داد و این بار نوبت شرقی ها بود تا به غربی ها دهن کجی کنند. المپیک 1984 باید در لس آنجلس برگزار می شد. میزبانی آمریکا به عنوان غربی ترین کشور جهان کافی بود تا اتحاد جماهیر شوروی به بهانه شرکت نکردن آمریکایی ها در المپیک مسکو، این مسابقات را تحریم کند و هیچ کدام از متحدانش هم در این مسابقات شرکت نکنند.
به این ترتیب المپیک لس آنجلس هم از سکه افتاد و رنگ و بویی کاملا غربی به خود گرفت تا خاطرات بسیار تلخی برای مدیران وقت کمیته بین المللی المپیک به یادگار بماند.
نکته اینکه کاروان ایران، هم در المپیک 1980 مسکو و هم در المپیک 1984 لس آنجلس غایب بود. البته المپیک 1996 هم در آمریکا برگزار شد اما دیگر جنگ سرد وجود نداشت و علاوه بر روسیه، تمام کشورهای تازه استقلال یافته هم در آن شرکت کردند.
جنگ تحمیلی و جام ملت ها
بدون شک آغاز جنگ تحمیلی نقش بسزایی در قهرمان نشدن تیم ملی فوتبال ایران برای چهارمین دوره متوالی ایفا کرد. ایران طی سالیان 1968، 1972 و 1976 سه دوره متوالی قهرمانی در جام ملت های آسیا را جشن گرفته بود و شهریورماه 1359 برای رسیدن به چهارمین عنوان قهرمانی راهی کویت شد تا جام 1980 را هم فتح کند.
در آن مقطع کویتی ها بعد از ایران بهترین تیم آسیا بودند و قهرمانی آسیا برایشان یک هدف مهم بود؛ هدفی که تنها با بر هم زدن تمرکز ایران حاصل می شد و آغاز جنگ تحمیلی این مجال را به کویتی ها داد تا با بر هم زدن اعصاب ملی پوشان ایرانی به هدف شان برسند.
دو روز قبل از بازی نیمه نهایی میان ایران و کویت، جنگ تحمیلی شروع شد و کویتی ها هم بلافاصله پس از این واقعه مهم، چند تلویزیون به لابی هتل محل اقامت تیم ملی ایران آورده و همه آنها را هم بر روی شبکه عراق تنظیم کردند.
اعتراض ایرانی ها به جایی نرسید و شهادت برادر حسن روشن هم مزید بر علت شد تا تیم ملی با حالتی بسیار به هم ریخته به مصاف کویت برود و در نهایت 2- یک مسابقه را ببازد و حسرت قهرمانی چهارم بر دلمان بماند؛ حسرتی که هنوز هم ادامه دارد.
ناصر حجازی فقید در آن مقطع کاپیتان تیم ملی ایران بود، در مورد آن روزها طی مصاحبه ای که سال 1374 در نشریه کیهان ورزشی چاپ شد، گفت: «کویتی ها به ما می خندیدند. می خندیدند و می گفتند عراق تا چند روز دیگر اهواز و کل خوزستان را می گیرد. آنها خیلی نامردی کردند و متاسفانه کسی هم از کنفدراسیون با آنها برخورد نکرد. کویت به ما خندید اما 10 سال بعد آتش عراق دامن خودش را هم گرفت؛ البته با این تفاوت که آنها به جای اینکه مثل ایرانی ها از کشورشان دفاع کنند، فرار کردند.»
تیم ملی بعد از پایان جام ملت های 1980 و کسب عنوان سومی هم با برخورد سرد و بد کویتی ها مواجه شد و در حالی که فرودگاه های ایران بسته شده بود، کویتی ها تاکید داشتند که ایران باید آنجا را ترک کند. حتی درخواست ایران برای اینکه 3 روز در کویت بمانند و پول هتل را هم خود تیم ملی بدهد مورد قبول واقع نشد و سرانجام کاروان ایران به ترکیه پرواز کرد و از استانبول با اتوبوس به تهران برگشت تا در یکی از شب های اول جنگ، ملی پوشان کشورمان در میدان آزادی از اتوبوس پیداده شوند.
دست خدا
گلزنی دیه گو مارادونا به انگلیس در جام جهانی 1986 هم بسیار رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت. این دو تیم در حالی برگزار کننده یکی از دیدارهای مرحله یک چهارم نهایی آن جام بودند که چهار سال قبل از آن بر سر جزایر فالکلند، میان دو کشور درگیری نظامی درگرفت و انگلیسی ها بر آرژانتین فائق آمده بودند.
به همین خاطر مردم آرژانتین پیروزی بر انگلیس را چیزی فراتر از نان شب می دانستند. آن مسابقه صحنه یکه تازی اعجوبه ای به نام دیه گو مارادونا بود. فوق ستاره آرژانتینی بر روی یکی از گل های این تیم، نصف انگلیسی ها را دریبل کرد اما گل دومی که زد، سیاسی ترین گل ادوار جام جهانی شد.
سانتر بر روی دروازه انگلیس با ضربه دست مارادونا به درون دروازه رفت اما داور آن را ندید و گل اعلام کرد. اعتراض انگلیسی ها هم به جایی نرسید و در نهایت مسابقه با برتری 2- یک آرژانتین تمام شد. مارادونا بعد از پایان بازی نه تنها گل خودش را توجیه نکرد بلکه با افتخار و صراحت حرف از گلزنی خودش با دست زد و گفت: «بله، من با دست گل زدم. آن دست نه تنها دست دیه گو بلکه دست خدا بود. دستی برای انقتام از انگلیسی ها. حالا هم همه باید شادی کنند. همه آرژانتینی باید بدون کوچکترین عذاب وجدانی شادی کنند. هر کسی شادی نکند انگلیسی است.»
جالب اینکه سال ها بعد گلزنی مارادونا به انگلیس دستمایه ساخت یک فیلم مستند شد.
طالبان و جام جهانی
جام جهانی 1998 فرانسه در حالی شروع شد که طالبان در افغانستان کم کم در حال بدل شدن به یک قدرت مخرب قوی شده و حملات گسترده خودش را برای دست اندازی به کل این کشور آغاز کرده بود. دوران سیاهی که چندس ال باعث زجر مردم افغانستان شد و حتی موجب به شهادت رسیدن گروهی از دیپلمات ها و خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی (شهید محمودص ارمی) هم شد.
البته جادوی فوتبال آنجا برای چند روز به کمک مردم آمد و با توجه به اینکه فیفا حق پخش تلویزیونی مسابقات را به رایگان در اختیار افغانستان قرار داده بود، در خلال برگزاری جام جهانی بین 7 تا 10 روز آتش بس اعلام شد تا مردم جنگ زده و سختی کشیده افغانستان برای چند روز از شر گلوله های طالبان در امان بمانند و در صلح بتوانند فوتبال تماشا کنند.
سوءاستفاده صهیونیست ها
جام جهانی فوتبال اگرچه در افغانستان عامل صلح شد اما 8 سال پس از آن به سوژه ای برای سوءاستفاده بدل گردید. در اواسط جام جهانی 2006 بود که ارتش رژیم صهیونیستی حمله به نوار غزه را در دستور کارش قرار داد و با توجه به اینکه نگاه رسانه های بزرگ به جام جهانی بود، بی پرواتر از گذشته غیرنظامیان را مورد یورش قرار داد.
این اتفاق اما برخلاف تصور سردمداران رژیم اشغالگر قدس، بازتاب رسانه ای وسیعی پیدا کرد و به عاملی برای تبلیغ علیه آنها بدل شد. بزرگانی همچون رونالدوی برزیلی و کریستیانو رونالدو از مردم غزه حمایت کرده و حتی برای همدردی با مردم ستمدیده فلسطین به غزه سفر کردند. این اتفاقات در جام جهانی 2010 هم رخ داد و باز هم بازتاب جهانی علیه رژیم صهیونیستی را در پی داشت.
درگیری کره ای ها
نمی شود از کنار داستان دو کره هم در ماجراهای ورزشی با بی تفاوتی عبور کرد. چند ماه قبل از برگزاری المپیک 1988 در سئول گروهی از دانشجویان کره جنوبی دست به تظاهرات زده و خواهان سهیم کردن کره شمالی در میزبانی این مسابقات شدند اما دولت با این تقاضا مخالفت کرد و در برخی مواقع کار به خشونت هم کشیده شد.
از سوی دیگر وقتی کره جنوبی و ژاپن به طور مشترک میزبانی جام جهانی 2002 را مال خود کردند، جوی راه افتاد تا چند بازی از دیدارهایی که قرار است در کره جنوبی برگزار شود، به پیونگ یانگ منتقل شده و کره شمالی هم در آن شریک شود اما این طرح به سرانجام نرسید و دو کره نتوانستند جام جهانی را به نوعی میان همدیگر تقسیم کنند. البته طرح مشارکت کره شمالی در بازی های آسیایی 2002 هم مطرح شد اما در همان روزهای ابتدایی رد شده و به سرانجام نرسید.