روز فیلم صامت در سینماتک خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

به گزارش حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در یکصد و بیست و دومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که چهارشنبه 25 شهریور در تالار استاد شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد، فیلم‌های صامت «سایه‌های نمیروز» ساخته مایا درن، «سفر به ماه» به کارگردانی ژرژ مه‌لی‌یس و چند فیلم از برادران لومیر به روی پرده رفت. در ادامه نیز ایرج اسماعیل‌پور قوچانی به ایراد سخنانی با موضوع «سینما و بدن» پرداخت.

اسماعیل‌پور در ابتدا به دو نوع مختلف سینما در رابطه با مفهوم بدن اشاره کرد و گفت: از یک طرف فیلمی مانند سگ آندولسی را داریم که بر اساس تئوری خواب فروید طراحی شده، و از سوی دیگر فیلم مایا درن را می‌بینیم که بر تئوری خواب کارل گوستاو یونگ مبتنی است. اشتراک این دو رویکرد این است که هر دو به شکلی عقلانی ساخته شده‌اند. حال می‌توان پرسید که آیا چنین تئوری‌هایی در سینمای ایران وجود دارد و کسی در این زمینه کار می‌کند؟ به نظر می‌رسد حوزه نقد در ایران فاقد چنین کارکردی است. این صورت‌بندی همچنین می‌تواند به‌شکل سینمای مستند/ سینمای داستانی و یا سینمای مبتنی بر بیداری/ سینمای مبتنی بر خواب انجام شود.

وی ادامه داد: از زمان به‌کارگیری تکنولوژی‌های مبتنی بر دوربین، در واقع چشم تبدیل به دوربین می‌شود. به شکلی که می‌توان گفت بدون نقطه نظر، این سینما وجود نخواهد داشت. بنابراین حضور داشتن در یک بدن و داشتن چشم، برای رفتن به سمت این سینما یک امر ضروری محسوب می‌شود. با دیدن فیلم سگ اندولسی و آن چشم دریده، حس می‌کنیم این چشم خودمان است که دردیده می‌شود. چرا که در واقع پرده نقره‌ای تبدیل به آینه سلمانی می‌شود. ما نیز تبدیل به چشمی می‌شویم که خود را می‌بینیم و در آن لحظه هراس داریم که چشم خودمان دریده شود. در فیلم سگ آندولسی آنقدر جذب فیلم می‌شویم که تبدیل به یک چشم شده و تجربه بسیار نزدیکی از مرگ خواهیم داشت. چنین چیزی اگرچه به غایت سینما نزدیک است، اما فروید ایراد آن را خودآگاهی بیش از اندازه می‌داند. ایراداتی نیز به سینمای بونوئل وارد است از این جهت که ساختارهایی که تغییر آنها بسیار دشوار است را نادیده می‌گیرد.

اسماعیل‌پور افزود: در واقع سینما از قدرتِ رفتن در یک شیء دیگر بهره گرفته و به این ترتیب ما را هیپنوتیزم می‌کند. برای انجام چنین کاری، یک سری الگوهای از پیش تعیین شده وجود دارد؛ به‌عنوان مثال الگوی سینمای مه‌لی‌یس یا الگوی سینمای برادران لومیر. در واقع با دو نوع سینما مواجه هستیم که در یکی داستان تعریف شده و مخاطب به صدا دعوت می‌شود، و در دیگری شما به داخل یک جسم کشیده می‌شوید که در نهایت می‌تواند برای شما لذت‌بخش یا کابوس‌وار باشد. دکارت در رساله خواب خودش می‌گوید با دلایل عقلانی نمی‌توان اثبات کرد که در این لحظه خواب یا بیدار هستیم. از نظر دکارت بدن انسان می‌تواند امتداد داشته باشد و جهان اطراف در واقع امتداد خود ماست. هنگامی که یک نقطه هستیم، جهان برای ما هراسناک می‌شود اما هنگامی که مثلا در خواب هستیم و در جهان اطراف امتداد پیدا می‌کنیم، آسوده‌خاطر می‌شویم.

وی در بخش پایانی سخنانش گفت: در پروژه اکونارسیسم به‌طور کلی جامعه شرق جامعه صدا و اکو دانسته می‌شود و جامعه غرب جامعه تصویر. البته این شرق و غرب، جغرافیایی نیستند و یک درهم تنیدگی در این میان وجود دارد. در واقع جوامعی داریم که جهان اطراف را به‌صورت موجی یا همان اکو و صدا صورت‌بندی می‌کنند و جوامع دیگری وجود دارند که روی جسم و تصویر متمرکز شده و جهان اطراف را به‌صورت ذره‌ای صورت‌بندی می‌کنند. فرض ما بر آنست که جامعه ایرانی به سینمای مبتنی بر صدا نزدیک است و این به‌دلیل تجربه ما از خواب و فرهنگِ در آمیخته با سمبل ماست.


انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.