به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، رهبر اسرارآمیز گروه طالبان که زمانی با عنوان امیرالمومنین توسط
جنگجویان این گروه در سراسر خاک افغانستان خطاب میشد، سرانجام بنا بر
گزارشهایی که خود گروه طالبان نیز آن را تأیید کردند، جان باخته است اما
مرگ «ملاعمر» نیز مانند زندگیاش اسرارآمیز بود و پرسشهای فراوانی بر جای
گذاشت. نخست آنکه این مرگ پس از ٢ سال به اطلاع جهانیان رسید و دیگر
آنکه هنوز نحوه مرگ ملاعمر در هالهای از ابهام قرار دارد. میرمحمود
موسوی، دیپلمات پیشین وزارت امور خارجه که مسائل افغانستان و شبهقاره را
در حدود ٤ دهه گذشته از نزدیک مورد مطالعه و بررسی قرار داده، معتقد است
مرگ ملاعمر در هر حال زیر چتر امنیتی پاکستان رخ داده است. او میگوید هنوز
برای دریافتن پاسخ سوالهایی که درباره این مرگ اسرارآمیز داریم، زود است
اما آینده طالبان را میتوان از منظرهای دیگری مورد بررسی قرار داد.
میرمحمود موسوی هم معتقد است داعش چالشی عمده برای طالبان محسوب میشود. به
گفته این دیپلمات پیشین وزارت امور خارجه، داعش میتواند با پول نیروهای
طالبان را به خود جلب کند. ابزار مالی که بیسابقه نیست و پیش از این نیز
تحولات عمدهای را در آن منطقه رقم زده است. در مورد آنچه به ایران مربوط
میشود، موسوی درباره وضع امنیتی شرق کشور هشدار میدهد. هشدارهایی که به
گفته او ٢ دهه است به دولتهای مختلف متذکر شده اما این هشدارها کمتر مورد
اعتنا قرار گرفته است. موسوی میگوید: توسعه اقتصادی مناطق شرقی کشور با
کندی توأم بوده و تنوع قومی در کنار استیلای ضعیف پاکستان بر مرزهایش با
ایران هم باعث میشود این تهدید بیشتر حالت جدی به خود بگیرد.
پس
از اعلام مرگ ملاعمر رهبر سابق طالبان، این گروه رهبر جدیدی را معرفی کرد و
حداقل چنان که ما میدانیم این رهبر جدید در این مسند با مشکلات زیادی هم
مواجه است. اما در همین حال میبینیم که طالبان موفق شدند در عملیاتی یک
شهر در افغانستان را تصرف کند. به نظر شما نقش رهبری در میان طالبان تا چه
اندازه اهمیت دارد و اگر این نقش چندان جدی نیست، میتوان به این نتیجه
رسید که طالبان دستپرورده کشورهای دیگر است و رهبری آن هم در اختیار همان
نیروهایی است که این گروه را پدید آوردهاند؟
در
مجموعه فعالیتهای طالبان عوامل مختلفی را باید مدنظر داشت که ازجمله آن
رهبری، سابقه رهبری و عواملی است که رهبری این گروه را به قدرت میرساند.
در کنار اینها سهمی هم برای نیروهای این گروه و پشتوانههای مالی تسلیحاتی،
اطلاعاتی و سازمان این تشکیلات و ازجمله ارتباطات خارجی این گروه باید در
نظر داشت و به آن توجه کرد.
همه این عواملی که
برشمردم سهم خود را در فعالیتهای این سازمان بازی میکنند و هیچ کدام از
این مسائل هم منتفی نیست. همانطور که شما هم اشاره کردید در چند ماه اخیر
موضوع رهبری جدید در این سازمان مطرح شده و با مجموعه این اطلاعاتی که به
دست ما رسیده، متوجه شدهایم که ملاعمر ٢سال پیش از دنیا رفته، بنابراین
شاید درستتر است بگوییم این رهبر جدید چندان هم جدید نیست و در ٢ سال
گذشته مدیریت گروه رابر عهده داشته است. اگر سهم عوامل دیگر را هم در این
قضایا لحاظ کنیم شاید به این نتیجه برسیم که با تغییر رهبری نمیشود انتظار
داشت که این سازمان زیر و رو شود، البته تغییراتی حتما خواهد داشت، ازجمله
به تازگی در یکی از اعلامیههای اخیر «اختر» رهبر جدید طالبان را مطالعه و
مشاهده کردم که تفاوتهایی با ملاعمر در دستورات او وجود دارد، مانند
اینکه دستور داده به پلها حمله نشود و آنچه مربوط به مردم است مورد تهاجم
طالبان قرار نگیرد. اینها نشاندهنده تغییرات جزیی است. اما بقیه قضایا سر
جای خودش است و تغییری نکرده، بنابراین باید فعالیتهای طالبان را در
افغانستان به شکل عملیاتی همچنان ملاحظه کنیم، منتها این موضوع هم بستگی به
شرایط مختلف دارد که گستردهتر یا ضعیفتر باشد اما با تغییر رهبری
نمیتوان انتظار داشت که رویه این گروه هم تغییر کند.
بعد
از اعلام مرگ ملاعمر برخی تحلیلگران این مسأله را مطرح کردند که ممکن است
موجب ایجاد خلأ قدرت در سازمان طالبان شود. اما اگر بپذیریم که ملاعمر در
سال٢٠١٣ مرده است، بنابراین به نظر میرسد این خلأ قدرت مربوط به حالا
نمیشود که اگر قرار بوده خلأ قدرتی باشد از سال ٢٠١٣ بوده است؟ شما اساسا
تا چه اندازه به وجود خلأ قدرت در سازمان طالبان معتقدید؟
توجه
به چند نکته در این رابطه میتواند تا حدود زیادی پاسخ را روشن کند. نخست
آنکه ساختار طالبان با ساختار کشوری و حتی لشکری تفاوت دارد، این ساختار
بسیار سادهتر است. دوم آنکه طالبان در ولایات و مناطق مختلف میتواند
برای مدتها بدون اتصال به مرکز اصلی فعالیت خود را ادامه دهد، چون هدف
تعیین شده و مشخص آن تخریبی است و پیچیدگی امر سازندگی را ندارد و دیگر
آنکه درآمدهای محلی از قبیل قاچاق، سرگردنه گرفتن و باجگیری پشتوانه جدی
مالی ایشان است که باز هم در این مورد اتکای چندانی به مرکزیت ندارد. سوم
آنکه تحول جدی و اساسی در وضع افغانستان پیش نیامده که موجب بازنگری
راهبردی شود، بنابراین در این یکی، دو سال که مورد نظر شماست، حیات و ممات
ملاعمر به شکلی که ادارهکنندگان مدیریت کردند، مشکلی برای طالبان به وجود
نیاورد اما بعد از عملی و علنی شدن مرگ یا قتل ملاعمر وضع متفاوت میشود.
یکی از نتایج لو رفتن قضیه اختلاف بر سر رهبری و علیالحساب جداشدن یک گروه
بوده است.
اساسا
رهبری طالبان چقدر در تصمیمات و استراتژی عملیات این گروه نقش دارد؟ به
این دلیل که گروههای مختلفی در مجموع طالبان را تشکیل میدهند، میتوان
گفت طالبان هم مانند داعش یک گروه شبکهای است و رهبری مرکزی تسلط چندانی
بر اعضای گروه ندارد؟
به نظر من باید حساب
طالبان را با داعش و القاعده جدا کرد. به لحاظ ساختار و بافت، سازمان داعش
با طالبان متفاوت است و به همین دلیل باید طالبان را در خودش و با توجه به
فرهنگ افغانستان تحلیل کنیم. در گذشته یعنی زمانی که مجاهدین افغانی با
شوروی مبارزه میکردند یا زمانی که در دهه ٩٠ میلادی میان گروههای مختلف
جهادی برای دست گرفتن حکومت جدال بود، یعنی یک بخشی از سوی حکمتیار و بخش
دیگری از سوی ربانی و دیگران بودند و در مقابل هم صفکشی داشتند. ما در این
٣ دهه رفتارهای خاصی را مشاهده کردیم. بنابر آن سوابق و تجربیات به این
نتیجه میرسیم که هستههای مختلف این ساختار تعریف خاص خود را دارند. در یک
موردی به خاطر میآورم من ماموریت داشتم برای ایجاد آتشبس به کابل بروم.
طی چند روز مذاکره با مسعود و ربانی در یک طرف و حکمتیار، مزاری و خلیلی در
طرف دیگر نهایتا به یک ساعت مشخصی برای آتشبس رسیدیم. وقتی در ساعت ١٢
ظهر آن روز آتشبس آغاز شد، شهری که ماهها در کشمکش و آتش جنگ میسوخت،
آرام گرفت.
ما خوشحال از این موفقیت سر سفره
ناهار نشسته بودیم، نیم ساعتی از آتشبس میگذشت که ناگهان صدای غرش سنگین
رگبارهای مسلسل به هوا برخاست. همه نگران شدیم که بر سر این آتشبس چه
خواهد آمد؟ اما بعد که منشأ تیراندازی را پیدا کردیم، متوجه شدیم فرماندهی
از ردههای پایین گروه مزاری با وجود آنکه با رهبر آن گروه مذاکره شده بود
برای خود ادعایی را مطرح کرده و یک تنه آتشبس را نقض کرده بود که البته
بعدا با گفتوگو آرام شد. منظورم این است که در آن فرهنگ نمیتوان انتظار
داشت که رفتارهای سازمانی دقیقا آن چیزی از کار دربیاید که پیش از آن تدارک
دیده شده است. نمیتوان این افراد را مثل یک ارتش تربیت کرد. طالبان هم
همینطور است اما در مجموع نوعی پیوند با مرکز هم دارند، بنابراین میتوان
گفت سهم رهبریت در طالبان به معنای رهبری مطلق تکنفره نیست، در آنجا
هستههای مختلف هم سهم و نقش خود را دارند، یعنی شاکله محلی هم سهم خود را
دارد و هر محلهای به اندازه ظرفیت آن فرمانده محلی در رهبری تأثیرگذار
است.
آیا مخفی نگه داشتن مرگ ملاعمر در این ٢ سال فایدهای برای طالبان داشته است؟
اگر
پاسخ دقیق برای این مطلب میخواهید باید صبر کنید تا اطلاعات بیشتری آشکار
شود. علت آن هم این است که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی روی قضیه سوار
بودند و با مشارکت آنها قضیه مخفی نگه داشته شده بود. منتها گمانهزنیهایی
که ما میتوانیم داشته باشیم یکی این است که ملاعمر در سنی نبود که از
دنیا برود، بنابراین میتوان این فرضیه و این سوال را مطرح کرد که آیا قصد و
نیتی برای تغییر رهبری طالبان در کار بوده است؟ یعنی ملاعمر به دلیل یک
برنامه سیاسی کشته شده است؟ البته این احتمال هم وجود دارد که ملاعمر بر
اثر حادثهای از دنیا رفته باشد. در آن صورت این فرضیه مطرح میشود که آیا
این مرگ باعث ازهمپاشیدگی طالبان نخواهد شد؟ بنابراین میتوانیم بگوییم،
جریانی تصمیم گرفته موضوع را مخفی نگه دارد. خیلی خوب هم این کار را انجام
داده است. از همین جا میتوان حدس زد یک دستگاه اطلاعاتی پشت قضیه بوده
است. مجموعه رفتارهایی که من در این مدت از دستگاههای اطلاعاتی منطقه
مشاهده و پیگیری کردم، نظر اول را تأیید میکند. به نظرم مایل نبودند تا
زمانی که زمینههایی را فراهم میکنند، مطلب علنی شود. مثلا تغییر
رفتارهایی را از دستگاه رهبری پاکستان در پیش از علنی شدن موضوع مشاهده
کردم که برای من جای سوال داشت، یعنی در حد رئیس دولت، رئیس ارتش و رئیس
دستگاه اطلاعاتی به شکلی غیرعادی تمایل به رفتوآمد به افغانستان پیدا
کردند که پیش از آن سابقه نداشت. موضوع بستن قرارداد امنیتی بین ٢ کشور
مطرح شد که غیرعادی بود. اینها برای من جای تامل داشت و معنای آن را
نمیفهمیدم اما هنگامی که خبر مرگ ملاعمر انتشار یافت، معنای این
رفتوآمدها برای من آشکار شد، البته نمیخواهم قطعی سخن بگویم اما اینها
گمانهزنیهایی است که شاید بشود در آینده نظر قطعیتری درباره آن داد.
آیا
شما این ایده را قبول دارید که انتشار خبر مرگ ملاعمر نوعی درز اطلاعات با
اهداف خاص بود؟ اگر اینطور است چه کسی از انتشار خبر مرگ ملاعمر نفع
میبرد؟ شما به خوبی میدانید که ملاعمر عملا تنها یک شبح بود. آخرین
عکسهایی که از او منتشر شده مربوط به سال ٢٠٠١ است و عکسهایی که بعد از
سال ٢٠٠١ از او منتشر شده با عکسهای قبلی او منطبق نیستند. درواقع اساسا
در تمامی این سالها کسی نمیدانست که ملاعمر چه شکلی است؟
در
این ارتباط اخیرا مطلب جالبی دیدم. یکی از مسئولان دولت پاکستان، دولت
افغانستان را متهم کرده که خبر مرگ ملاعمر را درز داده است. هر چند که
درستی یا نادرستی این ادعا هنوز روشن نیست اما در پاسخ شما میتوان گفت که
پیش از همه و بیش از همه دولت حاضر افغانستان از فاش شدن خبر بهره میبرد،
چرا که به نحوی یک ضربه به طالبان محسوب میشود. در مرتبه بعد میتواند کار
دستگاههای اطلاعاتی سایر کشورهای منطقه باشد و سوم اینکه میتواند این
عمل از داخل خود طالبان و در چارچوب رقابتهای درون گروهی صورت گرفته باشد
یا به دلیل بیاحتیاطی امنیتی یا با انگیزه قدرت یافتن شخص یا جریانی.
دستگاه اطلاعاتی پاکستان چقدر بر رفتار طالبان کنترل دارد؟
من
تردیدی ندارم که طالبان توسط ایاسای پاکستان ایجاد شد، به این دلیل که
خود من در زمان آغاز قضیه و زایش طالبان در صحنه اجرایی آن حضور داشتم.
درباره اینکه چرا و چگونه بهوجود آمد و چگونه ادامه حیات داد، اطلاعات
دست اولی دارم. اما در پاسخ به اینکه درحال حاضر پاکستان چه میزان نفوذ
دارد، باید بگویم نفوذ پاکستان در طالبان قابل توجه و تعیینکننده است و
ارتباطات گستردهای هم دارند اما اگر تصور کنیم مطلق و صددرصد است، موافق
نیستم. باید با افغانستانیها زندگی کرده باشید تا به این نکته برسید که
سیاستمداران افغانستانی در خدمت کسی درنمیآیند و نهایتا در جهت تشخیص خود
عمل میکنند. طالبان هم گروهی هستند که در جهت تشخیص خودشان با پاکستان
همکاری میکنند اما مزدور دستگاه اطلاعاتی پاکستان نیستند.
پس
از زلزله افغانستان طالبان بیانیهای داد و از نیروهای خود خواست که به
مردم زلزله زده و نیروهای کمکی دولتی حمله نکنند، فکر میکنید بتوان این
اعلامیه و این رفتار جدید را به فال نیک گرفت؟ زیرا تا پیش از این طالبان
هم به مدارس حمله میکرد و هم مردم عادی را هدف کشتارهای خود قرار میداد.
من
هم این حرکت را مثبت ارزیابی میکنم اما نباید سریع به نتیجه برسیم و
بگوییم این رفتار زمینهسازی برای مذاکره است و یا اینکه یک تغییر رفتار
جدی را از طالبان مشاهده میکنیم، البته در این مرحله میتوانیم این گونه
رفتارهای طالبان را رفتارهای مثبت و رو به جلو ارزیابی و اظهار امیدواری
کنیم که این رفتارها افزایش بیشتری پیدا کند و مثلا آنها بیشتر در عملیات
خود رعایت حال مردم را کنند. از سوی دیگر باید امیدوار باشیم که نهایتا این
گروه به مذاکرات تن بدهد و روش مذاکره را به جنگ و اسلحه و کشتن مردم
مظلوم ترجیح بدهد، البته درنهایت باید بگویم که خیلی هم نباید خوشبین
باشیم، بالاخره این گروه سالها است از این روشها استفاده کرده و
حرکتهایی که داشته منجر به کشتن مردم و انفجارهای این گروه موجب ظلم و
خونریزیهای بسیاری شده است. از این منظر نمیتوان انتظار داشت چنان گروهی
بتواند به سادگی و به سرعت خود را با رفتارهای صلحآمیز مطابقت بدهد. هر
چند که باید علامتهای مثبت را هم جدی گرفت زیرا شاید اینها از نتایج
تغییرات در رهبری طالبان باشد.
برخی از کارشناسان معتقدند
تهدیدات آتی کشور از غرب به شرق کشور منتقل میشود و داعش به این دلیل که
در غرب کشور با یک لایه امنیتی از کردها و شیعیان برای رسیدن به خاک ایران
مواجه است، ممکن است در شرق دست به تحرکاتی بزند.
چنانکه
قسمتهایی از مرزهای شرقی کشور در سالهای گذشته آسیبپذیر بوده است. با
توجه به عملیاتی که داعش در چند ماه گذشته در افغانستان آغاز کرده تا چه حد
این موضوع را ممکن میدانید که داعش بتواند طالبان را شکست بدهد، دولت
محلی را تحتتأثیر قرار دهد و انحصار امنیتی در شرق ایران را در دست بگیرد؟
البته
من با این نکته موافق نیستم که داعش برای پیروزی در افغانستان الزاما باید
طالبان را شکست بدهد. در ٣٠سال گذشته که مسائل افغانستان را دنبال
میکنم، متوجه ٢ نوع ارتباط میان نیروهای مختلف در این کشور شدم. نخست
اینکه این نیروها با یکدیگر میجنگند و دیگر اینکه آنها درنهایت نیروهای
یکدیگر را جذب میکنند. به خاطر میآورم که در اوایل دهه ٧٠ خورشیدی در
نزدیکی کابل با آقای حکمتیار مذاکره میکردم و آنجا آقای حکمتیار میگفت
که تعداد زیادی از نیروهای او جذب گروههای دیگر شدهاند و علت این موضوع
هم کمبود پول بود، یعنی گروه رقیب مجبور نبود با حکمتیار بجنگد تا جایگاهش
را تصاحب کند، موضوع این بود که توانایی حکمتیار از نظر مالی پایین آمده
بود و توانایی گروه مقابل بالاتر رفته بود، البته ممکن است میان طالبان و
داعش جنگ هم در بگیرد اما میخواهم بگویم آنچه میان این ٢ روی میدهد،
محدود به جنگ نیست. یکی از تواناییهای داعش مالی است. اخیرا در اخبار دیدم
که اینها لولههای نفتی خود را به ترکیه رساندهاند و بسیاری از طرفها در
منطقه از این گروه نفت میخرند زیرا اینها نفت را ارزانتر میفروشند.
داعش منابع مالی متفاوتی دارد و اگر این منابع را به داخل افغانستان سرازیر
کند، میتواند بخشی از نیروهای طالبان را به سمت خود جذب کند. بخش دوم
سوال شما مربوط به این است که آیا این فرضیه جای نگرانی دارد؟ پاسخ من مثبت
است. به نظر من ما حتما باید نگران باشیم,٢٠سال است که من میگویم شرق
کشور از نظر امنیتی محل نگرانی است. از نظر داخلی و توسعه سیاسی و اجتماعی
که باید پیدا میکرد، همچنین از نظر تنوع قومی و اقتصادی و احساس تبعیضی که
در بین مردم شرق کشور بهویژه بلوچستان وجود دارد، زمینههای داخلی هست.
از نظر خارجی هم در پاکستان و افغانستان امنیت لازم وجود ندارد. درست است
که ارتش پاکستان بسیار قدرتمند است اما در مجاورت مرزهای ما منطقه بلوچستان
پاکستان قرار دارد که در مدت ٦٠ سال گذشته از زمان استقلال پاکستان محل
منازعه بوده است. نارضایتی مردم بلوچستان از حکومت مرکزی جدی است.
برتریهایی که حکومت پاکستان به پنجابیها میدهد، زمینههای نارضایتی را
بهوجود آورده است. از سوی دیگر وضع افغانستان هم جدید نیست. این وضع از
دههها پیش آغاز شده و کسی هم نمیداند تا چه زمانی ادامه خواهد داشت.
افغانستان درحال تغییر است و آنچه ما در مرزهای خود احتیاج داریم، ثبات
امنیت است. باید در نظر داشت آنچه طالبان و داعش خواستار آن هستند، پناهگاه
است. بخشی از این کار را در شبکههای اجتماعی انجام میدهند اما برای عمده
این کار باید به فضای حقیقی بیایند. در منطقه شرق ایران فضای کار برای این
گروهها وجود دارد. چندین دهه است که این گروهها فعال هستند. نخستین
زمینههای شکلگیری این گروهها مربوط به زمانی است که من در اسلامآباد
سفیر بودم. در آن زمان یعنی سال ١٣٦٤ سپاه صحابه توسط حقنوازی جهنگوی
پایهگذاری شد و پس از آن بود که دیگر این گروهها درست شدند. درواقع
نخستین گروهی که با عملیات انتحاری منویات خود را به پیش برد، سپاه صحابه
حقنواز جهنگوی بود که به شیعیان حمله کرد. این گروه توسعه پیدا کرد و با
توجه به تحولات به تدریج تغییر و زایش داشت و به این نقطه رسید که امروز
میبینیم.
منبع: روزنامه شهروند
برای آگاهی از آخرين اخبار و پيوستن به کانال تلگرام باشگاه خبرنگاران جوان
اينجا را کليک کنيد.
انتهای پیام/